آگاه: متن مصاحبه با وی را در زیر بخوانید:
به عنوان سوال نخست بفرمایید که تاثیر شبکه اینستاگرام بر سبک زندگی ایرانیان چیست؟
اگر بخواهیم به اینستاگرام و رسانههای اجتماعی بهمنزله بستری نگاه کنیم که «جامعه سایبری ایرانی» در آن محقق میشود و نمود پیدا میکند، آنگاه دیگر اینستاگرام صرفا یک پلتفرم سرگرمی و مصرف تصویر نیست؛ بلکه باید بگوییم اینستاگرام برای ما ایرانیها تبدیل شده به یک ساختار شبکهای که در آن، معنای زندگی در حال تحقق است. به بیان دیگر، مسئله فقط سبک زندگی نیست، بلکه معنای زندگی ما در نسبت با قدرت رسانهایای که در اینستاگرام وجود دارد، پیوند خورده است. واقعیتهای اجتماعی زندگی ما ایرانیها در اینستاگرام قابل نمایش و حتی قابل زیست است؛ یعنی این واقعیتهای اجتماعی دیگر بیرون از رسانههای اجتماعی مانند اینستاگرام وجود ندارند، بلکه این فضا بخشی از محل وقوع واقعیت اجتماعی ما شده است.
از سوی دیگر باید توجه داشت که نحوه حضور اجتماعی ما ایرانیها و تجربه خودمان از جامعه، تغییر کرده است. اکنون هر فرد میتواند در مکانی متفاوت، درباره مسائل ایران اظهار نظر کند، وارد گفتوگو شود و در بحثهای اجتماعی مشارکت داشته باشد. ما با نوعی زمانزدایی و مکانزدایی از جامعه ایرانی روبهرو هستیم. این دو ویژگی از خصیصههای همیشگی رسانهها بودهاند، اما در رسانههای اجتماعی امروز، به شکل حاد و پررنگی ظهور کردهاند. در گذشته، نحوه حضور اجتماعی به زمان و مکان وابسته بود؛ افراد باید در خیابان حضور پیدا میکردند تا نمود اجتماعی داشته باشند. اما اکنون رسانههای اجتماعی این امکان را فراهم کردهاند که شکل حضور خود را تغییر دهیم.
به عنوان مثال، یک دختر نوجوان در رشت میتواند با پسری بزرگسال در تبریز درباره مسئلهای مرتبط با تهران گفتوگو کند؛ میتوانند یکدیگر را نقد کنند، نظر بدهند یا از طریق تصویر در اینستاگرام برهمکنش داشته باشند. این پدیده حاصل شکلگیری و تکوین جامعه سایبری ایران است. به این ترتیب، ما امروز شاهد شکلگیری یک عموم سایبری ایرانی هستیم؛ یک «پابلیک» از جنس سایبری که در عین حال به ما ایرانیان تعلق دارد، با زبان، دغدغهها و موضوعات خاص خود. بنابراین، وقتی از تاثیرات اینستاگرام بر سبک زندگی ایرانیان سخن میگوییم، مسئله فقط در سطح سبک زندگی باقی نمیماند؛ بلکه ما با ظهور یک زیستجهان سایبری ایرانی مواجهایم. جهانی که در آن واقعیت اجتماعی، هویت فردی و معنای زندگی ایرانیان در هم تنیده و بازتعریف میشود.
