۱۱ دی ۱۴۰۴ - ۰۰:۳۱
کد خبر: ۱۹٬۳۳۴

افراد در تاریخ، هرگز تنها یک فرد نبوده‌اند. انسان همیشه چیزی از جمع را با خود حمل کرده؛ تکه‌ای از حافظه، زخمی از شکست، شوری از انتظار. جامعه هم هر بار که نامی را برکشیده تنها به یک بدن یا رویداد اشاره نکرده، بلکه به امکان خویش چشم دوخته است. از این رو نسبت فرد برجسته و جامعه نسبتی خطی و ساده نیست؛ بیشتر شبیه رفت‌وآمدی است میان آینه‌ها، جایی که تصویر هم بازتاب می‌دهد و هم می‌سازد.

آگاه: وقتی به چهره‌هایی چون حاج قاسم سلیمانی فکر می‌کنیم عناوینی چون فرمانده‌ای موفق، استراتژیستی دقیق، نمادی از مقاومت و ... به ذهنمان هجوم می‌آورند. اما این توضیح‌ها زود تمام می‌شوند و چیزی در عمق باقی می‌ماند که با این برچسب‌ها آرام نمی‌گیرد. مسئله فقط این نیست که او چه کرد، بلکه این است که چگونه ممکن شد. چه لایه‌هایی از تاریخ، فرهنگ، ایمان، ترس و امید دست به دست هم دادند تا چنین شخصیتی از دل این جامعه بیرون بیاید و بعد، خود همان جامعه را دگرگون کند.
جامعه ایرانی، دست‌کم در صده‌های اخیر، همواره با نوعی ناتمامی تاریخی زیسته است؛ گویی هر دوره‌ای وعده‌ای داده و نیمه‌کاره رها کرده. در این زیست معلق، قهرمان کسی خواهد بود که بتواند ناتمامی را قابل‌ تحمل سازد. افراد برجسته در چنین بستری بیشتر نقش گره‌زننده دارند تا نجات‌دهنده؛ مانند پیوندی موقت میان گذشته‌ای پرزخم و آینده‌ای نامعلوم. شاید به همین دلیل است که جامعه، همزمان هم به او تکیه می‌کند و هم از او فاصله می‌گیرد، هم ستایشش می‌کند و هم او را در اسطوره حل می‌کند.
شهید سلیمانی به‌عنوان نابغه‌ای منفصل از زمانه و به‌مثابه تراکم تجربه‌ها از دل همین تناقض بیرون آمد. جنگ و صلح، پیروزی و شکست، تعظیم و تحقیر، ایمان و کفر، عمل و انفعال و مخصوصا نوعی سکوت عملی که در فرهنگ ما ریشه دارد؛ سکوتی که بیشتر کار می‌کند تا حرف بزند. او محصول یک زیست‌جهان بود که در آن عمل بر گفتار تقدم داشت و معنا نه در متن‌ها، که در میدان ساخته می‌شد. این تقدم میدان بر متن، بعدها به یکی از کلیدهای فهم اثرگذاری او بدل شد.
اما جامعه فقط زادگاه فرد نیست؛ میدان آزمایش او هم هست. هر کنشی که فرد انجام می‌دهد، بلافاصله وارد شبکه‌ای از روایت‌ها می‌شود. روایت‌هایی که گاه او را بزرگ‌تر از خود واقعی‌اش می‌کنند و گاه، او را به کاریکاتوری تک‌بعدی فرو می‌کاهند. حاج قاسم عزیز هم از این قاعده مستثنا نبود. همزمان که در میدان عمل می‌کرد، در میدان معنا نیز بازتولید می‌شد؛ گاهی به‌عنوان قهرمان ملی، گاهی نماد شیعی، گاهی دشمن تصویرشده در رسانه‌های جهانی. حقیق این است که این چندپارگی روایی بخشی از واقعیت اوست و نه انحرافی از آن.
در این میان آنچه کمتر دیده می‌شود نسبت خاص او با مفهوم رهبری است. رهبری در سنت ایرانی، اغلب با نوعی فاصله همراه بوده؛ فاصله‌ای آمیخته با هیبت. اما شهید سلیمانی، آگاهانه یا ناخودآگاه، این فاصله را جابه‌جا کرد. حضور میدانی‌اش نه صرفا تاکتیک نظامی که کنشی نمادین بود. رهبری که به‌عنوان بخشی از اخلاق عملی که بدان ملتزم بود خود را در معرض خطر می‌گذاشت و نه از سر نمایش. این اخلاق برای جامعه‌ای که سال‌ها با تصویر مدیران پشت‌میزنشین خو گرفته بود معنایی تازه داشت.
به قول روان‌شناسان، جامعه در او چیزی را دید که می‌خواست باشد اما نمی‌توانست؛ ترکیبی از ایمان و عقلانیت، جسارت و محاسبه. این ترکیب نادر، او را به ظرفی برای فرافکنی آرزوها بدل می‌کند. هر گروه تکه‌ای از خواست خود را در او می‌بیند و همین دامنه‌ی نفوذش را گسترش می‌دهد. به همین دلیل بود که به‌تدریج او از یک فرد واقعی به یک امکان نمادین تبدیل شد؛ امکانی که می‌شد به آن تکیه کرد حتی وقتی خود فرد دیگر در صحنه نبود.
