میلیون‌ها سال پیش، اجداد ما در فضای آزاد زندگی می‌کردند و هر روز با خطر روبه‌رو بودند. در آن زمان، کسی که نمی‌توانست نشانه‌های کوچک طبیعت را بخواند، خیلی زود حذف می‌شد.

تحلیل می‌کنم، پس هستم!

آگاه: اگر نمی‌فهمیدی جهت باد عوض شده و گله حیوانات به سمت دیگری رفته، شام نداشتی؛ اگر نمی‌فهمیدی ابرهای تیره و سنگین یعنی طوفان در راه است، ممکن بود در باران غرق شوی؛ اگر رد پای تازه یک شیر را تشخیص نمی‌دادی، خودت شام شیر می‌شدی. این کار ساده – دیدن یک نشانه، پیدا کردن ارتباط آن با اتفاق بعدی و تصمیم گرفتن – دقیقا همان چیزی بود که بعدها «تحلیل کردن» نام گرفت. مغز انسان در همین فشار بقا، طی چند میلیون سال سه برابر بزرگ‌تر شد و به‌خصوص بخش پیشانی آن (که مسئول برنامه‌ریزی، پیش‌بینی و کنترل تکانه‌هاست) بسیار قوی‌تر شد. به عبارت دیگر، تحلیل کردن نه یک سرگرمی، بلکه یک ابزار بقا بود که طبیعت به ما هدیه داد.

زبان، کلید تبدیل تحلیل فردی به جمعی
حدود ۲۰۰ هزار سال پیش، وقتی انسان مدرن (هومو ساپینس) زبان پیچیده پیدا کرد، یک جهش عظیم رخ داد. دیگر لازم نبود هر نفر خودش همه چیز را از اول تجربه کند؛ می‌شد کنار آتش نشست و گفت: «دفعه قبل که ماه این‌جوری قرمز شد، سه روز بعد خشکسالی شد» یا «هر وقت رودخانه این‌قدر گل‌آلود می‌شود، سیل می‌آید؛ بیایید وسایل را ببریم بالای تپه.» این انتقال تجربه، تحلیل را از ذهن یک نفر بیرون آورد و به یک دارایی مشترک قبیله و جامعه تبدیل کرد. برای اولین بار، انسان نه فقط با طبیعت، بلکه با همکاری یکدیگر توانست آینده را بهتر پیش‌بینی کند و شانس زنده ماندنش چند برابر شد.

تولد تفکر انتقادی و مستقل
حدود ۲۵۰۰ سال پیش در شهر آتن، اتفاقی بی‌سابقه افتاد. برای اولین بار در تاریخ ثبت‌شده، گروهی از انسان‌ها گفتند: «ما می‌توانیم فقط برای فهمیدن بنشینیم و فکر کنیم، بدون اینکه حتما شکاری در کار باشد یا گرسنه باشیم.» سقراط، فیلسوف ساده‌پوش، در میدان شهر می‌ایستاد و از جوانان سوال‌های سخت می‌پرسید: «تو می‌گویی عدالت یعنی هر کس به حقش برسد؛ خب اگر قانونی ناعادلانه باشد، باید اطاعت کنیم یا نه؟ چرا؟ اگر اطاعت نکنیم چه بلایی سر جامعه می‌آید؟» او با همین سوال پشت سوال، مردم را وادار می‌کرد باورهایشان را زیر و رو کنند. این روش بعدها «روش سقراطی» نام گرفت و پایه تمام بحث‌های علمی، حقوقی و فلسفی جهان شد. شاگردش افلاطون و بعد ارسطو این حرف‌ها را مکتوب کردند و کتاب‌ها از یونان به روم، از روم به بغداد و قاهره در دوران طلایی اسلام و از آنجا دوباره به اروپا رفتند و هیچ‌وقت دیگر متوقف نشدند.

تحلیل علمی و نقد در جامعه
در قرون وسطی، بیشتر تحلیل‌ها برای تفسیر کتاب‌های مقدس بود، اما از قرن پانزدهم با رنسانس همه چیز عوض شد. گالیله به آسمان نگاه کرد و گفت زمین دور خورشید می‌چرخد، نه برعکس و برای اثباتش با تلسکوپ آزمایش کرد. دکارت در اتاقش نشست و گفت حتی اگر همه چیز دروغ باشد، همین که من شک می‌کنم یعنی وجود دارم، «می‌اندیشم، پس هستم.» در قرن هجدهم، عصر روشنگری، ولتر، روسو، کانت و دیگران شروع کردند به پرسیدن: «چرا پادشاه باید همه‌کاره باشد؟ چرا زنان حق رای ندارند؟ چرا بردگان را می‌فروشند؟» روزنامه‌ها، کافه‌ها و سالن‌های بحث پر شد از مردم عادی که جامعه‌شان را تحلیل می‌کردند. انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم نشان داد که حتی کارخانه، حقوق کارگر، ساعت کار و توزیع پول هم می‌تواند موضوع تحلیل و تغییر باشد.