نگاهی داشته باشیم به فرصتها و تهدیدهای این شبکه برای نسل جوان و نوجوان. این زیست جهان سایبری ایرانی که در سوال قبل به آن اشاره کردید، چه فرصتها و تهدیداتی را برای نسل جوان و نوجوان ما به همراه دارد؟
ما الان با نسلی مواجه هستیم که به عنوان نوجوان شناخته میشود، یعنی کمتر از ۱۸ سال دارد. در مطالعات سایبر به اینها میگوییم نسلهای سایبرزاد؛ یعنی نسلهایی که در دوره دیجیتال به دنیا آمدهاند و وقتی چشم باز کردهاند، رسانههای اجتماعی استقرار داشته یا شکل توسعهیافتهای از اینترنت وجود داشته است. جوان و نوجوان ایرانی نیز عملا به عنوان یک نسل سایبرزاد دارد حیات خودش را در اینستاگرام تجربه میکند و این با نسلهای دیگر ــ مثلا نسل دورههایی که عصر طلایی تلویزیون و سینما در ایران را دیدهاند (منظورم نسخه جهانیاش نیست، بلکه عصر طلایی تلویزیون و سینما در ایران است، یعنی دهههای ۷۰ و ۸۰) ــ عملا تفاوت دارد. این نسل سایبرزاد یک خصلت متناقضنما دارد، مانند هر نسل دیگری که خصلتهای متناقضنمای خود را با خود حمل میکند. این نسل هم از یک طرف میل بسیار زیادی به دیده شدن دارد، چون در دوره سایبر، شهرت یعنی شایستگی و کسی که شهرت ندارد یعنی شایسته نیست. استعدادها باید به نمایش دربیایند و اگر استعدادها قابل دیده شدن نباشند، یعنی افراد استعداد ندارند. از طرف دیگر، این نسل به عصر دیجیتال و فضای سایبر تعلق دارد؛ یعنی تعلق خاطر دارد، خاطراتش در فضای دیجیتال شکل گرفته و آن گرهها و شبکههای احساسی که باعث شده این فرد در این جهان زندگی کند، به خاطر سایبر است. یعنی اگر فضای سایبر و شبکههای اجتماعی را از او بگیریم، بخش زیادی از خاطراتش محو میشود و نسبت آن فرد با زندگی دچار چالش و مشکل میشود. برای همین، این ویژگی متناقضنما عملا باعث میشود که ما شاهد پدیدهای باشیم در این نسل جدید، در نسبت با اینستاگرام و پلتفرمهای تصویری، که به آن فردگرایی جمعی میگویند. یعنی ما شاهد جماعتی هستیم که افراد در رسانههای اجتماعی بهصورت فرد شناخته میشوند: پروفایل دارند، صفحه اجتماعی دارند، کانال دارند، یعنی در تفرد خودشان فعالیت میکنند.
از طرف دیگر، به واسطه اینستاگرام با افراد دیگر پیوند و نسبت پیدا میکنند. اگر اینستاگرام نباشد، این افراد منزوی میشوند و دیگر مفهومی به اسم دوستی برایشان باقی نمیماند. یعنی ما اکنون نامها و مفاهیمی داریم که بیانگر پیوندهای انسانیاند. (من این را باید داخل پرانتز عرض کنم مثلا پیوند دو نفر که منجر میشود به شکلگیری خانواده، نامش شده ازدواج یا زندگی زناشویی؛ پیوند احساسی که بین دو نفر شکل میگیرد و این افراد با هم تعلق خاطر دارند، زمان مشترکی را با هم میگذرانند و نسبت به هم محبت دارند، نامیده شده به دوستی.)
تمام این پیوندها در دوره دیجیتال دارد بازتعریف میشود و در فضای سایبر شکل تازهای گرفته است. این فردگرایی جمعی نیز به این خاطر است که فردگراییِ دوره مدرن، اکنون بهواسطه رسانههای اجتماعی تقویت شده، اما در عین حال بهصورت جمعی رخ میدهد. نوع کنشی هم که در این فضا انجام میشود ــ منظورم کنش اجتماعی استــ بهخاطر وجود رسانههای اجتماعی شکل تازهای یافته است. یعنی اکنون اکثر کنشهای اجتماعی که انجام میدهیم، منظورم از کنش