آگاه: چرا با وجود اقیانوسی از نیتهای خالصانه، بودجههای بعضا کلان و فعالیتهای بیوقفه در سراسر کشور، خروجی کلان فرهنگی ما، به هیچ وجه متناسب با حجم عظیم ورودیها نیست؟ چرا با وجود این همه همایش و یادواره، آن «انگیزههای عمیق» شهدا آنطور که باید به نسل جدید منتقل نمیشود؟ پاسخ، در یک خطای محاسباتی در تعریف «موفقیت» نهفته است. ما اغلب، موفقیت را در «انجام وظیفه» و «اجرای صوری برنامه» خلاصه کردهایم، نه در «تحقق یک اثر مشخص و پایدار.»
بازتعریف «کار فرهنگی موثر»: از «عملیات روانی» تا «عملیات رویش»
یک کار فرهنگی صوری و نمایشی، شبیه به یک «عملیات روانی» مقطعی است. با یک سخنرانی پرشور یا یک کلیپ احساسی، برای مدتی کوتاه، «احساسات» مخاطب را تحریک میکند، اما این اثر، مانند موجی بر آب، به زودی محو میشود. رهبری در همین بیانات، هوشمندانه ما را از تقلیل دادن «حرکت عظیم» شهدا به «صرفا یک احساسات» بر حذر میدارند و به سراغ کشف و تبیین «انگیزههای عمیق و چندلایه» (شوق لقاءالله، احساس تکلیف دینی، حس مقابله با دشمن) میروند. این یعنی یک کار فرهنگی موثر، یک رویداد هیجانی نیست؛ بلکه یک «عملیات رویش» و یک «فرآیند مهندسیشده برای کاشتن، پرورش و تثبیت همین انگیزههای اصیل در جان مخاطب» است.
با این تعریف، «کار موثر»، کاری نیست که صرفا «برگزار شود»، «گزارش کار خوبی» برای آن نوشته شود، یا «مخاطب زیادی» را برای ساعتی جذب کند. کار موثر، کاری است که بتواند «اثر قابل سنجش و پایداری» روی حداقل یکی از سه ساحت مخاطب بگذارد:
تغییر در «معرفت»: آیا مخاطب پس از این برنامه، «نگاه» جدید و عمیقتری پیدا کرده است؟
تغییر در «نگرش»: آیا «حب و بغضها» و «دغدغههای» او تغییر کرده است؟
تغییر در «رفتار»: آیا این برنامه، به یک «اقدام عملی» کوچک در زندگی او منجر شده است؟
در این نگاه، «اثرسنجی»، دیگر یک فرآیند تکمیلی و لوکس در انتهای کار نیست؛ بلکه قلب و فلسفه وجودی یک کار فرهنگی و نقطه عزیمت آن در مرحله طراحی است.
مهندسی یک کار فرهنگی موثر: مدل چهار مرحلهای «چرخه حیات اثر»
برای خروج از چرخه «فعالیتهای بینتیجه»، باید هر اقدام فرهنگی را در یک «چرخه حیات» چهار مرحلهای و کاملا مهندسیشده تعریف کنیم:
مرحله اول: طراحی مبتنی بر «هدف اثربخش»
قبل از هر اقدامی، باید به صورت بیرحمانهای از خود بپرسیم: «ما دقیقا میخواهیم در انتهای این پروژه، چه تغییر قابل مشاهدهای را در مخاطب ایجاد کنیم؟» این «هدف اثربخش»، باید از همان ابتدا، شفاف، مشخص و «قابل سنجش» تعریف شود، مثلا در موضوع شهدا به جای هدف کلی «ترویج فرهنگ شهادت»، باید به هدفی دقیق مانند «افزایش درک مخاطب نوجوان از مفهوم تکلیفگرایی در سیره شهدا به میزان ۲۰درصد» برسیم.
مرحله دوم: اجرای «کار تمیز و هنرمندانه»
رهبری هشدار میدهند که اگر کار «هنرمندانه انجام ندهید... به نتایج خودش نخواهد رسید». «کار تمیز» و «اتقان»، در منطق اسلام اجتماعی، نه یک توصیه اخلاقی، که یک «واجب شرعی و تشکیلاتی» است. یک محصول فرهنگی ضعیف، شلخته و غیرحرفهای، بزرگترین ضدتبلیغ برای جبهه حق و توهین به شعور مخاطب است و قطعا «اثر معکوس» خواهد داشت.
مرحله سوم: «پیگیری» هوشمندانه و ایجاد اتصال (همان تلاش دوم)
این، همان «نیم دوم مهمتر» کار است که اغلب از آن غفلت میکنیم. کار ما با پایان برنامه، تمام نشده؛ بلکه تازه آغاز شده است. «تاثیر پایدار»، محصول «اتصال پایدار» است. باید از همان ابتدا، مکانیزمهایی برای «حفظ ارتباط» با مخاطبان جذبشده طراحی کنیم. این مکانیزمها میتواند از یک «گروه مجازی پویا» برای ادامه بحثها، تا «حلقههای مطالعاتی کوچک» و تعریف «پروژههای عملی مشترک» را شامل شود. بدون این مرحله، تمام انرژی تولید شده در روز برنامه، به سرعت هرز خواهد رفت.
مرحله چهارم: «اثرسنجی» صادقانه و مهندسی مجدد
در نهایت، باید با شجاعت به نقطه اول بازگردیم و با «ابزارهای سنجش» مشخص (از پرسشنامههای عمیق و مصاحبه، تا مشاهده تغییر رفتار و تحلیل کنشهای مخاطب در فضای مجازی)، از خود بپرسیم: «آیا به آن «هدف اثربخش» اولیه رسیدیم؟ و چرا؟» پاسخ به این سوالات، خوراک حیاتی برای «بازطراحی و هوشمندسازی» عملیاتهای فرهنگی آینده ما خواهد بود.
در نگاه تمدنی، «فرهنگ انقلابی»، مهمترین «سرمایه راهبردی» یک امت برای تداوم حرکت است و ما به عنوان فعالان فرهنگی، «امانتدار» این سرمایه هستیم. «اثرسنجی»، در واقع، مکانیزم «خودسنجی درونی» و «پاسخگویی بیرونی» ما در برابر این امانت بزرگ است.
در موضوع شهدا و شهادت هم روزی میتوانیم ادعا کنیم که در حال انجام یک «کار کارستان» هستیم که بتوانیم با شاخصهای دقیق و عینی، اثبات کنیم که «انگیزههای» آن مجاهدان بزرگ را با موفقیت، به «عقلانیت و اراده» نسل امروز، پیوند زدهایم.
نظر شما