زهرا بذرافکن- خبرنگار گروه فرهنگ: این روزها کافی‌ست شبکه‌های اجتماعی یا رسانه‌های خبری را باز کنیم تا با موجی از حواشی روبه‌رو شویم؛ حواشی‌ای که همه آنها به زندگی سلبریتی‌ها وصل است. از اتفاقات عجیب در زندگی خصوصی سلبریتی‌های ایرانی گرفته تا رسوایی‌های بزرگ ستاره‌های هالیوود و جهان.

بقا در عصر سلبریتی‌ها

آگاه: مشاهدات بین‌المللی و داخلی نشان می‌دهد که پدیده شهرت در دهه‌های اخیر، در کنار درخشش و موفقیت، با حجم عظیمی از حواشی، بحران‌های روانی و رفتارهای خودتخریب‌گرانه همراه شده است. از اعتیاد و اضطراب شدید ستاره‌های هالیوود گرفته تا جنجال‌های بی‌پایان چهره‌های داخلی. تماشای این سقوط‌ها و حاشیه‌های تمام‌نشدنی، یک سوال اساسی را پررنگ می‌کند؛ آیا هر کسی ظرفیت و توانایی روانی لازم برای مشهور شدن را دارد؟ و اصلا چرا شهرت که روزی قله‌ای دست‌نیافتنی بود، امروز تا این حد آسیب‌پذیر و گاهی سمی به نظر می‌رسد؟

پاسخ این سوال در مسیری است که مفهوم شهرت در طول تاریخ طی کرده است؛ سفری از منزلت به کالا. در گذشته و حتی تا همین چند دهه پیش، شهرت یک محصول نبود، بلکه نتیجه و پیامد یک عمر تلاش، تخصص یا دستاوردی بزرگ بود. یک دانشمند، یک هنرمند تراز اول، یا یک نویسنده برجسته، پس از سال‌ها خلق اثر یا خدمت به جامعه که بوردیو آن را سرمایه فرهنگی می‌خواند، به شهرت می‌رسیدند. این شهرت، اعتباری بود که جامعه به فرد می‌بخشید.
در این مدل، شهرت یک جایگاه و منزلت اجتماعی محسوب می‌شد. فرد مشهور، نه به خاطر دیده شدن، بلکه به خاطر کاری که انجام داده بود، مورد احترام بود. در آن دوران، رسانه‌های سنتی (رادیو، تلویزیون و مطبوعات) دروازه‌بان یا Gatekeepers بودند. رسیدن به شهرت نیازمند عبور از فیلترهای سخت‌گیرانه تخصص و کیفیت بود. به همین دلیل، افرادی که به این جایگاه می‌رسیدند، اغلب پختگی و ظرفیت لازم برای مدیریت آن را نیز در طول سالیان کسب کرده بودند.

میراث بزرگان
درک تفاوت شهرت به معنای Fame و محبوبیت به معنای Popularity کلیدی است. هنرمندان بزرگ نسل‌های گذشته در ایران به خوبی این مرز را می‌شناختند. آنها خود را نه سلبریتی، بلکه خادم هنر و مردم می‌دانستند. زنده‌یاد محمدرضا شجریان، نمونه بارز این دیدگاه است. او در مصاحبه‌های مختلف، بارها بر این نکته تاکید می‌کرد که خود را خاک پای مردم می‌داند. او شهرت و محبوبیت خود را نه یک دستاورد شخصی، بلکه یک مسئولیت اجتماعی سنگین تلقی می‌کرد. برای او و هم‌نسلانش، رابطه با مخاطب، یک رابطه عمیق فرهنگی و عاطفی بود. آنها شهرت خود را مدیون مردم می‌دانستند اما نه به معنای امروزی.
این نسل از هنرمندان خود را مدیون می‌دانستند که بهترین آثار هنری را به مردمی که به آنها اعتبار بخشیده بودند، ارائه دهند. شهرت برای آنها ابزاری برای خدمت به فرهنگ و مردم بود، نه هدفی برای کسب درآمد. البته این نوع نگاه، نیازمند ظرفیت عظیمی‌ست. ظرفیتی که فرد را در اوج محبوبیت، متواضع و متمرکز بر اصل حرفه‌اش نگه دارد.

