در روزهای پایانی سال ۱۴۰۴، نظام آموزشی ایران در وضعیتی قرار دارد که بسیاری از مسئولان ارشد، کارشناسان و حتی خود وزیر آموزش و پرورش آن را بحرانی و نگران‌کننده توصیف می‌کنند. این وضعیت نه یک پدیده ناگهانی، بلکه نتیجه انباشت دهه‌ها چالش ساختاری، مدیریتی و مالی است که اجرای ناکامل یکی از جامع‌ترین اسناد بالادستی کشور یعنی سند تحول بنیادین آموزش و پرورش را به نمادی از این ناکارآمدی تبدیل کرده است.

فضای خشک آموزشی و دانش‌آموزان تست‌زن

آگاه: نقطه آغاز این بحث را می‌توان در سخنرانی اخیر علیرضا کاظمی، وزیر آموزش و پرورش، در همایش چهلمین سالگرد تاسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی جست‌وجو کرد؛ جایی که او با لحنی قاطع اعلام کرد اجرای این سند اولویت قطعی و غیرقابل مذاکره وزارتخانه است و تمام سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها باید حول محور آن شکل گیرد.
کاظمی در آن سخنرانی، انسجام اجتماعی را محور اصلی سیاست‌گذاری‌های آتی دانست و تاکید کرد که نظام آموزشی در جامعه‌ای متنوع و چندقومیتی مانند ایران، مسئولیت سنگینی در ایجاد باورهای مشترک، هنجارها و ارزش‌های پایدار بر عهده دارد. او هشدار داد که دشمنان خارجی و جریان‌های معارض داخلی از هرگونه شکاف قومی، زبانی، نسلی یا طبقاتی برای ضربه زدن به پیکره جامعه استفاده می‌کنند و آموزش و پرورش می‌تواند مهم‌ترین سد در برابر این تهدیدها باشد. وزیر آموزش و پرورش اهداف اصلی سند را تربیت نسلی مومن، متدین، ولایت‌مدار، مسئولیت‌پذیر و آماده برای ساخت تمدن نوین اسلامی-ایرانی دانست و از وضعیت کنونی برنامه درسی به شدت انتقاد کرد. به گفته او، برنامه درسی فعلی کاملا آموزش‌زده، حافظه‌محور و تست‌زنی‌محور است؛ فضایی خشک و بی‌روح که فاقد موقعیت‌های واقعی تربیتی است و دانش‌آموزان را به ماشین‌های پاسخ‌دهی به سوالات استاندارد تبدیل کرده است. این انتقادها تنها بیان احساسات شخصی وزیر نیست، بلکه بازتابی از واقعیتی است که سال‌هاست کارشناسان آموزشی، پژوهشگران دانشگاهی و حتی گزارش‌های رسمی شورای عالی انقلاب فرهنگی بر آن صحه گذاشته‌اند. برنامه درسی موجود نه تنها مهارت‌محور نیست، بلکه به مولفه‌های فرهنگی، هویتی و اخلاقی نیز توجه کافی ندارد و کارکردهای اصلی نظام آموزشی یعنی تربیت، اجتماعی‌سازی و هویت‌بخشی را به شدت تضعیف کرده است. کاظمی به چالش عدالت آموزشی نیز اشاره کرد و گفت که هنوز فاصله زیادی با تحقق نصیب برابر آموزشی داریم؛ فاصله‌ای که می‌تواند به شکاف طبقاتی عمیق‌تر و حتی گسست اجتماعی منجر شود. او یکی دیگر از مشکلات را شکاف دیجیتال نامید؛ جایی که دانش‌آموزان در دنیای 
هوش مصنوعی، شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی زندگی می‌کنند، اما امکانات، تجهیزات و روش‌های تدریس معلمان همچنان در دهه‌های گذشته مانده و این ناهماهنگی به انسجام اجتماعی آسیب جدی وارد می‌کند. وزیر آموزش و پرورش در پایان، اقدامات دولت چهاردهم را تمرکز بر عدالت آموزشی کمی و کیفی، تحول در روش‌های تدریس، به‌روزرسانی تجهیزات و توانمندسازی معلمان دانست و از همه نهادها درخواست حمایت جدی مادی و معنوی کرد تا اجرای سند از حالت شعاری خارج شود.

محتوای سند تحول بنیادین
برای درک عمیق‌تر این وضعیت، لازم است به ریشه‌ها و تاریخچه سند تحول بنیادین بازگردیم. ایده اولیه این سند از اوایل دهه ۸۰ شمسی و با تاکید مستمر رهبر انقلاب بر ضرورت یک تحول بنیادین در آموزش و پرورش شکل گرفت؛ تحولی که به جای تقلید از الگوهای وارداتی غربی، بر فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی-ایرانی استوار باشد. کار تدوین از سال ۱۳۸۲ با مشارکت گسترده بیش از ۵۰۰ نفر از کارشناسان حوزه علمیه و دانشگاه آغاز شد و ابتدا با عنوان «سند ملی آموزش و پرورش» شناخته می‌شد. پس از سال‌ها بررسی و اصلاح، نهایتا در جلسات متعدد شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال‌های ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ مورد بحث قرار گرفت و در ششم دی ۱۳۹۰ به تصویب نهایی رسید و ابلاغ شد. این سند در هشت فصل تدوین شده و افق زمانی آن تا سال ۱۴۰۴ یعنی پایان چشم‌انداز ۲۰ ساله کشور تعیین شده است. از نظر محتوایی، سند یکی از جامع‌ترین اسناد آموزشی منطقه به شمار می‌رود که تربیت تمام‌ساحتی (علمی، اخلاقی، اجتماعی، جسمانی، زیبایی‌شناختی و اقتصادی) را هدف قرار داده و مفهوم «حیات طیبه» را به عنوان غایت نهایی تربیت معرفی کرده است.

