آگاه: در واقع، اینستاگرام نه فقط ابزاری در دست ما، بلکه افقی است که در آن «خود» و «دیگری» بهگونهای جدید فهمیده میشوند. این فضا، نوعی زیستجهان (Lebenswelt) تازه است؛ همان اصطلاحی که هوسرل برای اشاره به جهان پیشاتئوریک تجربه روزمره به کار برد. اما تفاوت مهم اینجاست که زیستجهان دیجیتال برخلاف جهان طبیعی بر مبنای حضور واقعی انسان شکل نمیگیرد بلکه بر اساس بازنمایی و تصویر او بنا میشود.
در این افق سبک زندگی ایرانی در معرض نوعی «تحویلپذیری» و حرکت از زیستن در معنا به زیستن در تصویر قرار گرفته است. انسان ایرانی، که روزگاری جهان خود را در پیوند با سنت، تاریخ و ایمان معنا میکرد، اکنون خود را در جریان بیپایان دادهها و تصاویر تعریف میکند. این همان چیزی است که متفکرانی چون ژان بودریار از آن با عنوان شبیهسازی و وانمایی یاد کردند، یعنی جایی که مرز میان واقعیت و بازنمایی فرو میریزد و تصویر جای حقیقت را میگیرد.
ولی از منظر فلسفه اسلامی میتوان این پدیده را نوعی انقطاع از «نفس ناطقه» دانست. ملاصدرا در حکمت متعالیه، انسان را موجودی میداند که با حرکت جوهری، در مسیر تجرد و تعالی سیر میکند. اما فضای مجازی، این حرکت درونی را معکوس میکند و انسان را از باطن به ظاهر، از معنا به نمود و از تفکر به واکنش فرو میکاهد. در چنین زیستی «ادراک شهودی» جای خود را به «ادراک نمایشی» میدهد. اینستاگرام، بر خلاف ظاهر آزادانهاش، نوعی ساختار قدرت درونی دارد. به تعبیر فوکو، هر جا دانشی تولید میشود، قدرتی نیز شکل میگیرد. الگوریتمها، معیارهای دیدهشدن و نظام لایک و فالو، بهتدریج ذهن و رفتار کاربران را هدایت میکنند و این همان «انضباط نرم»ی است که بدون اجبار بیرونی، هویت فردی را در چارچوبی از پیشطراحیشده شکل میدهد. انسان در چنین فضایی، ظاهرا آزاد است، اما آزادی او در محدوده الگوریتمها تعریف میشود؛ نوعی آزادی مدیریتشده.
البته از منظر جامعه ایرانی، مسئله بهمراتب عمیقتر است. اینستاگرام نوعی شکاف میان دو سطح از وجود ما (هویت فرهنگیِ موروثی و هویت مجازیِ برساخته) ایجاد کرده. لذا جوان ایرانی امروز در دو جهان همزمان زندگی میکند، هم در جهان سنت چراکه او فرزند تاریخ و دین است و هم در جهان مجازی، زیرا او مصرفکننده سبکهای جهانی است. این دوگانگی، به تعبیر هایدگر، ما را از «زیستن اصیل» (Eigentlichkeit) دور میکند و به «زیستن غیراصیل» (Uneigentlichkeit) میکشاند؛ یعنی زیستی که در آن، انسان خویشتن خویش را نمیزیَد، بلکه تکرار دیگریها میشود.با این حال، نمیتوان اینستاگرام را بهطور کلی نفی کرد. همانگونه که تکنولوژی در فلسفه هایدگر، هم تهدید و هم امکان است، فضای مجازی نیز دو چهره دارد. در صورت آگاهی، میتواند ابزار خودتولیدی فرهنگی باشد؛ یعنی بستر خلق معنا، هویت و گفتمان بومی. اما در صورت غفلت به ابزار استعمار فرهنگی بدل میشود (کما اینکه اکنون نیز شده است!). از اینرو تفاوت باید در نحوه نگاه ما به آن باشد. در این چارچوب، مواجهه حکیمانه با اینستاگرام، نه در مراوده حذف و تثبیت، بلکه در تاسیس گفتمان معنا در درون رسانه است. باید انسان ایرانی را به جای مصرف تصویر به تولید معنا سوق داد و به جای بازنشر دیگری، به بازاندیشی در خویشتن و این مشخصا رسالت نخبگان فکری، مربیان تربیتی و خانوادههای آگاه است.بنابراین میتوان گفت که آینده جامعه ایرانی نه در قطع اتصال از جهان مجازی، بلکه در بازگشت به حضور اصیل در دل آن رقم میخورد. اگر بتوانیم از اینستاگرام بهعنوان صحنهای برای بروز روح ایرانی استفاده کنیم، نه تنها تهدیدی متوجه ما نخواهد بود، بلکه همین فضا، به میدان تمدنسازی بدل میشود (همانند فعالیتهای مردم غزه و یمن در آن). زیرا آنچه انسان را از سقوط در جهان تصویر نجات میدهد، بازگشت به همان حقیقتی است که ملاصدرا آن را «حرکت از ظاهر به باطن» مینامید؛ حرکتی که میتواند حتی در میان شتاب بیپایان رسانهها، ما را دوباره به خویشتن برساند.
۲۳ مهر ۱۴۰۴ - ۲۲:۵۰
کد خبر: ۱۷٬۰۴۷
زیستجهان مجازی و انحلال هویت در عصر اینستاگرام
تحلیلی فلسفی بر سبک زندگی رسانهزده ایرانی
یوسف پورجم _ آگاه مسائل فرهنگی
اگر از زاویه فلسفه اجتماعی و معرفتشناسی به پدیده اینستاگرام بنگریم متوجه خواهیم شد که با یک فناوری ساده ارتباطی مواجه نیستیم، بلکه با نوعی «جهانسازی» طرفیم؛ جهانی که در آن، زمان، مکان و حضور انسانی به شکلی تازه بازتعریف میشود.
نظر شما