چرخش بزرگ
از اواخر قرن بیستم و با ظهور تلویزیون واقع‌نما (Reality TV) یا همان گونه پرطرفداری که امروز به رئالیتی‌شو شناخته می‌شود و سپس انفجار اینترنت و شبکه‌های اجتماعی، همه‌چیز تغییر کرد. اقتصاد توجه متولد شد. در این اقتصاد جدید، توجه مخاطب، باارزش‌ترین دارایی است. امروزه، شهرت به امتیاز اقتصادی بدل شده است. در این نقطه، شهرت از نتیجه به هدف تبدیل شد. دیگر مهم نبود چه می‌کنی، مهم این بود که دیده شوی. کریس روجک، استاد جامعه‌شناسی و فرهنگ از پدیده‌ای به نام کالایی شدن شهرت (Commodification of Celebrity) صحبت می‌کند. سلبریتی مدرن، دیگر یک هنرمند یا متخصص نیست؛ او یک برند است. برندها برای بقا نیاز به فروش دارند و محصول آنها سبک زندگی و توجه است.
اینجاست که رابطه سلبریتی و هوادار کاملا وارونه می‌شود. اگر در گذشته هنرمندان بزرگ خود را مدیون مردم می‌دانستند تا بهترین اثرشان را ارائه دهند، امروز اینفلوئنسر خود را محق می‌داند که از توجه طرفدارانش کسب درآمد کند. هوادار از یک مخاطب فهیم، به یک دنبال‌کننده و یک مشتری بالقوه تنزل یافته است.

یک شمشیر دولبه
شهرت، خود یک شمشیر دولبه است. در حالی که توجه عمومی، شهرت و ثروت را به همراه می‌آورد اما همچنین منجر به انزوای فزاینده، بی‌اعتمادی به اطرافیان و فقدان کامل حریم خصوصی می‌شود. این محیط فوق‌العاده پرشتاب و پرفشار، نه تنها می‌تواند افراد آسیب‌پذیر را به سمت رفتارهای خودتخریب‌گر مانند مصرف مواد یا الکل سوق دهد، بلکه فرد مشهور برای بقا، ناچار به ایجاد نوعی دوگانگی شخصیت می‌شود، یک پارگی میان شخصیت سلبریتی و خود اصیل. بنابراین، منظور از ظرفیت شهرت دیگر فقط توانایی هنری یا ورزشی نیست، بلکه توانایی فرد برای مدیریت این فشارهای روانی-رسانه‌ای، حفظ سلامت هویت و مقاومت در برابر کالایی‌سازی است. حواشی گسترده، نه فقط نتیجه ضعف فردی، بلکه بخشی از یک استراتژی اقتصادی پیچیده در دنیای امروز رسانه‌اند. این تغییر ماهیت شهرت، رابطه اخلاقی فرد با هوادارانش را تضعیف می‌کند. در الگوی جدید، سلبریتی هوادارانش را نه به عنوان حامیانی که مدیون آنهاست، بلکه صرفا به عنوان مصرف‌کنندگانی می‌بیند که باید از طریق آنها پول درآورد. تشدید این کالایی‌سازی توسط رسانه‌های اجتماعی که توهم نزدیکی (روابط شبه‌اجتماعی) را القا می‌کنند، باعث می‌شود که مخاطبان احساس حق مالکیت بر زندگی خصوصی سلبریتی پیدا کنند و به شدت بر فرد فشار وارد سازند.

شهرت به مثابه امنیت میراث
 هنرمندان بزرگ و ماندگاری چون حافظ و نیز هنرمندان معاصر و پیشکسوتی مانند هنرمندان دهه‌های گذشته در هر رشته هنری که عمدتا از آنها به عنوان نسل طلایی یاد می‌شود، به دنبال شهرتی بودند که برای آنها امنیت در مقابل فراموشی، یعنی مرگ دوم هنرمند به ارمغان می‌آورد. شهرت برای آنها ابزاری برای جاودانگی میراث بود، نه هدفی برای کسب درآمد سریع. ظرفیت هنرمندان این نسل، شامل توانایی آنها در حفظ خود اصیل و پرهیز از کالایی‌سازی بود. این رویکرد، ارتباطی عمیق و پایدار با مخاطب ایجاد می‌کرد که نیاز به حاشیه‌سازی برای بقا را کاملا از بین می‌برد و بار روانی کمتری را تحمیل می‌کرد.

