آگاه: در میان غبار جنگ ۱۲ روزه ایران با رژیم صهیونیستی و آمریکا، خانوادهای در فردوس، قلب خود را به خاک وطن تقدیم کردند. امید رمضانی، مردی آرام با رویای خدمت به میهن، در دفاع از ایران جان خود را هدیه کرد. مادر، خواهر، همسر و دخترش با اشک و افتخار، داستان زندگی او را روایت میکنند؛ داستانی که از مهربانی و ایثار میگوید و پیامی جاودانه برای ملت دارد: هیچگاه نگذارید ذرهای از خاک ایران به دست دشمن بیفتد.
جنگ ۱۲ روزه و تاثیر آن بر ایران
جنگ ۱۲ روزه که از ۲۳ خرداد آغاز شد، یکی از شدیدترین درگیریهای نظامی در غرب آسیا بود. رژیم صهیونیستی، با ادعای جلوگیری از تهدید هستهای ایران، حملات هوایی گستردهای را علیه تاسیسات نظامی و هستهای ایران، ازجمله در نطنز، اصفهان و فردوس، آغاز کرد.
این حملات که با استفاده از نفوذ صورت گرفت، به شهادت مقامات ارشد نظامی و دانشمندان هستهای منجر شد، خشم ایران و ایرانی را برانگیخت. ایران نیز در پاسخ به این تهاجم با شلیک صدها موشک بالستیک به شهرهای رژیم صهیونیستی، ازجمله تلآویو، پاسخ داد و خسارات قابلتوجهی به زیرساختهای اسرائیل وارد کرد. چند روز بعد از آغاز جنگ، ایالات متحده نیز با حملات هوایی به تاسیسات هستهای ایران وارد درگیری شد و ادعا کرد که این اقدام برای خنثیکردن تواناییهای هستهای ایران ضروری است. سرانجام، در دوازدهمین روز جنگ، آتشبسی شکننده با میانجیگری قطر، برقرار شد.
این جنگ نهتنها چهره منطقه را تغییر داد، بلکه زندگی خانوادههای بسیاری، ازجمله خانواده امید رمضانی را برای همیشه دگرگون کرد. امید، فردی نظامی و عضو نیروی پدافند هوایی ارتش از فردوس، یکی از شهدای این درگیری بود که جان خود را برای دفاع از وطن فدا کرد. این مصاحبه، روایتی است از زندگی او از زبان مادر، خواهر، همسر و دخترش که تصویری از یک قهرمان واقعی ارائه میدهد.
کودکی و شخصیت: امید، مردی از جنس مهربانی
خانم بهبودی، مادر امید، او را کودکی آرام، صبور و درسخوان توصیف میکند: «امید مظلوم بود، با همه صمیمی و همیشه در کارهای خانه به من و پدرش کمک میکرد.» او در فردوس، شهری نزدیک مشهد، بزرگ شد و از کودکی با بازیهایی مثل هفتسنگ و دزد و پلیس، علاقهاش به خدمت به کشور را نشان داد. جوانه رمضانی، خواهرش، میافزاید: «همیشه با بچههای محل صمیمی بود. اگر زمین میخوردم، زخمم را با دستمال تمیز میکرد و نوازشم میکرد. همیشه میخواست در بازیها پلیس باشد.» این علاقه، نشانهای از رویای دیرینه او برای پیوستن به نیروی نظامی بود.
امید اهل فوتبال نبود، اما گاهی بازیها را تماشا میکرد. او در کارهای خانه و کمک به پدرش که صافکار بود، بسیار فعال بود. خواهرش میگوید: «تابستانها به کارگاه پدرم میرفت تا بیکار نماند، اما قلبش با نظامیشدن بود.»
رویاها و حرفه: راهی بهسوی خدمت
امید از کودکی آرزوی پلیس یا خلبان شدن داشت. پس از پایان دبیرستان، در آزمونهای نیروی انتظامی، نیروی هوایی و ارتش شرکت کرد و سرانجام به نیروی هوایی پیوست. او دوره آموزشی را با موفقیت گذراند و با افتخار به خدمت پرداخت. جوانه میگوید: «وقتی به نیروی هوایی پیوست، انگار به بزرگترین آرزویش رسیده بود. همیشه میگفت میخواهم از کشورم دفاع کنم.» او همچنین در پایگاههای بسیج فعال بود و به ارزشهای انقلابی پایبند بود.
