آگاه: در هشت سال دفاع مقدس، هنر بیش از آنکه ابزاری سرگرمکننده باشد، کارکردی آیینی داشت. تئاترهای دانشآموزی، سرودهای ساده اما پرشور و فیلمهای جنگی دهه شصت بخشی از حافظه نسلی شدند که با خون و آتش زیست. در این روایتها، حتی ضعف فنی و محدودیت امکانات بدل به بخشی از صداقت کار میشد. هنر در آن سالها بهمعنای واقعی کلمه، «سلاح» بود؛ سلاحی برای تقویت روحیه، برای ثبت لحظهها و برای یادآوری این حقیقت که جنگ فقط میدان گلوله نیست، میدان روایت نیز هست. اکنون در تجربه ۱۲ روزه ابزارهای هنری بهطرزی حیرتانگیز تغییر کردهاند. نوجوانی که شاید در دهه شصت پشت رادیو سرودهای حماسی گوش میداد، امروز همان نقش را با ساخت یک کلیپ سیثانیهای ایفا میکند. این کلیپ میتواند در چند ساعت میلیونها بار دیده شود، میتواند الگوریتمهای جهانی را بشکند و روایتی متفاوت از مقاومت را به جهان مخابره کند. پس همانطور که سنگر دیروز در خاکریز بود، امروز در قاب گوشی است. بااینحال آیا این تغییر شکل روایت، عمق ماجرا را هم منتقل میکند؟ اینجا نخستین گره فلسفی و اخلاقی کار آشکار میشود. اگر سینما و رمان فرصت ایجاد کشش طولانی و تعمق روایی را داشتند، رسانههای کوتاهمدت امروز خطر سطحیسازی تجربه را در دل خود دارند. یک هشتگ، یک استیکر یا یک کلیپ میتواند شور لحظه را ایجاد کند، اما آیا میتواند همان بار عاطفی و تاریخی یک فیلم یا کتاب را داشته باشد؟ خطر بزرگ همینجاست، یعنی بدلشدن مقاومت به «مصرف سریع» فرهنگی، همانطور که فستفود جای غذای خانگی را میگیرد.
از سوی دیگر بازار هنر نیز بازاری بیرحم است. وقتی پای سرمایه و تجارت به میان میآید، خطر کالاییشدن روایت جنگ جدیتر میشود. کافی است به برخی فیلمها یا بازیهای رایانهای نگاه کنیم که با ظاهر حماسی عرضه میشوند، اما عملا درد و خون را به کالایی برای سرگرمی بدل میکنند. حال با این وضعیت آیا میتوان هنر مقاومت را تولید کرد، بیآنکه به دام بازاریابی سطحی و تبلیغات تجاری افتاد؟ تجربه سینمای دفاع مقدس نشان میدهد که میتوان، اما به شرطی که هنرمند با ایمان و دغدغه کار کند، نه صرفا برای فروش بلیت یا جذب کلیک.
نکته مهم دیگر این است که نسل امروز، با زبان تصویر رشد کرده است. نوجوانی که روزی شاید ساعتها پای کتاب خاطرات رزمندگان مینشست، امروز شاید حوصله دیدن تنها چند دقیقه از یک ویدیو را داشته باشد. این تغییر سبک زیست الزاما به معنای سطحیشدن نیست، بلکه نشاندهنده تغییر در زبان ارتباط است. هنر مقاومت اگر بخواهد همچنان موثر باشد، باید این زبان تازه را بشناسد، آن را جدی بگیرد و در عین حال اجازه ندهد که عمق محتوا فدای سرعت شود.
البته در این مسیر ظرفیتهای بزرگی وجود دارد. سینما همچنان میتواند نقش ستون فقرات روایت را ایفا کند، اما در کنار آن باید سراغ انیمیشن، بازیهای رایانهای، پادکستها و حتی گرافیک ساده شبکههای اجتماعی رفت. هرکدام از این ابزارها توانایی خاص خود را دارند. انیمیشن میتواند روایت را به دنیای کودکان ببرد، بازی میتواند حس «مشارکت در میدان» را شبیهسازی کند و پادکست میتواند خلوت شنونده را با زمزمههای مقاومت پر کند. این همان «قابهای تازه» است که نباید از کنار آن ساده عبور کرد.
با همه این اوصاف، راز ماندگاری هنر مقاومت در یک چیز نهفته است و آن هم صداقت است و بس! اگر روایت از دل تجربه و ایمان برخیزد، حتی یک تصویر ساده میتواند جانها را تکان دهد. اما اگر در پی نمایشسازی و بزک حقیقت باشد، هرچقدر هم که پرزرقوبرق باشد و حرفهای درنهایت به فراموشی سپرده خواهد شد. همانگونه که بسیاری از آثار جنگی در دنیا که صرفا برای سرگرمی ساخته شدند، امروز خاک میخورند، اما یک عکس ساده از یک نوجوان شهید هنوز در دلها زنده است.
پس پذیرش و توجه به هنر مقاومت در عصر دیجیتال، نه یک انتخاب مقطعی که یک ضرورت است. باید به قابهای تازه دل داد، باید ابزارهای نو را جدی گرفت، ولی هرگز نباید اجازه داد که روح مقاومت در میان افکتها و جلوههای بصری گم شود. ماموریت هنر همین است که به زبان امروز، حقیقت دیروز و امروز را روایت کند، آن هم بیهیچ پردهپوشی. این رسالت اگر درست انجام شود، نهفقط نسل امروز که نسلهای آینده نیز خواهند فهمید مقاومت یعنی چه و چرا بیوقفه ادامه دارد.
۲ مهر ۱۴۰۴ - ۲۳:۱۸
کد خبر: ۱۶٬۴۳۶
سینمای ایران پس از جنگ هشتساله، به یکی از مهمترین بسترهای روایت مقاومت بدل شد. قابهای خاکی آن سالها هنوز در ذهن جمعی ما حک شده است. اما امروز، در روزگار «۱۲ روز دفاع مقدس»، ما با دنیایی تازه روبهرو هستیم. دنیایی که دیگر سینما یا جلد کتاب را نمیشناسد، بلکه گوشی موبایل و مانیتور لپتاپ را به میدان آورده است.

نظر شما