ظرفیت عبور از طوفان شهرت
شهرت در پیچ تاریخی خود، از منزلتی مبتنی بر ارزش عمیق به یک کالای مبتنی بر توجه سطحی تبدیل شده است. این تحول، نیاز به ظرفیت روانی در افراد مشهور را به شدت افزایش داده، زیرا آنها مجبورند در معرض انزوای روانی، بحران هویت و فشار بی‌سابقه رسانه‌ای قرار گیرند. افراد آسیب‌پذیر یا حتی سلبریتی‌های قدرتمند، در نهایت ناچار می‌شوند از حواشی و نقاط ضعف شخصی خود به عنوان ابزاری سودآور در اقتصاد توجه استفاده کنند.
بقای موفقیت‌آمیز در دنیای امروز نه با مهارت هنری صرف، بلکه با ظرفیت بالایی برای مدیریت هویت روانی امکان‌پذیر است. الگوی ماندگار محبوبیت به‌جای شهرت نشان می‌دهد که ظرفیت واقعی در گرو تمایز قائل شدن میان توجه موقت و ارزش پایدار است. در عصر جدید، شهرت نه یک آرزوی صرف، بلکه یک مسئولیت سنگین و یک فرآیند مدیریتی است. برای عبور از طوفان حواشی و حفظ سلامت در این محیط، دو نوع سواد، حیاتی است. یکی سواد رسانه‌ای برای درک بازی‌های جنجالی و یکی سواد روانی برای محافظت از سلامت روان در برابر فشار دائمی و بی‌امان توجه عمومی. موفقیت در این میدان، در گرو توانایی فرد برای حفظ خود اصیل در مقابل هجوم شخصیت سلبریتی و فشار شدید برای کالایی‌سازی است.

هزینه‌های روانی شهرت

اما چرا اینقدر حاشیه‌ها زیاد شده‌اند؟ پژوهش‌های روانشناسی در مورد «سندروم ستایش سلبریتی» (Celebrity Worship Syndrome) و فشارهای روانی شهرت، نکات تاریکی را روشن می‌کنند. یکی از آنها بحران هویت و زوال خود واقعی‌ست. در عصر شبکه‌های اجتماعی، سلبریتی باید ۲۴ ساعته آنلاین و در حال اجرا باشد. مرز بین شخصیت واقعی فرد و پرسونای عمومی (Public Persona) که برای جذب مخاطب ساخته شده، به شدت باریک و سپس ناپدید می‌شود. فرد مشهور دیگر نمی‌داند خودش کیست و نقشش کدام است. این بحران هویت، زمینه‌ساز اصلی مشکلات روانی است.
علاوه بر این، فشار دائمی برای ماندن در اوج نیز مطرح است. شهرت مدرن، به جای آنکه بر پایه تخصص باشد، بر اساس الگوریتم است. الگوریتم بی‌رحم است و به سرعت فراموش می‌کند. فرد مشهور برای اینکه فراموش نشود، یا باید مدام محتوای جذاب تولید کند، یا دست به حاشیه بزند. در بسیاری از موارد، جنجال و رسوایی، تنها راه تضمین‌شده برای دیده شدن و باقی ماندن در صدر اخبار است و این حواشی کاملا تعمدی ایجاد می‌شوند. در واقع آنها یاد گرفته‌اند که توجه منفی همچنان توجه محسوب می‌شود.
همچنین، توهم روابط شبه‌اجتماعی یا «روابط پاراسوشال» (Parasocial Relationships) که روانشناسان این اصطلاح را در این مورد مطرح می‌کنند. این نوع رابطه، بیانگر رابطه یک‌طرفه‌ای‌ست که مخاطب با سلبریتی برقرار می‌کند و احساس می‌کند او را از نزدیک می‌شناسد. سلبریتی مدرن با به اشتراک‌گذاری افراطی جزئیات زندگی‌اش، به این توهم دامن می‌زند. اما خود فرد مشهور، در حالی که توسط میلیون‌ها نفر دوست داشته می‌شود، در واقعیت به شدت تنهاست. این حجم از توجه غیرواقعی و فشار برای روان انسان سمی است.
بسیاری از افرادی که یک‌شبه و مثلا با یک ویدیوی وایرال به شهرت می‌رسند، فاقد آن ظرفیت روانشناختی هستند که در گذشته، هنرمندان در طول سال‌ها کسب می‌کردند. آنها زیر بار این فشار روانی خرد می‌شوند، چرا که ابزار مدیریت آن را ندارند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.