امید فردی متواضع بود که به بیتالمال اهمیت میداد و زندگی را سخت نمیگرفت. جوانه میافزاید: «همیشه میخندید و میگفت من فقط یک سرباز سادهام. به مقام یا ثروت اهمیتی نمیداد.»
آخرین دیدار: لحظاتی که در قلب ماند
آخرین دیدار مادر، خواهر و برادر با امید در عید قربان یک هفته قبل از آغاز جنگ بود. مادرش میگوید: «او بهندرت مرخصی میگرفت، برای همین آمدنش غافلگیرکننده بود. با هم به حرم امام رضا (ع) رفتیم و او کارهای خانه مثل تعمیرات کوچک و حرس درخت انگور و بستن شاخههای گل رز را انجام داد. دلشوره عجیبی داشتم، انگار میدانستم این آخرین دیدار است.»
جوانه نیز آخرین نصیحت او را به یاد میآورد: «گفت همیشه وفای به عهد داشته باش و سر قولت بمان. این حرفش همیشه در ذهنم مانده است.» امید در این دیدار، با خانوادهاش لحظات عاطفی و معنوی عمیقی را سپری کرد، گویی میخواست آخرین خاطرات را برایشان بسازد.
خبر شهادت: لحظهای که جهان فروریخت
در روز سوم جنگ، همکار امید با همسرش تماس گرفت و خبر شهادتش را داد. مادرش میگوید: «نمیتوانستم باور کنم. بارها تماس گرفتم، اما وقتی تأیید شد، قلبم از حرکت ایستاد.» جوانه که در محل کار بود، میگوید: «وقتی به خانه رسیدم، همه در حال گریه بودند. مادرم فقط گفت: ‘امید رفت. ’»
همسرش که در مشهد بود، ابتدا فکر کرد شاید اشتباه شده باشد، اما واقعیت تلخ بود. هانیه، دخترش، میگوید: «وقتی خبر را شنیدم، دنیا برایم تیره شد. او بهترین دوست و پدرم بود.»
تأثیر شهادت: زندگی در سایه ایثار
شهادت امید تأثیر عمیقی بر خانواده گذاشت. مادرش میگوید: «هر شب او را در خواب میبینم که کنارم است و میگوید نگران نباش.» جوانه از وحدت مردم در مراسم تشییع او شگفتزده شد: «جمعیت زیادی آمده بودند، بدون ترس و این نشان داد شهدا چقدر برای مردم ارزشمندند.»
همسرش که حالا مسئولیت بزرگ کردن دو فرزند را دارد، میگوید: «سختترین کار زندگیام بزرگ کردن بچهها بدون اوست، اما میدانم روحش با ماست.» هانیه دختر بزرگ شهید میافزاید: «او بهترین دوستم بود. هنوز با او در قلبم صحبت میکنم.»
خانواده تأکید میکند که شهادت امید، ارزشهای ایثار و وحدت را برایشان زنده کرد. جوانه میگوید: «تا وقتی پیکر برادرم را ندیدم، نمیفهمیدم شهادت چه معنایی دارد. حالا میفهمم چرا مردم برای شهدا اینقدر ارزش قائلاند.»
پیامها: صبر، استقامت و ادامه راه
خانواده امید با افتخار راه او را ادامه میدهند. مادر شهید از مردم میخواهد: «مثل حضرت زینب (س) صبر کنید و در صحنه حاضر باشید. ما باید از خاک وطنمان دفاع کنیم.» جوانه تأکید میکند: «باید گوشبهفرمان رهبر باشیم و راه شهدا را ادامه دهیم. هیچگاه نباید اجازه دهیم دشمن به خاکمان دست دراز کند.»
همسرش میگوید: «از خدا صبر میخواهم تا بچهها را با همان ارزشهایی که امید دوست داشت بزرگ کنم.» هانیه میافزاید: «پدرم به من آموخت که قوی باشم و برای کشورم افتخارآفرین.»
این پیامها، نهتنها برای خانوادههای شهدا، بلکه برای همه ایرانیان، دعوتی است به استقامت و دفاع از ارزشهای ملی و دینی.
الگویی جاودانه
امید رمضانی با زندگی و شهادتش، نمادی از ایثار و وفاداری به وطن شد. خانوادهاش با صبر و ایمان، پیام او را به نسلهای آینده منتقل میکنند: هیچگاه اجازه ندهید ذرهای از خاک وطن به دست دشمن بیفتد. این مصاحبه، نهتنها ادای احترام به یک شهید، بلکه دعوتی است به همه ایرانیان برای حفظ وحدت و دفاع از میهن.
نظر شما