۲۳ مهر ۱۴۰۴ - ۲۲:۴۲
کد خبر: ۱۷٬۰۴۴

تحولات رسانه‌ای در دهه اخیر، به‌ویژه با رشد شتابان شبکه‌های اجتماعی از جمله اینستاگرام، ساختار حکمرانی فرهنگی را وارد مرحله‌ای تازه کرده است.

حکمرانی فرهنگی در عصر شبکه‌های مجازی

آگاه: این فضا نه یک «ابزار جانبی» بلکه به معنای دقیق کلمه یک «زیرساخت حکمرانی موازی» است؛ زیرساختی که به صورت نامرئی اما کارآمد، الگوهای زیست، ترجیحات ارزشی و روابط اجتماعی را شکل می‌دهد. در چنین وضعیتی، سبک زندگی ایرانی نه صرفا تحت تاثیر سیاست‌های داخلی، بلکه در معرض بازآرایی مستمر از سوی منطق پلتفرم قرار دارد. سوالی که در چنین وضعیتی باید به آن پرداخت این است که چگونه می‌توان در چنین محیطی حکمرانی فرهنگی موثر و هوشمندانه‌ای را بازطراحی کرد که نه منفعل باشد و نه تقابلی خام؟

حکمرانی فرهنگی در عصر شبکه‌های مجازی
در سطح تحلیلی، می‌توان سه لایه از چالش حکمرانی را در نسبت با رسانه‌ای مانند اینستاگرام در نظر گرفت: لایه زیرساختی (platform logic)، لایه رفتاری (behavioral logic) و لایه سیاست‌گذاری (policy logic). لایه نخست، منطق درونی و الگوریتمی پلتفرم است که نحوه توزیع محتوا، شکل‌دهی به ترندها و تولید احساسات جمعی را کنترل می‌کند. برخلاف تصور عام، پلتفرم‌ها بی‌طرف نیستند؛ بلکه بر مبنای مدل‌های تجاری، سازوکارهای قدرت نرم و داده‌محور طراحی شده‌اند. این منطق، در عمل، بخشی از ظرفیت حکمرانی ملی را به خارج از مرزها منتقل می‌کند و دولت‌ها را با نوعی «کاهش اقتدار فرهنگی» مواجه می‌سازد. لایه دوم، سطح کنش اجتماعی است؛ یعنی جایی که الگوهای مصرف، ارتباطات، هویت‌یابی و زمان‌بندی زیست روزمره کاربران شکل می‌گیرد. در فضایی مانند اینستاگرام، الگوی زندگی فردی و جمعی به صورت فشرده، تکرارشونده و استانداردشده بازتولید می‌شود. این امر منجر به همگن‌سازی ذائقه‌ها و کاهش تنوع فرهنگی بومی می‌شود. در ادبیات حکمرانی این فرآیند را می‌توان نوعی «ناپایداری هویتی» دانست؛ پدیده‌ای که در بلندمدت قدرت پیش‌بینی‌پذیری و هدایت فرهنگی را کاهش می‌دهد.
در لایه سوم، سطح سیاست‌گذاری قرار دارد؛ جایی که دولت و سایر کنشگران حکمرانی باید نسبت خود را با این زیست‌جهان دیجیتال بازتعریف کنند. الگوی سنتی سیاست‌گذاری فرهنگی که بر کنترل، تولید محتوا و نظام رسانه‌ای یک‌سویه استوار بود، در مواجهه با منطق تعاملی و شبکه‌ای اینستاگرام کارآمدی خود را از دست می‌دهد. حکمرانی در این عرصه، نه صرفا «دخالت» بلکه «بازآفرینی میدان» است؛ یعنی خلق چارچوب‌های هوشمندانه‌ای که به جای حذف یا تقابل، ظرفیت پلتفرم را به نفع اهداف ملی و فرهنگی بازتخصیص دهد.
یکی از چالش‌های اصلی حکمرانی در این زمینه، مسئله «توزیع قدرت فرهنگی» است. در وضعیت سنتی، نهادهای حاکمیتی و فرهنگی نقش اصلی در تولید و انتشار روایت‌ها داشتند. اما اینستاگرام این توزیع را افقی کرده است یعنی حالتی که هر کاربر بالقوه یک رسانه است. نتیجه این تحول، کاهش تمرکز قدرت روایی و افزایش سیالی‌ات معنایی در جامعه است. این وضعیت برای ساختار حکمرانی، دو پیامد دارد، نخست کاهش ظرفیت «مدیریت معنا» و دوم افزایش هزینه سیاست‌گذاری‌های یک‌سویه.