اجتماعی همان کنش معناداری است که در نسبت با دیگری انجام میشود، در فضای سایبر و جامعه دیجیتالی رخ میدهد. اگر این جامعه نباشد، عملا کنش اجتماعی ما دچار اختلال میشود. به این معنا، مسئله این نیست که ما نگاه تهدیدمحور داشته باشیم؛ چون در جامعه مدنی مدرن هم تهدیدها وجود دارند. مسئله، تهدیدها نیست، بلکه شیوه تطبیق ما با این جامعه است که معمولا مجموعهای از راهکارها و دستورالعملها دارد. خود جامعه دیجیتالی مجموعهای از دستورالعملها، راهکارها و توصیهها را ایجاد میکند، مانند سواد فضای مجازی، سواد رسانهای، سواد دیجیتال، سواد هوش مصنوعی یا توصیهها و آموزشهایی که از سوی نهادهای تربیتی و آموزشی به والدین داده میشود تا بدانند چگونه آموزش رسانهای یا آموزش سایبری به جوانان و نوجوانان ارائه دهند. به این معنا میخواهم بگویم که نسل سایبرزاد نسبت به نسلهای قبلی، زودتر به بلوغ رسانهای رسیده است؛ یعنی زودتر با رسانهها مواجه میشود، چشم باز میکند، موبایل دارد و در شبکههای اجتماعی حضور مییابد. به همین خاطر، بلوغ سیاسی و اجتماعیاش هم زودتر رخ میدهد. یعنی ما نسلی داریم که زودتر از موعد خود به بلوغ سیاسی و اجتماعی رسیده است و عملا مسئله دیگر نه تهدیدهاست و نه حتی فرصتها؛ بلکه امکان پیشروی ما در این است که اگر از امکانات جامعه دیجیتالی و فضای سایبری استفاده کنیم، میتوانیم گفتوگویی منطقیتر و تعاملیتر با نسل سایبرزاد داشته باشیم و اگر از این امکانات استفاده نکنیم، عملا یک شکاف نسلی و شکاف دیجیتالی میان نسلهای قبلی و نسل سایبرزاد رخ میدهد.
مسئله اعتقادات مختلف نسل جوانان و نوجوانان اعم از مذهبی و سیاسی و فرهنگی هم جزو دغدغههای جدی مواجه با فضای مجازی است. در این مورد دیدگاه شما چیست؟
مسئله ایمان و باور یک مسئله خیلی شخصی، عمیق و غیرقابل کمیسازی است؛ یعنی ما نمیتوانیم ایمان را ــ که یک امر درونی و شخصی است ــ کمی کنیم و با عدد و رقم نشان بدهیم. معمولا نمودهای رفتار دینی را با عدد و رقم میسنجند، اما خود ایمان، باور یا اعتقادات و افکار را بهسختی میشود بررسی کرد. در دوره دیجیتال، یک ویژگی دیگر درباره اعتقادات وجود دارد و آن هم این است که اعتقادات در فضای سایبر حاصل یک گفتوگوی جمعی است. یعنی اگر ما الان یک درک و برداشتی از عدالت داریم، این درک و برداشت ما از عدالت ــ چه عدالت در این جهان و چه در آن جهان، عدالت به معنای عام کلمه ــ صرفا به خاطر اینکه پدر و مادر ما چیزی به ما گفتهاند شکل نگرفته است. بعید میدانم پدر یا مادری بیاید به فرزندش بگوید: «بیا من بهت بگویم عدالت یعنی چه!»
معمولا درک ما از عدالت به عنوان یک مفهوم متافیزیکی، در جایی که درباره این جهان و آن جهان تصمیمگیری میکنیم، از این گفتوگوهای جمعی شکل میگیرد. این گفتوگوهاست که باعث میشود ما فکر کنیم آیا انصاف در نهایت در حق بشر رعایت میشود یا نه و چگونه رعایت خواهد شد. این درکها حاصل گفتوگوهای جمعی در شبکههای اجتماعی است. یعنی ما تجربهای داریم از حضور در شبکههای اجتماعی و به خاطر این حضور، مفاهیم متافیزیکیای که به آنها باور داریم هم دستخوش تغییر میشوند. حاصل گفتوگوهای ما با دیگران است که به درکی از مثلا شخصیت، یا هر مفهوم متافیزیکی دیگر، رسیدهایم.
