آگاه: در منطق رهبر انقلاب، مذاکره «ابزار عقلانی» تعریف میشود؛ ابزاری که تنها در زمان و زمین درست و به دست فاعلی مجهز به هوشمندی دیپلماتیک قابل توجیه است. این نگاه، در برابر قرائت نئولیبرال از دیپلماسی میایستد که مذاکره را ساحتِ ادغام در نظم مسلط میفهمد و از اعتمادسازی یکطرفه فضیلتی میسازد. آنجا که ایشان از نرمش قهرمانانه سخن میگوید، نرمش تکنیکِ مانور در چارچوب مرزبانی از عزت ملی است؛ نرمشی که ستون فقرات آن، بازدارندگیِ هویتی و عملیاتی است و حاضر نیست به بهای لبخندهای رسانهای، استقلال را وثیقه کند.
اگر این چارچوب را به وضعیت کنونی مکانیزم ماشه تعمیم دهیم، میبینیم که آنچه در مقام ابزار حقوقی معرفی میشود، در عمل سازوکار فشار روایی برای بازتولید همان هژمونی است؛ ماشهای برای شلیک روایت «تقصیر ایران» و بازگرداندن تحریمها به نام قانون. «بیاعتمادی به غرب» باید به عنوان راهبرد بنیادین فهم شود، نه تاکتیک مقطعی. مذاکره هرگز به سنگ بنای راهبرد بدل نمیشود؛ مذاکره یک ماژول عملیاتی است که تنها وقتی به کار میافتد که شاخصهای بازدارندگی، تابآوری اقتصادی و همافزایی منطقهای در سطوح قابلقبول تثبیت شده باشند. به بیان دیگر، جایگاه مذاکره پسینی است نه پیشینی؛ حاصلِ توانمندسازی داخلی و ائتلافسازی بیرونی است، نه جانشین آن.
این منطق ریشه قرآنی دارد. آیات مکرر درباره دشمنی کفار و منافقان از «لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم/ یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی» تا «لا تتخذوا بطانة من دونکم لا یألونکم خبالاً / از غیر خودتان برای خود محرم راز نگیرید؛ آنان از هیچ توطئه و فسادی درباره شما کوتاهی نمی کنند» که هستیشناسیِ دشمن ارائه میکند: طرفی که رضایتش به تغییر هویت شما مشروط است و در کمینِ رخنه است. این دستگاه آیات، دعوت به انزوا نمیکند؛ دعوت به حزم سیاسی و صبر استراتژیک میکند: گفتوگو، آری؛ اما با مرزبندی، راستیآزمایی متقابل و اهرمهای بازدارنده. چنین قرائتی، نرمش را از تسلیم تفکیک میکند و عقلانیت را از سادهلوحی. از این منظر، نظریه بدیل ما «تعامل مشروطِ بازدارنده» است: تعاملی که سه رکن دارد. نخست، حاکمیتمحوری در سیاست خارجی؛ بهنحوی که هیچ سازوکار حقوقیِ بیرونی نتواند اراده ملی را گروگان بگیرد. دوم، بازدارندگی چندبعدی نظامی، فناورانه، و شناختی تا طرف مقابل بداند هزینه نقض تعهدات، بیش از منفعت آن است. سوم، منطقهگرایی شبکهای که ایران را از کریدورهای ژئواکونومیک، پیمانهای پولی دوجانبه و چندجانبه، همگراییهای انرژی و اتصالپذیری دیجیتال، به «گرانیگاه ضروری» بدل کند؛ جایی که حذف ایران، از نظر هزینه و فایده ناممکن شود. راه جایگزینِ اعتماد بیرونی، سرمایهگذاری در ظرفیتهای درونی و پیرامونی است. «اقتصاد مقاومتی» یک دستگاه سیاستگذاری است: تنوعبخشی زنجیره تامین، بومیسازی فناوریهای کلیدی، کاهش ریسک ارزی با ترتیبات تهاتری و پولهای محلی و امنیت غذایی و انرژی. بانکهای توسعه منطقهایِ همساز با فقه، پلتفرمهای پرداخت فرامرزی مستقل از زیرساختهای سلطه، کنسرسیومهای دانشبنیان مشترک در حوزههای دوکاربردی و دیپلماسی عمومیِ هوشمند برای همروایتسازی بحرانها و موفقیتها. ممکن است گفته شود که بدون اعتماد، بازی جمع صفر میشود. پاسخ آن است که ما از «بیاعتمادی فعال» سخن میگوییم، نه از قطع رابطه. بیاعتمادی فعال یعنی طراحی ترتیباتی که در آن، حتی اگر اعتماد صفر باشد، مبادله مثبت باقی بماند؛ مثلا اسنپبک متقابلِ حقوقی که اینبار طرف مقابل را نیز قابل مجازات کند. به تعبیر فقهالمصلحه، معامله وقتی مشروع است که غبن ساختاری در آن اصلاح شده باشد. روایت رهبر انقلاب از جهان، روایتی واقعبینانه و امیدوار است. «امید» در این دستگاه، محصولِ سنجش عقلانیِ دشمن، توانمندسازی درونزا است. ما با جهان گفتوگو میکنیم، اما نه هر زمانی، نه با هر کسی و نه با هر تیمی. ما به وعدههای بیضمانت دل نمیبندیم، زیرا عزت ملی را نمیتوان به سفتههای سیاسیِ تاریخ مصرفدار گره زد. اگر تجربههای تلخِ اعتماد، امروز به یک اصل و استراتژی بدل شود، آنگاه حتی مکانیزم ماشه نیز به فرصتی برای بازآرایی قدرت تبدیل میشود و این همان عقلانیتِ عزتمندی است که از متن هویت اسلامی برمیخیزد و به زبان دیپلماسیِ امروز سخن میگوید.
۱۲ شهریور ۱۴۰۴ - ۲۳:۴۲
کد خبر: ۱۵٬۹۰۹
سجاد انجمشعاع ،آگاه مسائل سیاسی: تجربههای اعتماد غرب در روایت معاصر ایران، صرفا خاطرهای سیاسی نیست؛ یک نوع عقلانیتی است که در نسبت با قدرت، هویت و استقلال فهم میشود. بازخوانی بیانات رهبر انقلاب درباره اعتماد نکردن به غرب، وقتی دقیق و روشمند است که از سطح هشدارهای خطابی فراتر رود و در یک نظریه و استراتژی حکمرانی بازسازی شود.

نظر شما