آگاه: این روش که ریشه در قرن بیستم دارد، شرکتها و کسبوکارهای بزرگ را به عنوان پایه اصلی پیشرفت میبیند و هدف اصلی را افزایش سود و تولید ناخالص داخلی قرار میدهد. در این الگو، خانوادهها، طبیعت و وقت مفید زندگی فقط به عنوان ابزارهای حاشیهای دیده میشوند که هزینه واقعیشان در محاسبات اقتصادی حساب نمیآید. نتیجه این رویکرد، ایجاد چرخهای است که مشکلات شهری مانند ترافیک را نه تنها حل نمیکند، بلکه تشدید میکند. تا وقتی پایه توسعه از شرکت به خانواده – به عنوان واحد پایدار و سالم جامعه – تغییر نکند، تلاشها برای حل این مسائل بینتیجه خواهد ماند، زیرا تمرکز روی سود شرکتها خودش باعث این مشکلات است.
یکی از بارزترین نشانههای این امر، تمرکز جغرافیایی در شهرهاست که ترافیک اجباری را ایجاد میکند. شرکتهای بزرگ و ادارات دولتی برای کارایی بیشتر، خدمات و نیروی کار را در مراکز شهری جمع میکنند و این کار میلیونها نفر را مجبور به سفرهای روزانه طولانی از حاشیه به مرکز میکند. در نتیجه، محل کار، زندگی خانوادگی و دسترسی به خدمات از هم جدا میشوند و خانوادهها ساعتهای گرانبهای خود را در ترافیک هدر میدهند. این هدررفت زمان، مانند یک مالیات اجباری است که برای حفظ منفعت اقتصادی بر دوش مردم تحمیل میشود و استرس روزانه را افزایش میدهد. علاوه بر این، نابرابری اقتصادی در این الگو طبیعی تلقی و در حوزه حملونقل به وضوح دیده میشود. یارانههای انرژی و قیمتگذاری اشتباه سوخت، رانندگی با خودرو شخصی را برای افراد ثروتمند – که مصرف بیشتری دارند – بسیار ارزان نگه میدارد.
از سوی دیگر خودرو از وسیلهای برای جابهجایی به ابزاری برای حفظ ارزش پول و سوداگری تبدیل شده است. خانوادههای پولدار ماشینهای دوم و سوم را برای سرمایهگذاری میخرند، در حالی که خانوادههای کمدرآمد، که اغلب در حاشیه شهرها زندگی میکنند، قربانی ترافیک و آلودگی ناشی از این رفتارها میشوند. به این ترتیب، ترافیک نه تنها یک مشکل فنی، بلکه تجلی فیزیکی شکاف طبقاتی است که جامعه را از درون فرسوده میکند.
علاوه بر مسائل اجتماعی، آسیبهای محیطی و سلامت عمومی نیز مستقیما از این الگو ناشی میشود. اولویت حداکثرسازی سود، اغلب بر حفظ طبیعت و سلامت مردم غلبه دارد. ارزان نگه داشتن انرژی و بیتوجهی به استانداردها، منجر به آلودگی شدید هوا و پدیدههایی مانند وارونگی دما میشود که هوا را در شهرها مسموم میکند. ترافیک در این شرایط به یک بحران سلامتی تبدیل میشود و خانوادهها، به عنوان اولین قربانیان، با بیماریهای تنفسی و استرس مزمن دست و پنجه نرم میکنند.
برای خروج از این چرخه، نیاز به تغییر اساسی در الگو داریم: گذار به رویکرد خانوادهمحور که هدف توسعه را از افزایش تولید ناخالص داخلی به حداکثر کردن پایداری، سلامت و وقت مفید خانواده تغییر دهد. در مدیریت شهری، موفقیت را نه با سرعت جادهها، بلکه با دسترسی آسان خانوادهها به خدمات ضروری مانند شغل، مدرسه و درمان در فاصله پیاده بسنجیم. این تغییر نیازمند اصلاح سیستم مالیاتی و مشوقهای اقتصادی است؛ برای مثال، به جای مالیات ثابت روی خودروهای اضافی، از مالیات پلکانی بر اساس نیاز واقعی خانواده استفاده کنیم. خانوادهای که به دلیل دوری از خدمات یا داشتن عضو معلول به ماشین دوم نیاز دارد، معاف شود، اما کسانی که خودرو را برای سوداگری نگه میدارند، مالیات بیشتری بپردازند. منابع حاصل از اصلاح یارانههای سوخت را مستقیما برای بهبود حملونقل عمومی کارآمد و زیرساختهای محلی سرمایهگذاری کنیم.
علاوه بر این، تمرکززدایی فعال در همه زمینهها ضروری است. در اقتصاد، کار محلی و دورکاری را تشویق کنیم تا سفرهای شلوغ صبحگاهی کاهش یابد. در آموزش، روی مدارس خوب محلی سرمایهگذاری کنیم تا کودکان مجبور به سفرهای طولانی نشوند. در تکنولوژی، نوآوریها را به سمت ابزارهایی مانند سیستمهای حملونقل عمومی هوشمند که بر اساس نیاز مردم عمل میکنند، هدایت کنیم که وقت هدررفته را کم کنند. این رویکرد خانوادهمحور، ترافیک را به عنوان عوارض جانبی یک سیستم غلط میبیند و با تغییر اهداف اصلی، نه تنها علائم را کاهش میدهد، بلکه ریشههای نابرابری، آلودگی و فشار روانی جامعه را هدف قرار میدهد و در نهایت، جامعهای میسازد که خانواده در مرکز آن قرار دارد و پیشرفت واقعی را نه در اعداد اقتصادی، بلکه در کیفیت زندگی مردم میجوید.
۱۰ آبان ۱۴۰۴ - ۲۲:۱۶
کد خبر: ۱۷٬۵۴۰
امروز، چالشهای بزرگی مانند ترافیک سنگین شهرها، آلودگی هوا، نابرابری اقتصادی و خستگی اجتماعی، بیش از آنکه صرفا اشتباهات مدیریتی باشند، نشانههایی از یک مشکل عمیقتر در روش توسعه جامعه و اقتصاد ما هستند.
نظر شما