۳ دی ۱۴۰۴ - ۲۳:۴۳
کد خبر: ۱۹٬۱۳۴

در فضای کنونی فعالیت‌های فرهنگی، شکافی عمیق و معنادار بین حجم عظیم برنامه‌ریزی‌ها و صورت‌بندی‌های نظری از یک‌سو و ضعف مفرط در عرصه اجرا، پایش و سنجش پیامد از سوی دیگر احساس می‌شود. بسیاری از طرح‌های فرهنگی، اسیر چرخه‌ای بی‌پایان از «اندیشه‌ورزی» و «برنامه‌نویسی» می‌شوند، بی‌آنکه هرگز به «اقدام موثر» و «نتیجه ملموس» تبدیل شوند.

فاصله آرمان تا واقعیت

آگاه: تاکیدات مکرر صاحبنظران بر «پیگیری و عمل کردن پس از فکر و برنامه‌ریزی» دقیقا بر این گسل استراتژیک انگشت گذاشته و پرسشی اساسی را پیش روی ما قرار می‌دهد که چگونه می‌توان پروژه فرهنگی را از حصار نظریه‌پردازی و اقدام نمایشی رهانید و به عرصه اثربخشی اجتماعی وارد کرد؟
کار فرهنگی موثر، هرگز با شلوغی مراسم، هزینه‌های سرسام‌آور یا تولید انبوه محتوای بی‌مصرف یکی نیست. متاسفانه، گاهی «فعالیت نمایشی» به جای «اقدام اثرگذار» می‌نشیند؛ مانند سرمایه‌گذاری کلان بر نمادهای فیزیکی عظیم در مکان‌های نامربوط که نه تنها مخاطب را جذب نمی‌کند، بلکه ممکن است اثر معکوس داشته باشد. کار فرهنگی موثر، فرآیندی برنامه‌ریزی‌شده و هوشمند است که با مخاطب‌شناسی دقیق آغاز می‌شود. این مخاطب‌شناسی، فراتر از آمارهای جمعیتی، به درک دنیای ذهنی، دغدغه‌ها، زبان ارتباطی و زمینه اجتماعی مخاطب نظر دارد. مولفه دوم، عمق و اصالت محتو است. محتوایی که صرفا شعارهای کلیشه‌ای را تکرار کند، قدرت نفوذ و تاثیرگذاری ندارد. محتوای موثر، ریشه در حقایق ناب و ارزش‌های اصیل دارد (مانند مفاهیم عمیق موجود در وصیت‌نامه‌های شهدا که سرشار از شوق لقاءالله، تکلیف‌گرایی و مسئولیت‌پذیری است) اما باید برای انتقال به نسل جدید، ترجمه زبانی و رسانه‌ای هوشمندانه‌ای بیابد. سومین ویژگی، تداوم و استمرار است. فرهنگ، ساخته‌شدن در یک شب یا با یک همایش نیست. کار فرهنگی موثر، بیشتر شبیه نهال‌کاری مستمر است تا آتش‌بازی مقطعی. سرانجام، چهارمین و تعیین‌کننده‌ترین مؤلفه، قابلیت سنجش و ارزیابی است؛ همان نقطه مغفولی که بسیاری از طرح‌ها در آن شکست می‌خورند.
تبدیل ایده فرهنگی به برنامه عملیاتی موفق نیازمند عبور از چند گام کلیدی است. نخست، تبدیل اهداف کلی به شاخص‌های عینی است. به جای هدفی مبهم مانند «تقویت روحیه انقلابی»، باید مشخص کرد که این تقویت، در قالب چه رفتارها، گفتارها یا انتخاب‌های قابل مشاهده‌ای در مخاطب هدف (مثلا نوجوانان یک منطقه) ظهور می‌کند. آیا افزایش مشارکت در برنامه‌های جهادی محل، مطالعه کتب مرتبط یا طرح سوالات خاص در فضای مجازی می‌تواند شاخصی برای آن باشد؟ دوم، طراحی چندلایه و همه‌جانبه است. یک کار فرهنگی واحد، مانند یک یادواره شهید، باید بتواند همزمان برای اقشار مختلف (کودک، نوجوان، بزرگسال) و با استفاده از رسانه‌های متنوع (مستند، شبکه‌های اجتماعی، برنامه‌های هنری، بسته‌های آموزشی) پیام خود را منتقل کند. سوم، انعطاف در اجرا و پیگیری مستمر است. یک برنامه فرهنگی نباید یک «سناریوی خشک و غیرقابل تغییر» باشد. بر اساس بازخوردهای میدانی و مشاهدات اجرا، باید امکان تنظیم جزئیات، تغییر تاکتیک‌های ارتباطی و اصلاح روش‌ها وجود داشته باشد. این «پیگیری» فعال، رمز عبور از شکاف میان برنامه روی کاغذ و واقعیت در میدان است.
