آگاه: روایت، دیگر محصول انسان نیست؛ آن را میتوان محصول الگوریتم خواند. استعمار دیجیتال نیز در همین نقطه شکل میگیرد؛ تسلط بر لایههای پنهان ادراک. آیندهپژوهی جنگ فرهنگی، بدون درک این پارادایم نو، کاری بیحاصل است. باید دید در افق ۱۴۱۰ چه آیندههایی ممکن است و جبهه فرهنگی انقلاب چگونه میتواند این تهدید را، به فرصت تبدیل کند.
سناریوی خوشبینانه: قدرت نرم هوشمند
در آینده، ایران میتواند موفق باشد تا هوشمصنوعی را در مدار فرهنگی–تمدنی خود قرار دهد. نخستین گام، ایجاد زیرساخت مستقل داده، ابررایانههای بومی، پلتفرمهای امن، مدلهای زبانی مبتنی بر زبان فارسی و جهانبینی اسلامی–ایرانی است. در این حالت، محتوا و روایتهایی که تولید میشود، ترجمهای از گفتمان غرب نیست؛ بازتابدهنده هویت ملت است. اگر این زیرساخت مهیا شود، جبهه فرهنگی انقلاب وارد مرحلهای تازه میشود: تکثیر هوشمند گفتمان. نویسندگان، پژوهشگران، کنشگران فرهنگی و رسانهای میتوانند با کمک AI چندبرابر گذشته تولید محتوا داشته باشند. تحلیل افکار عمومی با دقت الگوریتمی انجام میشود؛ روایتها بر اساس داده واقعی و نه حدس و گمان شکل میگیرد و محتوا برای هر گروه مخاطب، نسخه شخصیسازیشده دارد. این یعنی «اثرگذاری عمیق» با کمترین هزینه.
در افق منطقهای نیز، مدلهای زبانی بومی میتوانند پیام انقلاب را به عربی، ترکی، اردو، پشتو و سایر زبانها با دقت انتقال دهند. هوشمصنوعی در این سناریو، موتور محرک قدرت نرم است؛ همان حلقهای که سالها در آن ضعف داشتیم. در این آینده، گویا جبهه فرهنگی انقلاب، ساماندهنده روایت و بازیگر فعال میدان جهانی است.
سناریوی واقعبینانه: تقابل مدیریتشده
محتملترین آینده، وضعیت میانه است؛ ایران بخشی از ظرفیتهای هوشمصنوعی را بومی میکند و بخش دیگر همچنان تحت سلطه پلتفرمهای جهانی میماند. نتیجه این دوگانگی، شکاف روایتی در جامعه است؛ یک لایه فرهنگی متکی بر سازوکارهای بومی و لایهای دیگر که در اکوسیستم جهانی روایتها تنفس میکند. در چنین آیندهای، مدیریت فرهنگی نیازمند سرعت، چابکی، تحلیل داده و توان پردازش هوشمند است. نهادهای فرهنگی ناگزیر باید «شبکه فرماندهی هوشمند» ایجاد کنند؛ شبکهای که بتواند روندهای جهانی را رصد کند، حملات ادراکی را تشخیص دهد، رفتار افکار عمومی را تحلیل کند و برای هر بحران، پاسخ روایتی سریع طراحی کند. فعالان جبهه انقلاب در این سناریو از نقش تولیدکننده محتوا فراتر میروند و تبدیل به «طراح عملیات شناختی» میشوند؛ کسانی که هم روانشناسی جمعی میدانند، هم روایتشناسی، هم تحلیل داده و هم مهارت استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی. نبرد فرهنگی در این حالت، نبردی دائمی اما قابل کنترل است. کشور تهدید میشود، اما سقوط نمیکند؛ پیشروی میکند، اما پیروزی کامل نیست. این آینده محتملترین وضعیت ایران در سال ۱۴۱۰ است.
