آگاه: واقعیت مکتب شهید سلیمانی چیست؟ چرا مشی و زندگی این شهید را مکتب اطلاق میکنند؟
مختصات مختلفی را پیرامون شهید سلیمانی میشود مطرح کرد، اما قطعا شهید سلیمانی نسبت معناداری با انقلاب اسلامی و مکتب حضرت امام دارد و نمیتوان مکتب شهید سلیمانی را خارج از آن ترسیم کرد. در واقع مکتب شهید سلیمانی را نمیتوان منهای اصول اصیل انقلاب اسلامی و رهبران آن تبیین و ترسیم کرد.
مکتب حاج قاسم چقدر در حل مشکلات امروز کشور کارآمد است؟ کدام بخشهای آن جدیتر میتواند مرتفع کننده مشکلات امروز جامعه باشد؟
به نظر من به صورت کلی دو چیز در مکتب حاج قاسم وجود دارد که قطعا امروز هم میتواند راهحل باشد، اول خلاقیت و دوم جسارت و ریسکپذیری. شهید سلیمانی تهدیدها را به فرصت تبدیل میکرد به این معنا که خلاقیت نشان میداد! در شرایط فعلی که ما در آن قرار داریم طبیعتا مشکلات کشور نیازمند یک خلاقیت و نوآوری است و محافظهکاری و نگاههای کهنه و مندرس، نمیتواند وضعیت کشور را به سمت بهبودی ببرد.
نکته بعدی ریسکپذیری شهید سلیمانی است. در شرایط فعلی کشور، ما نیازمند یک ریسک و تصمیمگیریهای جسورانه و در عین حال عاقلانه و خلاقانه هستیم. یکی از ویژگیهای شهید سلیمانی، تصمیم گیر بودن او بود. مدیری تصمیمگیر و تصمیمساز بود. من فکر میکنم که شرایط امروز کشور به خصوص در حوزه امنیتی، حوزه نظامی و حوزه اقتصادی نیازمند مدیرانی است که تصمیمگیر باشند. این دو ویژگی یعنی خلاقیت و تصمیم گیری و خلاقیت و ریسک پذیری در شهید سلیمانی میتواند کمک کننده باشد تا مشکلات امروز کشور تا حد بسیار زیادی مرتفع شود. یکی از مشکلات امروز ما بیتصمیمی و عدم خلاقیت است و متاسفانه رویکردهای انفعالی و یأسآلود از جمله ((نمیشود)) و ((نمیتوانیم))، حاکم است. اما برای شهید سلیمانی نمیتوانیم و نمیشود معنایی نداشت، بلکه او دارای خلاقیت و ریسکپذیری بود و تلاش میکرد تهدیدها را تبدیل به فرصت کند. این موضوع کاملا در تجربه مدیریت شهید سلیمانی نمود داشت. به عنوان مثال شما میبینید تهدیدات داعش را تبدیل به فرصت کرد. حضور آمریکاییها در منطقه که یک تهدید بزرگ برای امنیت ملی بود را تبدیل به فرصت نمود و هیچگاه در این مورد که نمیشود در برابر آمریکاییها کاری انجام داد، صحبتی نکرد.
چگونه باید اصول و مولفههای مکتب حاج قاسم را به نسلهای جدید منتقل کرد؟ سوال بنیادیتر این است که قابلیت انتقال دارد یا نه؟
اگر ما صرفا شهید سلیمانی را در چارچوب داستانها و اسطورههای فردی تحلیل کنیم و یک شخصیت انتزاعی از شهید سلیمانی بسازیم، طبیعتا این موضوع به روایت حاج قاسم کمک نمیکند، اما اگر شهید سلیمانی را انضمامی یعنی در نسبت با تاثیرات واقعی که داشته است تحلیل کنیم، این موضوع میتواند شهید سلیمانی و مکتب او را برای نسل فعلی کارآمد کند. این نکته اول یعنی ما باید سیره شهید سلیمانی را نه صرفا در قالبهای احساسی و خالی از معنا و اثرگذاری ببینیم، بلکه باید دقیقا آن کاری که او به صورت واقعی انجام داد را روایت کنیم. نکته دوم روایت متعادل و واقعی از شهید سلیمانی است. اینکه شهید سلیمانی تبدیل به یک موجود قدسی دست نایافتنی و تخیلی نشود، بلکه شهید سلیمانی باید تبدیل به یک الگوی واقعی و دست یافتنی شود. یک روایت متعادل اینکه ما شهید سلیمانی را که واقعا دارای یک شخصیت متعادل بود، به نسل جوان معرفی کنیم. در فرماندهی متعادل و با صلابت بود، در زندگی شخصی، در زندگی اداری، در زندگی نظامی و در زندگی معنوی این تعادل میتواند برای نسل جوان جذاب باشد. نکته بعدی، نسبت شهید سلیمانی و ایران هست که من این موضوع را در اول بحث بیان کردم. از شهید سلیمانی میتوان به عنوان یک اسطوره ملی نام برد که این اتفاق در واقعیت رخ داده است، یعنی تشییع جنازه حاج قاسم یکی از ملیترین نمادهای اجتماع بشری و یکی از بزرگترین تشییع جنازهها و از نمادهای اتحاد ملی تاریخ ایران بود و میتوان شهید سلیمانی را در این چارچوب روایت کرد.