البته شهادت این فرآیند را متوقف نکرد، بلکه شتاب داد. غیبت ناگهانی او روایت را از دست زمان بیرون کشید و به اسطوره سپرد. اما اسطوره هم گاهی دو لبه دارد. یعنی از یک سو معنا را تثبیت می‌کند و از سوی دیگر خطر انجماد را به همراه می‌آورد. جامعه‌ای که اسطوره می‌سازد اگر نتواند آن را به کنش جاری ترجمه کند به موزه‌ نمادها بدل می‌شود. ولی چگونه می‌توان از شخصیت عظیمی مانند سپهبد شهید عبور کرد بی‌آنکه او را نفی کرد؟
پاسخ شاید در همان نسبتی باشد که در ابتدا گفتیم؛ نسبت دیالکتیکی فرد و جامعه. اگر شهید قاسم سلیمانی محصول یک شبکه بود، تداوم راه او نیز جز از طریق شبکه ممکن نیست. شبکه‌ای معنایی و نه صرفا سازمانی؛ جایی که با اصول ثابت سر و کار داریم و صورت‌های متغیر. در چنین نگاهی، «مکتب» نه مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها، بلکه نوعی حساسیت مشترک است؛ حساسیت نسبت به ظلم، نسبت به مردم، نسبت به زمانه. این حساسیت را نمی‌توان به ارث گذاشت، باید هر بار از نو ساخت.
جامعه مقاومت نیز اگر بخواهد زایا بماند ناگزیر است که از اشخاص عبور کند و به سیستم برسد. البته در این‌جا سیستم به معنای بوروکراسی نیست؛ بیشتر شبیه زیست‌بومی است که در آن کنشگران مختلف می‌توانند رشد کنند، خطا کنند و اصلاح شوند. تجربه به شهید سلیمانی نشان داده بود که رهبری متمرکز اگر با توزیع اعتماد همراه نباشد شکننده است. از این رو او به تکثیر اعتماد پرداخت؛ به ساختن پیوندهایی انسانی که فراتر از سلسله‌مراتب رسمی عمل می‌کردند.
این پیوندها در سطح منطقه‌ای نیز معنایی تازه آفریدند. پس از حضور حاج قاسم در عرصه مبارزات منطقه‌ای، مقاومت دیگر صرفا یک ایدئولوژی نماند و به نوعی زیست مشترک تبدیل شد. زیستی که در آن تفاوت‌های قومی و مذهبی نه حذف می‌شدند و نه برجسته، بلکه در دل یک افق اخلاقی وسیع‌تر معنا می‌یافتند. این افق همان چیزی است که رسانه‌ها به‌سختی می‌توانند بازنمایی‌اش کنند زیرا با منطق ساده‌ دوست و دشمن سازگار نیست.
با این همه هیچ افقی تضمین‌شده و مانا نیست چرا که هر نسلی باید نسبت خود را با گذشته بازتعریف کند. از این رو خطر بزرگ آن‌جاست که شهید سلیمانی به الگویی غیرقابل‌دسترس بدل شود؛ قله‌ای که فقط می‌شود به آن نگاه کرد ولی نمی‌توان از آن بالا رفت. در چنین حالتی، اسطوره به مانع بدل می‌شود. اما اگر او را نه به‌عنوان استثنا، بلکه به‌مثابه نشانه‌ای از یک امکان تاریخی ببینیم، آنگاه می‌توان به این سوال اندیشید که آن امکان امروزه و هر آن چگونه می‌تواند خود را نشان دهد؟
پاسخ را باید در وفاداری به روح معنا جست‌وجو کرد. روحی که در آن عمل از دل شناخت می‌آید و شناخت خود را در میدان عمل می‌آزماید. روحی که به مردم همانند شریک سرنوشت نزدیک است و چنین روحی الزاما چهره‌ای نظامی ندارد؛ می‌تواند در معلمی که عدالت آموزشی را پی می‌گیرد، در پزشکی که در حاشیه‌ها می‌ماند یا در هنرمندی که روایت‌های خاموش را زنده می‌کند تجلی یابد.
در این افق، مقاومت دیگر نه اسمی برای یک جبهه خاص، که توصیفی از یک وضعیت انسانی است. وضعیتی که در آن، فرد می‌داند از کجا آمده و به کجا می‌خواهد برود، اما مسیر را مطلق نمی‌کند. اگر حاج قاسم سلیمانی هنوز معنابخش است، در همین ناتمامی و بی‌نهایت است؛ در گشوده‌بودن افقی که هم الهام‌بخش است و هم پرسش‌زا. جامعه، با هر بار بازخوانی او، در واقع خود را بازخوانی می‌کند و اگر این بازخوانی صادقانه باشد، هیچ‌گاه به نقطه‌ پایان نمی‌رسد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.