چرا سند، پیشرفت نکرد؟
با این حال، پس از گذشت ۱۴ سال از تصویب، گزارش‌های رسمی و غیررسمی نشان می‌دهند که پیشرفت اجرای سند کمتر از ۳۰ درصد بوده و بخش‌های اصلی آن همچنان در مرحله مفهومی مانده است. اقداماتی مانند تغییر ساختار آموزشی به ۶-۳-۳، اصلاح برخی کتاب‌های درسی، اجرای رتبه‌بندی معلمان و تصویب تعدادی از زیرنظام‌ها (مانند برنامه درسی ملی و تربیت معلم) انجام شده، اما تحول واقعی در برنامه درسی، عدالت آموزشی و تربیت مهارت‌محور هنوز رخ نداده است. دلایل این کندی عمیق و چندلایه هستند. نخست، بی‌ثباتی شدید مدیریتی است؛ از سال ۱۳۹۰ تاکنون بیش از هشت وزیر و چندین سرپرست در رأس وزارتخانه قرار گرفته‌اند و هر کدام اولویت‌ها و دیدگاه‌های خود را دنبال کرده‌اند، بدون اینکه فرصت کافی برای اجرای برنامه‌ای بلندمدت داشته باشند. دوم، کمبود مزمن منابع مالی است؛ سند تحول ردیف بودجه مستقل و پایدار ندارد و آموزش و پرورش همیشه با کسری شدید اعتبار روبه‌رو بوده است. سوم، تاخیر طولانی در تدوین و تصویب ۶ زیرنظام کلیدی سند است که برخی از آنها تا سال ۱۳۹۶ طول کشید. چهارم، عدم هماهنگی واقعی بین دستگاهی است؛ سند وظایف مهمی برای صداوسیما، خانواده‌ها، دانشگاه‌ها و سایر نهادها تعریف کرده، اما این نهادها حمایت عملی و مستمر ارائه نداده‌اند. پنجم، ابهام در برخی مفاهیم کلیدی و نبود نقشه راه اجرایی دقیق با شاخص‌های قابل اندازه‌گیری است که اجرا را برای مدیران میانی و مدارس دشوار کرده است. در نهایت، بار سنگین مسائل روزمره مانند کمبود معلم، فرسودگی ساختمان‌ها، تعطیلی‌های مکرر و فشار کنکور، تمام انرژی وزارتخانه را صرف امور جاری کرده و فرصتی برای تحول بنیادین باقی نگذاشته است.

اسناد جهانی آموزشی
وقتی سند تحول بنیادین را با اسناد آموزشی جهانی مقایسه می‌کنیم، تفاوت‌های اساسی آشکار می‌شود. اسناد بین‌المللی مانند Education ۲۰۳۰ سازمان یونسکو (هدف چهارم توسعه پایدار) کاملا سکولار و مبتنی بر ارزش‌های انسانیستی جهانی هستند و بر برابری کامل جنسیتی، پذیرش تنوع جنسی و آموزش جنسی جامع تاکید دارند. در مقابل، سند ایران کاملا ایدئولوژیک و بر مبانی اسلامی مانند ولایت‌مداری، مهدویت و نقش‌های جنسیتی مبتنی بر فقه استوار است. به همین دلیل، ایران در سال ۱۳۹۶ اجرای مستقیم برنامه ۲۰۳۰ را به دلیل 
عدم انطباق با مبانی اسلامی متوقف کرد و تمرکز خود را بر سند تحول گذاشت. در مقایسه عملی با کشورهای پیشرو نیز وضعیت مشابه است. فنلاند که همیشه در رتبه‌بندی‌های آموزش در صدر قرار دارد، بر یادگیری پروژه‌محور، خلاقیت، کار گروهی، تکلیف خانه کم، شروع مدرسه در سن بالاتر و آزادی گسترده معلمان و دانش‌آموزان تمرکز کرده است. سنگاپور نیز با ترکیب انضباط بالا و فناوری پیشرفته، برنامه‌ای مهارت‌محور و مرتبط با زندگی واقعی ارائه می‌دهد. در مقابل، نظام ایران همچنان حافظه‌محور، حجم‌محور و کنکورزده است و این تفاوت‌ها توضیح می‌دهد چرا در آزمون‌های بین‌المللی مانند TIMSS و PIRLS رتبه ایران در سال‌های اخیر به حدود ۵۴ از ۶۴ کشور رسیده است.