سناریوی بدبینانه: اشغال ادراک
این سناریو زمانی محقق میشود که ایران در رقابت هوشمصنوعی عقب بماند و پلتفرمهای جهانی عملا «زیرساخت ذهنی جامعه» را به دست گیرند. موتورهای جستوجو، مدلهای پاسخگو، شبکههای اجتماعی، سیستمهای آموزش هوشمند و تولیدکنندههای متن و تصویر، همگی در اختیار الگوریتمهایی قرار میگیرند که حامل هویت لیبرالی و جهانبینی سکولار غرب هستند. در این آینده، حذف روایت رسمی حتی نیاز به فیلتر ندارد؛ الگوریتم آن را بیاثر میکند. مرجعیت علمی، دینی و فرهنگی بهتدریج به دست مدلهای خارجی میافتد. جوان پاسخهایش را از دستیار هوشمند خارجی میگیرد، نه از عالم، معلم یا رسانه داخلی. تاریخ بازنویسی میشود، قضاوتها تغییر میکند و ارزشها به آرامی دگرگون میشود. این همان مرحله «استعمار ادراکی» است؛ استعمار بدون لشکر، بدون توپ و تانک، اما با اشغال ذهن.
جبهه فرهنگی انقلاب در افق ۱۴۱۰؛ پیروزی یا شکست؟
آینده جبهه فرهنگی انقلاب نه به احساسات خوشبینانه وابسته است و نه به ترسهای اغراقشده؛ کاملا وابسته به تصمیمات راهبردی امروز است. اگر قرار است روایت انقلاب در آینده باقی بماند، باید از هماکنون سه محور اساسی را جدی گرفت. نخست، مدلهای هوشمصنوعی بومی باید حامل جهانبینی اسلامی–ایرانی باشند. این مدلها باید بر اساس ادبیات فارسی، معارف اسلامی، تاریخ ایران و الگوی فرهنگی انقلاب آموزش ببینند. اگر چنین نشود، روایت انقلاب در دل روایتهای تولیدشده توسط مدلهای غربی حل خواهد شد. امروز مدلهای زبانی غربی، تاریخ را بازتولید میکنند، ارزشها را فریمبندی میکنند و حتی مرجعیت علمی میسازند. ایران اگر در این میدان غفلت کند، مرجعیت فرهنگی خود را واگذار خواهد کرد. دوم، تربیت نیروی انسانی مسلط به فناوری ضروری است. کنشگر فرهنگی آینده باید ترکیبی از تحلیلگر داده، طراح روایت، متخصص شبکههای اجتماعی و بهرهبردار حرفهای از ابزارهای هوشمصنوعی باشد. امروز مسئله صرفا تولید محتوا نیست؛ مسئله طراحی عملیات روایتی است، آنهم مبتنی بر داده و الگوریتم. جبهه فرهنگی انقلاب بدون ارتقای مهارت نیروی انسانی، عملا به بازیگری درجه دوم تبدیل میشود. سوم، کشور باید سپر دفاع شناختی ایجاد کند؛ شبکهای برای رصد عملیات روانی جهانی، مقابله با دیپفیک، تشخیص دستکاری افکار عمومی، تحلیل روندهای ادراکی و کنترل حملات رسانهای. جنگ آینده جنگ ذهن است؛ کشوری که سپر دفاع ادراکی نداشته باشد، هرگز امنیت اجتماعی و سیاسی نخواهد داشت.
از تهدید تا فرصت تمدنسازی
در افق ۱۴۱۰، تمدنها در تسلط بر ادراک تعریف میشوند. اگر ایران بتواند از هوشمصنوعی برای تقویت هویت تمدنی خود بهره بگیرد، آینده فرهنگی کشور روشن، فعال و جهانی خواهد بود. اما اگر این فرصت راهبردی نادیده گرفته شود، استعمار دیجیتال به تدریج در تاریکترین لایههای ذهن جامعه رسوخ خواهد کرد. جنگ روایتها امروز از سطح رسانه عبور کرده و به سطح «مهندسی معنا» رسیده است. آینده بسته نیست؛ اما انتخاب مسیر امروز، سرنوشت فرهنگی ۱۴۱۰ را رقم میزند. در این میدان یا روایت انقلاب با فناوری هوشمند تقویت میشود یا در ازدحام روایتهای الگوریتمی جهان گم میشود.
نظر شما