و اما سنجش که قلب تپنده بحث است. بدون پیامدسنجی، هر ادعایی درباره موفقیت یک برنامه فرهنگی، صرفا یک حدس یا ادعایی بی‌پشتوانه خواهد بود. پیامدسنجی فرهنگی، به روش‌های کمی و کیفی نیاز دارد. سنجش کمی می‌تواند شامل آمار مشارکت، مدت تعامل مخاطب، گسترش جغرافیایی اثر و نظایر آن باشد. اما سنجش کیفی بسیار عمیق‌تر و حیاتی‌تر است. روش‌هایی مانند مصاحبه‌های عمیق با نمونه‌هایی از مخاطبان، تشکیل گروه‌های کانونی برای بحث آزاد درباره آثار برنامه، تحلیل محتوای تولید کاربران در فضای مجازی پیرامون آن موضوع و ردیابی تغییرات در گفتار و نگرش‌ها در بلندمدت، از ابزارهای سنجش کیفی به شمار می‌آیند. به عنوان مثال پاسخ به چنین پرسشی که آیا پس از اجرای یک سری برنامه درباره «اقتصاد مقاومتی»، تغییری در الگوی مصرف یا نگاه به کالای داخلی در مخاطبان هدف ایجاد شده است؟ تنها با پیامدسنجی دقیق ممکن است.
 همچنین در شرایط دشوار اقتصادی و فشارهای اجتماعی، وسوسه کاهش هزینه‌ها در بخش فرهنگ و تمرکز صرف بر مسائل مادی، بسیار قوی است. اما این همان خطای استراتژیک بزرگ است. فرهنگ، سیستم ایمنی جامعه است. همان‌گونه که اشاره شده، رخنه اقتصادی را می‌توان با مکانیزم‌هایی جبران کرد، اما رخنه فرهنگی، جبران‌ناپذیر و فاجعه‌آمیز است. در چنین شرایطی، کار فرهنگی اصیل و موثر، با هزینه‌ای معقول اما اثری عمیق، به حفظ امید، انسجام اجتماعی و تقویت سرمایه‌های معنوی مانند اعتماد، ایثار و روحیه جهادی کمک می‌کند. این سرمایه‌ها، سوخت موتور تحمل مشکلات و پیشرفت جامعه هستند. برنامه‌ریزی فرهنگی باید بلندمدت باشد و از هیجان‌زدگی‌های مقطعی و رویدادمحور پرهیز کند، چراکه ثمره درخت فرهنگ، دیررس اما ماندگار است.
سخن کوتاه اینکه کار فرهنگی موثر، ترکیبی از هنر (خلاقیت در ارتباط و تولید محتوا) و علم (مخاطب‌شناسی، برنامه‌ریزی، مدیریت و ارزیابی) است و گذار از وضعیت کنونی یعنی حرکت از فرهنگ به مثابه «عمل فوری نمایشی» به سمت فرهنگ به مثابه «پروژه مهندسی اجتماعی پایش‌پذیر» نیازمند یک تغییر پارادایم اساسی. این گذار، سه گام کلیدی دارد. نخست، جسارت در هدفگذاری عینی و شفاف به جای کلی‌گویی. دوم، تدوین برنامه اجرایی منعطف و هوشمند که بر اساس مخاطب و زمانه طراحی شده باشد. سوم و از همه مهم‌تر، ایجاد سامانه مستمر پیامدسنجی کمی و کیفی که موفقیت یا شکست را نه بر اساس حدس و گمان، که بر مبنای داده‌های واقعی تعیین کند. تنها در این صورت است که می‌توان ادعا کرد کار فرهنگی، از حصار گفتار خارج شده و به عرصه اثرگذاری اجتماعی قدم نهاده است. این مسیر، دشوار اما ضروری است؛ زیرا آینده انقلاب، در گرو حفظ و تقویت «مغزافزار» فرهنگی آن است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.