از سوی دیگر، الگوریتم‌های اینستاگرام به دلیل اولویت‌بخشی به محتوای هیجانی، تصویری و مصرف‌محور، به‌طور ساختاری در تضاد با الگوهای زیست فرهنگی متکی بر تامل، تعمق و هویت تاریخی قرار می‌گیرند. این شکاف ساختاری، اگر بدون مداخله حکیمانه باقی بماند، به تدریج الگوی مطلوب زندگی را از درون بازتعریف می‌کند. در این شرایط مواجهه حکمرانی صرفا از مسیر ابزارهای حقوقی یا انتظامی کارایی نخواهد داشت؛ بلکه مستلزم طراحی یک «سیاست فرهنگی شبکه‌ای» است که منطق پلتفرم را در چارچوب اهداف ملی بازمهندسی کند.
یکی از مسیرهای موثر در این زمینه، تقویت کنشگران میانجی (intermediary actors) است؛ یعنی نهادها، گروه‌ها و افراد توانمندی که می‌توانند بین منطق فرهنگی بومی و منطق پلتفرمی پیوند برقرار کنند. این بازیگران می‌توانند جریان‌های معنا، روایت‌های بومی و الگوهای سبک زندگی ایرانی را در دل پلتفرم بازتولید و تقویت کنند. تجربه کشورهایی با سابقه حکمرانی رسانه‌ای پیشرفته نشان می‌دهد که تمرکز بر این لایه می‌تواند اثربخشی سیاست‌گذاری را به‌مراتب افزایش دهد.
از منظر حکمرانی، مسئله دیگر زمان‌بندی مداخله است. مداخله‌های دیرهنگام یا واکنشی، معمولا با مقاومت اجتماعی و کاهش اثربخشی مواجه می‌شوند. در مقابل، سیاست‌گذاری پیش‌نگر (anticipatory governance) به دولت امکان می‌دهد تا پیش از تثبیت الگوهای رفتاری ناپایدار، جریان‌های مطلوب را تقویت و جریان‌های مخرب را کنترل کند. این رویکرد به‌ویژه در زمینه شبکه‌های اجتماعی با سرعت بالای تغییر، اهمیتی دوچندان دارد. در این میان، نادیده گرفتن مسئله «داده» خطایی راهبردی است. اینستاگرام نه‌فقط یک فضای فرهنگی، بلکه یک ساختار عظیم داده‌ای است که رفتار جمعی کاربران را در سطح خرد و کلان ثبت و مدل‌سازی می‌کند. حکمرانی موثر در این فضا بدون دسترسی و تحلیل داده‌های کلان، عملا ممکن نیست. این امر مستلزم سرمایه‌گذاری راهبردی در زیرساخت‌های داده‌ای، تحلیل رفتاری و هوش حکمرانی است؛ حوزه‌ای که هنوز در بسیاری از کشورها از جمله ایران به‌طور کامل نهادینه نشده است.
در نهایت، مواجهه با موضوعی مانند اینستاگرام در سطح حکمرانی، نه یک پروژه کوتاه‌مدت که یک تحول پارادایمی است. مسئله اصلی نه بستن یا رها کردن، بلکه «بازطراحی رابطه حکمرانی و جامعه در زیست‌جهان شبکه‌ای» است. حکمرانی موثر در این فضا به معنای بازگشت به مدل‌های کنترل کلاسیک نیست، بلکه به معنای شکل‌دهی به یک الگوی نوین از تنظیم‌گری هوشمند، سیاست‌گذاری داده‌محور و ارتقای ظرفیت‌های روایی جامعه است. در این صورت است که می‌توان از تهدید ساختاری اینستاگرام عبور کرد و آن را به بستری برای بازتولید قدرت فرهنگی ملی بدل ساخت. البته این مسیر دشوار اما ممکن است؛ مشروط بر آنکه سیاست‌گذار فرهنگی بپذیرد که با یک میدان جدید طرف است، نه با یک ابزار قدیمی.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.