در مورد باورها و مناسک هم باید بگویم که دو اتفاق دارد میافتد: یکی اینکه مناسک جدیدی در فضای دیجیتال رخ میدهد. مثلا استوریهای زیارتی پنجشنبهها را نگاه کنید؛ میرویم اینستاگرام یا توییتر و میبینیم افراد درباره ارادت خودشان به امام حسین(ع) یا زیارت امام حسین(ع) استوری گذاشتهاند یا توییت کردهاند. یعنی شکلهای جدیدی از مناسک در اینستاگرام ایجاد میشود. یا مثال قدیمیترش این است که افراد عکس همدیگر را میگیرند و استوری میکنند و مینویسند: «رفتیم زیارت، به یادت بودیم.» یا حتی خود مناسک به قصد رسانهای شدن اجرا میشوند؛ یعنی الان همه هیاتها با دوربین، تدوین، موسیقی، نور و صحنهپردازی همراهاند تا وارد اینستاگرام شوند. یعنی هیات صرفا برای برگزاری به قصد رضای خدا نیست؛ البته که برای رضای خداست، اما باید وارد اینستاگرام هم بشود. به این معنا، معنویت ایرانی و معنویت اسلامی کاملا دیجیتالی و سایبری شده است.
نهادهای دینی هم همینطورند؛ یعنی الان نهادهای دینی، بهخصوص نهادهای سنتی که معمولا رابطه غیردوستانهای با امر نو دارند، ناچار شدهاند وارد فضای دیجیتال شوند. روحانیهای بلاگر، مداحان سلبریتی یا «حجاباستایل»های اینفلوئنسر، کسانی هستند که عملا به عنوان شخصیتهایی از نهادهای سنتی برخاستهاند و وارد فضای دیجیتال شدهاند تا از فناوری استفاده کنند و حرف خودشان را بزنند. یعنی خطابه آنها نیاز به تقویت داشته و دوره دیجیتال مثل یک ابزار دارد به آنها کمک میکند تا خطابه خود را گسترش دهند. به این معنا، بعضی از پژوهشگران حتی درباره ذات دین صحبت میکنند: آیا ذات دین در این دوره تغییر کرده یا نه؟
مسئله دیگر نه فقط باور و نه فقط شیوه تبلیغ دین است و نه فقط تحولی که در نهادهای سنتی دینی رخ داده؛ بلکه حتی درباره ذات دین صحبت میشود. درباره دین دیجیتال، اجتماعات دینی دیجیتال یا دین سایبری و این نکته درخشانی از دوره سایبر است که نشان میدهد وقتی درباره تاریخ ادیان و نهادهای دینی حرف میزنیم، معمولا گفتمانهای سیاسی و اجتماعی و مجموعهای از تحولات و رخدادها بر نهادهای دینی یا حتی بر برداشت ما از ذات دین تاثیر گذاشتهاند. برداشت ما از دین هیچگاه ثابت نبوده است. اما این تحول در دوره سایبر بسیار عمیقتر است، چون عملا یک انقلاب در برداشت ما از دین رخ داده است. دین در این دوره کاملا گفتوگویی شده است؛ دینی است که ما باید با هم دربارهاش به توافق برسیم و آن را به اشتراک بگذاریم. اگر به اشتراک نگذاریم، انگار دینمان را کامل ادا نکردهایم. این همان تحول بزرگی است که در زیست معنوی ما ایرانیها در اینستاگرام در حال رخ دادن است.
راههای مدیریت هدفمند و حکیمانه اثرات و تبعات این شبکه اجتماعی چیست؟ چه باید کرد و از کدام مسیر باید حرکت کرد؟
من در پاسخ به سوال شما درباره راههای هدفمند و حکیمانه برای مدیریت تبعات شبکههای اجتماعی، سعی میکنم آن را به زبان سیاستگذاری ترجمه کنم. ببینید، این مسئله را میتوان در چند سطح اداره کرد. در واقع، مسئله ما «کنترل این فضا» نیست، زیرا عملا نمیتوانیم چنین فضایی را کنترل کنیم؛ نه صاحب پلتفرم هستیم و نه حتی اگر اداره پلتفرم هم در اختیار ما بود، میتوانستیم بهسادگی این فضا را مدیریت کنیم. سکان این کشتی در این طوفان در دست ما نیست و حتی اگر هم بود، باز نمیتوانستیم چنین فضایی را به طور کامل مدیریت کنیم.