ریشه‌های بحران کنونی آموزش و پرورش
این چالش‌های ساختاری به وضعیت کلی آموزش و پرورش ایران منجر شده که بسیاری آن را نامطلوب و حتی بحرانی می‌دانند. بودجه آموزش و پرورش نسبت به نیازهای واقعی همیشه ناکافی بوده و سهم آن از تولید ناخالص داخلی حدود ۲ تا ۳ درصد باقی مانده، در حالی که میانگین جهانی ۴.۵ تا ۶ درصد و توصیه یونسکو حداقل ۶ درصد است. این کمبود بودجه به فرسودگی گسترده مدارس، کمبود تجهیزات آموزشی و ناتوانی در به‌روزرسانی فناوری منجر شده است. کمبود معلم که در برخی گزارش‌ها تا ۱۷۶ هزار نفر برآورد می‌شود، همراه با حقوق پایین و انگیزه اندک، کیفیت تدریس را به شدت کاهش داده است. فشار اقتصادی و تورم بر خانواده‌ها نیز باعث شده هزینه‌های آموزشی خانوار کاهش یابد، میانگین معدل‌ها پایین بیاید و نزدیک به یک میلیون دانش‌آموز به دلایل اقتصادی از تحصیل بازبمانند. گرایش گسترده به مدارس غیردولتی که کیفیت بهتری دارند، شکاف طبقاتی را عمیق‌تر کرده است. تعطیلی‌های مکرر به دلیل آلودگی هوا، ناترازی انرژی یا مسائل دیگر، زمان واقعی آموزش را به شدت کم کرده و فشار سنگین کنکور، نظام را از هدف اصلی تربیت دور نگه داشته است.

ظرفیت  سند و چشم‌انداز آینده
با وجود همه این مشکلات، سند تحول بنیادین از نظر محتوایی و نظری همچنان پتانسیل بالایی دارد و بسیاری از کارشناسان آن را سندی فاخر، جامع و متناسب با هویت ایرانی-اسلامی می‌دانند. رهبر انقلاب نیز بارها آن را سندی متقن و خوب توصیف کرده و بر اجرای جدی و به‌روزرسانی مستمر آن تاکید داشته‌اند. کاظمی نیز اخیرا اجرای آن را خط قرمز وزارتخانه اعلام کرده و بحث‌ترمیم و به‌روزرسانی سند با توجه به تحولات جهانی مانند هوش مصنوعی را مطرح کرده است. اما کارآمدی واقعی این سند تنها زمانی محقق می‌شود که موانع ساختاری برطرف شوند.

پیشنهاد راه‌حل
راه‌حل‌ها نیز در دو سطح سیستمی و عملی قابل طرح هستند. در سطح سیستمی، نخست باید بودجه آموزش و پرورش به سطح استاندارد جهانی افزایش یابد و ردیف مستقل و پایدار برای اجرای سند تخصیص داده شود. دوم، ثبات مدیریتی طولانی‌مدت ایجاد شود تا وزرا فرصت اجرای برنامه‌های پنج‌ساله داشته باشند. سوم، برنامه درسی به طور اساسی به سمت مهارت‌محوری، پروژه‌محوری و فعالیت‌محور تغییر کند و با الهام از تجربیات موفق فنلاند (تکلیف کم، آزادی معلمان) و سنگاپور (ترکیب انضباط و فناوری) پیش رود. چهارم، وضعیت معلمان از نظر حقوق، آموزش مداوم و توانمندسازی دیجیتال بهبود یابد. پنجم، هماهنگی واقعی بین دستگاهی شکل گیرد تا صداوسیما، خانواده‌ها و دانشگاه‌ها نقش خود را به درستی ایفا کنند. در سطح عملی و برای دانش‌آموزان فعلی که نمی‌توانیم منتظر تغییرات بزرگ بمانیم، باید بر یادگیری مهارت‌محور در خانه و مدرسه تمرکز کرد؛ پروژه‌های واقعی، خواندن کتاب‌های غیر درسی، حل مسائل زندگی واقعی، استفاده از پلتفرم‌های آموزشی دیجیتال و توجه ویژه به سلامت روان و مهارت‌های زندگی. والدین نیز نقش کلیدی دارند و باید با حمایت عاطفی، تشویق خلاقیت و همکاری با معلمان، خلأهای نظام را تا حد ممکن جبران کنند.

جان کلام
در نهایت، آموزش و پرورش کانون اصلی پیشرفت هر جامعه‌ای است و ایران با برخورداری از سندی جامع مانند سند تحول بنیادین، ظرفیت لازم برای جهش را دارد. اما این جهش تنها زمانی رخ خواهد داد که اراده سیاسی جدی، حمایت مالی پایدار و مدیریت مداوم وجود داشته باشد. در غیر این صورت، فرصت افق ۱۴۰۴ از دست خواهد رفت و نسل آینده با چالش‌های بزرگ‌تری روبه‌رو خواهد شد. جامعه ایران شایسته نظام آموزشی‌ای است که نه تنها دانش منتقل کند، بلکه نسلی خلاق، متعهد و آماده برای ساخت تمدن نوین اسلامی تربیت کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.