یکی از اثرگذاریهای شهید سلیمانی بر هویت ایرانی است. کدام مولفههای هویتی ایرانیان توسط این شهید، پررنگ تر و اثرگذارتر بوده است؟
تعادل لایههای هویتی یعنی ایرانی بودن، اسلامی بودن و انقلابی بودن، یکی از ویژگیهای شهید سلیمانی بود. ویژگی دیگری که شهید سلیمانی آن را احیا کرد، هویت گزینشگری و مسئله مقاومت است و مقاومت، ویژگی هویت ایرانی است که شهید سلیمانی آن را محقق کرد.
شخصیت شهید سلیمانی یک تیپ نظامی و امنیتی بود اما با محبوبیت بسیار بالا؛ راز جمع شدن این دو چه بود؟
سوال شما دارای یک کژتابی است، اولا خود نظامی یا امنیتی بودن یک مؤلفه منفی نیست، بلکه در تمام کشورهای دنیا سرباز یا فردی که در چارچوب یک ساختار نظامی برای منافع ملی کشورش کار و فداکاری میکند، یکی از محبوبترین شخصیتها است. همیشه سربازان، کهنهسربازها و کشتهشدهها در جنگ برای منافع ملی کشورها، آنهایی که خود را برای امنیت یک کشور فدا میکنند، جزو شخصیتهای محبوب یک کشور هستند. بنابراین خود سوال به نظر من اشتباه است. خود نظامی بودن و امنیتی بودن، بخشی از محبوبیت حاج قاسم است. زمانی که صحبت از رستم میشود، رستم را نماد حفاظت از این سرزمین و یک انسان نظامی معرفی میکنند که از این سرزمین دفاع کرده است. حاج قاسم هم به نظر من در همین کالبد باید روایت شود. یکی از بزرگترین اشتباهات در معرفی حاج قاسم این است که بخواهیم حاج قاسم را از هویت نظامی و امنیتی خود جدا کنیم که اتفاقا این لباس و این چهره به حاج قاسم ظرفیتی را داد که بتواند خودش را شکوفا کند و نشان دهد و شاید اگر این وضعیت و این فضا نبود، هیچ وقت شهید سلیمانی این گونهای که ما امروز میشناسیم، شناخته نمیشد این نکته اول. نکته دوم این بود که شهید سلیمانی آمد و از کالبد نظامیگری سنتی به معنای مدرن و غربی آن فاصله گرفت و یک معنای جدیدی را ایجاد کرد، مثلا ذوق و عاطفه شهید سلیمانی آمد و در کنار لباس سبز سپاه نشست. این یک ترکیب بسیار فوقالعادهای است. سلیمانی آمد و معنویت را در کنار این لباس که ظاهرا نظامیگری یک وضعیت خشک و عاری از معنویت است، معنویت را هم اضافه کرد. موضوع دیگری که به نظرم قابل توجه است، تواضع و فروتنی است. اخلاص ندیده شدن است، که برخلاف آن زرق و برق نظامی دنیای مدرن که باید دیده شود، غرور داشته باشد و دارای یک کاریزمای ظاهری باشد، شهید سلیمانی با اخلاص با تواضع و با هیبت دینی نه کاریزما، به این لباس معنای جدیدی داد و این لباس را معنادارتر کرد. بنابراین به نظر من نباید شهید سلیمانی را از لباس نظامی و امنیتیاش جدا دانست و باید کاملا او را در لباس سبز سپاه دید و این دوگانه درستی نیست، بلکه این دوگانه در شهید سلیمانی به نوعی یک زوجیتی را ایجاد کرد که به او و به این لباس و به این مسئولیت نظامی و امنیتی معنای جدیدتری داد.
نظر شما