تحلیل در خانه‌ها و روان انسان
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، زیگموند فروید در وین گفت حتی وقتی خوابید، ذهنتان دارد کار می‌کند و می‌شود رویاهایتان را تحلیل کرد. او نشان داد خیلی از ترس‌ها، عصبانیت‌ها، عادت‌ها و انتخاب‌های ما ریشه در کودکی یا بخش‌های پنهان ذهن دارد. روانکاوی متولد شد و تحلیل، دیگر فقط برای سیاستمدارها و دانشمندها نبود؛ رفت روی تخت روانشناس‌ها، داخل خانه‌ها، داخل روابط زن و شوهری، والد و فرزندی و حتی داخل خود خودمان. میلیون‌ها نفر شروع کردند به پرسیدن: «چرا من از ارتفاع می‌ترسم؟ چرا در مواجهه با رییسم این‌قدر عصبانی می‌شوم؟ چرا همیشه همین نوع آدم را برای ازدواج انتخاب می‌کنم؟»

تحلیل‌های سطحی امروز
در سال ۱۴۰۴ (۲۰۲۵ میلادی)، هر کدام از ما روزی چند صد بار تحلیل می‌کنیم. این پیام واتس‌اپ درست است؟ این استوری فلان اینفلوئنسر راست می‌گوید؟ این خبر تلگرام واقعی است یا جعلی؟ این کاندیدا واقعا برای کشور خوب است یا فقط شعار می‌دهد؟ اما بیشتر ما فقط تیتر را می‌خوانیم، دو سه کامنت زیرش را می‌بینیم، اگر با نظرمان جور بود لایک می‌کنیم و به اشتراک می‌گذاریم، اگر نبود فحش می‌دهیم و بلاک می‌کنیم. الگوریتم‌های اینستاگرام، توییتر و تیک‌تاک هم دقیقا طوری طراحی شده‌اند که فقط چیزهایی را نشانمان بدهند که قبلا دوست داشته‌ایم؛ در نتیجه کم‌کم در یک حباب اطلاعاتی گیر می‌کنیم و فکر می‌کنیم «همه دنیا همین‌طور فکر می‌کنند که من فکر می‌کنم.»

هزینه‌های سنگین تحلیل اشتباه
این تحلیل‌های سریع و ناقص، هزینه‌های وحشتناکی داشته‌اند: در دوران کرونا، شایعات «واکسن باعث نازایی می‌شود» یا «لیمو و سیر کرونا را درمان می‌کند» باعث شد میلیون‌ها نفر واکسن نزنند یا داروهای خطرناک مصرف کنند و جان خود یا عزیزانشان را از دست بدهند.
ویدئوهای دستکاری‌شده و پست‌های نفرت‌پراکن قومی و مذهبی در کشورهای مختلف به خشونت خیابانی، آتش زدن خانه‌ها و حتی جنگ داخلی منجر شد. در انتخابات متعدد کشورها، کلیپ‌های کوتاه و دروغین باعث شد مردم به جای برنامه و کارنامه، به احساسات و شعار رای بدهند و دولت‌های پوپولیست و گاهی دیکتاتور روی کار بیایند.
اینفلوئنسرهای بورس و کریپتو با «تحلیل‌های» یک خطی، میلیاردها دلار از جیب مردم عادی بیرون کشیدند و زندگی خیلی‌ها را نابود کردند. یک استوری یا پست نادرست در مورد خیانت، اعتیاد یا دروغ، در چند ساعت خانواده‌ها را از هم پاشاند و روابط چند ده ساله را قطع کرد. نوجوانانی که زندگی خود را با عکس‌های فیلترشده و لحظات خوش ساختگی دیگران مقایسه می‌کنند، دچار افسردگی شدید، خودکشی و اختلالات روانی شده‌اند.

راه بازگشت
خوشبختانه راه حل پیچیده نیست؛ فقط نیاز به چند عادت روزانه دارد: همیشه، در هر موضوعی، بپرسیم: «شواهدش چیست؟ منبع معتبر کجاست؟» هر روز عمداً یک مطلب یا ویدئوی مخالف نظر خودمان را تا آخر بخوانیم یا ببینیم.
قبل از به اشتراک گذاشتن، به دیگران ارسال کردن یا نظر تند گذاشتن، حداقل ۱۰ ثانیه صبر کنیم و بپرسیم: «اگر این اشتباه باشد، چه آسیبی می‌زند؟» هر هفته یک موضوع مهم (سیاسی، اقتصادی، اجتماعی) را انتخاب کنیم و حداقل از سه منبع مختلف و مخالف مطالعه کنیم. با خانواده و دوستان بحث کنیم، اما با قانون: اول کامل گوش بدهیم، بعد حرف بزنیم و هدفمان فهمیدن طرف مقابل باشد، نه برنده شدن در دعوا. از کودکی به بچه‌ها یاد بدهیم «چرا؟»، «چطور؟»، «شواهدش چیست؟» بپرسند و جواب آماده را بدون فکر قبول نکنند.

تحلیل درست، کلید آینده بهتر
تحلیل کردن همان نیرویی است که روزی انسان را از زندگی در غار به ساختن شهرها، هواپیما، اینترنت و واکسن رساند. امروز هم دقیقا همین نیرو می‌تواند ما را از میان شلوغی اطلاعات جعلی، تعصب، خشم و سردرگمی بیرون بکشد. اگر دوباره یاد بگیریم درست، آرام و مسئولانه تحلیل کنیم، نه‌تنها از این همه خسارت و دردسر در امان می‌مانیم، بلکه می‌توانیم جامعه‌ای آگاه‌تر، آرام‌تر، عادلانه‌تر و بسیار امیدوارتر برای خودمان و فرزندانمان بسازیم. انتخاب با ماست. یا قربانی تحلیل‌های اشتباه بمانیم، یا دوباره صاحب یکی از بزرگ‌ترین قدرت‌های بشری شویم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.