با این حال، چند راهکار برای سیاستگذاران وجود دارد: اول، در سطح فرهنگی که بسیار رایج هم هست، باید به مسئله آموزش تفکر انتقادی، سواد رسانهای و آموزش دیجیتال توجه کرد. یعنی از دوران کودکی، زمانی که کودک قرار است وارد فضای سایبر شود و با انواع ابزارهای دیجیتال مانند بازیهای ویدیویی، شبکههای اجتماعی، سختافزارها و ابزارهایی مانند موبایل و کامپیوتر روبهرو شود، باید این آموزشها را دریافت کند؛ چه از طریق مدرسه، چه از طریق رسانههای عمومی رسمی مثل تلویزیون و صداوسیما و چه از مسیر آموزشهای ثانویه، یعنی آموزش والدین تا بتوانند خودشان به فرزندانشان آموزش دهند. این راهکار، راهی مرسوم و تجربهشده است و در بسیاری از کشورها نیز نمونههایی دارد که من اینجا وارد جزئیاتش نمیشوم. دوم، در سطح نهادی، ما نیاز داریم نهادهای خود را بهروزرسانی کنیم. حکمرانی ما هنوز غیرهوشمند، غیردیجیتال و غیرسایبری است و همین موجب میشود از تحولات عقب بماند. در حالی که ما تقریبا هر سال شاهد نوعی انقلاب دیجیتال هستیم و هر ۶ ماه یکبار، فناوری جدیدی در حوزه سایبر معرفی میشود، حکمرانی ما هنوز درگیر مسئله فیلترینگ است؛ رویکردی که متعلق به ۵۰سال پیش است. روش و سیاستی که برای ۵۰ سال پیش طراحی شده، دیگر برای پدیدههایی که هر سال نسخهای تازه از آنها عرضه میشود، کارآمد نیست.
سوم، در سطح اجتماعی، ما بهشدت نیازمند تولید محتوا هستیم. مسئله اصلی این نیست که قهر کنیم، فیلتر کنیم یا صرفا آموزش تفکر انتقادی بدهیم؛ مسئله واقعی این است که در فضای مجازی مشارکت فعال داشته باشیم. جامعه باید تصمیم بگیرد که وارد میدان شود، محتوا تولید کند، نیرو تربیت کند و حرف خود را در این فضا بزند. در چنین شرایطی، میتوانیم تحولات واقعی را رقم بزنیم. برای مثال، در کارزارهایی که درباره مسئله فلسطین در تیکتاک، اینستاگرام، توییتر یا حتی یوتیوب شکل گرفت، طرفداران نهضت فلسطین و جبهه مقاومت نیامدند بگویند که این پلتفرمها ابزار امپریالیسم یا استعمار هستند؛ بلکه تصمیم گرفتند در همان فضا حضور پیدا کنند، کمپینهایی راه بیندازند و چنان تاثیری بگذارند که پلتفرمها ناچار به واکنش و حتی سانسور شوند. مقصودم از «رخداد» و «تولید محتوا» همین است: کنش اجتماعی موثر در سطحی که از جامعه خودمان فراتر برود و ابعاد فرامنطقهای پیدا کند.
در نهایت، سطح خرد سیاستی نیز اهمیت دارد؛ یعنی ما باید نوعی خردورزی سیاستی داشته باشیم که از سطح سیاستگذاری فراتر میرود. منظورم این است که باید بدانیم واکنش ما به «امر نو» چگونه باید باشد. واقعیت این است که ما در حال حاضر هیچ خردی در برابر امر نو نداریم؛ چون بخشی از سیاستگذاران با همان دستفرمان فیلترینگ و منطق ۵۰ سال پیش به سراغ مسائل میروند و بخش دیگر یعنی جامعه علمی و نخبگان ما نیز ماجرا را رها کردهاند. بسیاری از اندیشمندان، پژوهشگران و روشنفکران ما اساسا جامعه دیجیتال را مسئله خود نمیدانند و همچنان همان حرفهای قدیمی را تکرار میکنند، بدون آنکه مسائل خود را برای عصر دیجیتال و سایبر بهروزرسانی کرده باشند.
