آگاه: این دوگانه فکر و عمل، دقیقا محل تلاقی بزرگترین چالشها و مهمترین فرصتهای عرصه فرهنگ ماست. وقتی سخن از فرهنگ به میان میآید، معیار موفقیت نباید تعداد برپایی همایشها یا حجم بنرهای تبلیغاتی باشد؛ بلکه باید در عمق تاثیرگذاری بر باورها، تغییر رفتارها و شکلدهی به افقهای آینده جستوجو شود.
بخش اول: پارادوکس فرهنگ رویدادمحور
بسیاری از برنامههای فرهنگی ما، متاسفانه، در دام رویدادمحوری گرفتار شدهاند. رویداد، به دلیل ماهیت کوتاهمدت و هیجانی خود، میتواند شور و نشاط موقتی ایجاد کند و برای مدتی کوتاه، فضای عمومی را تحت تاثیر قرار دهد. اما فرهنگ، نه یک جشن است و نه یک آتشبازی؛ فرهنگ، یک فرآیند پایدار، یک جریان عمیق و یک ساختار است که طی سالها و دههها ریشه میدواند. چالش اصلی رویکرد رویدادمحور این است که اغلب منجر به فرهنگ مصرف لحظهای میشود.
مخاطب، برنامه را میبیند، تحت تاثیر قرار میگیرد، اما پس از اتمام رویداد، این تاثیرگذاری به سرعت محو میشود، زیرا زیرساخت ذهنی یا رفتاری لازم برای تداوم آن شکل نگرفته است. مانند کاشت بذر در زمین آماده نشده؛ محصولی حاصل نخواهد شد. وقتی بودجهها و انرژیها صرفا صرف برگزاری یادوارهها، کنگرهها یا هفتههای فرهنگی میشود، این خطر وجود دارد که برنامهریزی تبدیل به اجرای اسمی شود و ارزیابی و پیگیری رسیدن به اهداف عملی در جامعه به دست فراموشی سپرده شود. در این حالت، سازمانهای فرهنگی به جای آنکه نهادهایی برای تغییرات عمیق باشند، به ماشینهای تولید نمایش تبدیل میشوند که عملکردشان تنها با تعداد و تاریخ برگزاری رویدادها سنجیده میشود، نه با میزان تحول درونی جامعه.
بخش دوم: ویژگیهای کار فرهنگی موثر و بلندمدت
برای عبور از این بنبست، فرهنگسازی نیازمند بازگشت به اصول اساسی برنامهریزی بلندمدت است. کار فرهنگی موثر سه ویژگی کلیدی دارد:
مسیر وابسته به هدف: برنامه فرهنگی باید یک هدف نهایی مشخص داشته باشد که فراتر از زمانبندی دولتها یا یک دوره خاص است. این هدف باید ریشه در آرمانهای کلان داشته باشد. به جای پرسش چه برنامهای اجرا کنیم؟ باید پرسید چه نوع انسانی یا جامعهای میخواهیم بسازیم؟ و سپس برنامهها را به عنوان قدمهایی در آن مسیر تعریف کرد.
تداوم و نهادینهسازی: اثرگذاری حقیقی در گرو تداوم است. پروژههای فرهنگی باید به گونهای طراحی شوند که پس از اتمام بودجه یا تغییر مدیریتی، متوقف نشوند. این امر مستلزم نهادینهسازی فعالیت در ساختارهای اجتماعی کوچکتر مانند مساجد، محلات، مدارس و خانوادههاست. کار فرهنگی موفق، آن است که از سطح بالا به پایین سرازیر و در پایینترین سطوح به یک عادت تبدیل شود.
قابلیت ارزیابی اثر: بزرگترین ضعف رویکردهای فعلی، عدم وجود شاخصهای سنجش اثر است. ما اغلب موفقیت را با حضور مخاطب میسنجیم، در حالی که حضور، لزوما به معنای پذیرش و تاثیرپذیری نیست. کار فرهنگی موثر باید دارای معیارهای کمی و کیفی مشخصی باشد که نشان دهد آیا در حوزههای مورد نظر (مثلا افزایش تفکر انتقادی، تقویت همدلی اجتماعی یا تعمیق ارتباط با شهدا) تغییری ملموس ایجاد شده است یا خیر. سنجش باید بر تغییر رفتار متمرکز باشد، نه فقط تولید محتوا.
جمع بندی: از اجرا تا اثربخشی
بیانات اخیر رهبر انقلاب یک زنگ بیدارباش است: زمان آن رسیده است که از مرحله انجام کار به مرحله اثبات تاثیر کار گذر کنیم. برنامهریزی بلندمدت فرهنگی نیازمند صبر استراتژیک و مقاومتی در برابر جذابیتهای کوتاهمدت است. اگر نخواهیم میراثی از شعارها و رویدادهای گذرا به جا بگذاریم، باید فرهنگ را نه به عنوان یک بخش تزئینی، بلکه به عنوان زیربنای توسعه و تعالی جامعه ببینیم. تنها با تعهد به پیگیری مستمر و تعریف معیارهای دقیق برای سنجش تحول، میتوان از مرز اجرای خوب عبور کرد و به قله اثربخشی ماندگار دست یافت.
نظر شما