در حالیکه اندیشیدن و خردورزی درباره عصر سایبر خود یک سطح از تفکر و کنش است که ما هنوز به آن نرسیدهایم. مواجهات فعلی ما بیشتر شکلی و فرمالیستی است؛ یعنی صرفا برای اینکه بگوییم «ما هم درباره هوش مصنوعی یا عصر سایبر فکر کردهایم»، چند حرکت نمایشی انجام میدهیم. در حالیکه واقعیت این است که ما هنوز هیچ ایده یا طرح جدی برای «جمهوری اسلامی سایبری» یا «تمدن اسلامی سایبری» نداریم. اگر در چنین سطحی خردورزی کنیم، آنگاه میتوانیم در سطوح دیگر از نتایج و تبعات مثبت آن بهرهمند شویم.
آیندهپژوهی تاثیرات شبکههای اجتماعی بهخصوص اینستاگرام بر زندگی ایرانیان چیست؟
این حرفها زیاد گفته شده در این بحث، من هم فقط تکرار میکنم این بحث را خدمتتان. ببینید، آینده جامعه ما آیندهای است که جامعه ما کاملا «دیجی» و کاملا دیجیتالی شده؛ در روزمره خودش وابسته است به تکنولوژیهای سایبری و نوع عقلانیتش، نوع اخلاقیات اجتماعیاش و نوع تمدنی که دارد، کاملا سایبری است. ما نیاز داریم که یک بازتعریف اساسی انجام بدهیم درباره عقلانیتمان. ببینید، وقتی میگویم عقلانیت، منظورم فقط فقه یا صفحهای از کلام نیست؛ درباره همه این امور منظورم است. اینها باید بازتعریف شوند. چون اگر بازتعریف نشوند، نسلهای بعدی مرجعیتهای فکری ما را به رسمیت نخواهند شناخت. خواهند گفت اینها مراجع فکری هستند که نسبتی با دوره سایبر ندارند. یعنی صرف اینکه بگوییم «حرام است یا حلال است»، «جایز است یا جایز نیست»، مسائل ما را حل نمیکند. ما باید یک عقلانیت سایبری داشته باشیم که نداریم. واقعیتش این است که آینده ما یک عقلانیت سایبری میطلبد. در آینده، اخلاقیات ما به واسطه سایبر شکل میگیرد. فرق «اخلاق» با «اخلاقیات» این است که اخلاق فردی است، اما اخلاقیات در جامعه شکل میگیرد؛ یعنی صرف خلقوخو هم نیست، بلکه مجموعهای از رفتارها و باورهایی است که در یک لوکیشن، در یک منطقه به نام مثلا فضای مجازی شکل گرفته. اخلاقیات ما الان مبتنی بر فضای سایبر است. کوچکترین و دمدستیترینش، همین میمها هستند. ما فکر میکنیم میمها و شوخیها جزئی از اخلاقیات ما هستند. قبلا استیکرها، ایموجیها و کلیپها بودند و ما باید این اخلاقیات را بلد میبودیم، این زبان را یاد میگرفتیم تا بفهمیم اینها چه میگویند. الان قضیه خیلی عمومیتر شده، همه با آن آشنایند و این اخلاقیات تسری پیدا میکند. و نکته دیگر هم مسئله تمدنی است. یعنی ما اگر داریم درباره تمدنها حرف میزنیم، نمیتوانیم بگوییم که آقا تمدن نوین اسلامی یا آینده تمدن ایرانی یا حوزه تمدنی نوروز و هلال شیعه و اینها فقط امور جغرافیایی یا سیاسیاند. اینها جنس تمدنی دارند، ولی باید جنبه سایبری پیدا کنند.
ما جبهه مقاومتمان باید سایبری بشود؛ یعنی جبهه مقاومت اگر وجه سایبری نداشته باشد، به مرور از صورتمسئلهها بیرون میآید. همینطور حوزه تمدنی نوروز ما که مبتنی بر زبان فارسی است، باید سایبری بشود؛ یعنی فضای سایبری فارسی میخواهیم. چون آینده تمدن سایبری به این صورت است. در آینده، ما از تمام سطوح زندگی روزمره سایبری میشویم، وابسته به تکنولوژیهای سایبری هستیم و نیاز داریم به بازتعریف این امور بنیادین.
نظر شما