۳ دی ۱۴۰۴ - ۲۳:۳۶
کد خبر: ۱۹٬۱۳۲

دو پارادایم، دو جهان

مرده مکرر

یوسف پورجم _ آگاه مسائل اندیشه

برخی موضع‌گیری‌ها و بیانیه‌ها را که می‌خوانم با خودم فکر می‌کنم آیا جامعه علمی ما ازبیماری فراموشی تاریخی رنج می‌برد؟ یا نوعی تقلیل‌گرایی خطرناک در تحلیل مسائل کلان، ذهن نخبگان را فلج کرده است؟ مثلا، همین بیانیه که ۱۸۰ تن از اساتید و چهره‌ها به شخص رئیس‌جمهور نوشتند. ساده‌انگاری است اگر این سند متن‌آشنا را صرفا یک یادداشت اقتصادی ببینیم، خیر! این نامه، یک تراژدی معرفت‌شناختی را فریاد می‌زند.

آگاه: تراژدی تکرار نسخه‌های شکست‌خورده، با واژگانی نو، بدون کوچک‌ترین خجالت و حتی بدون ذره‌ای واکاوی ریشه‌های شکست پیشین. اینجا بحث بر سر اختلاف نظر سیاسی نیست؛ بحث بر سر مسئولیت‌گریزی فکری در قبال تجربیاتی است که ملتی هزینه‌اش را با پوست و گوشت و جان پرداخته‌اند. بیایید این نامه را نه از منظر اقتصادی صرف، بلکه به مثابه نمونه‌ای کلاسیک از شکاف عمیق بین گفتمان نخبگی و زیست جهان مردم تشریح کنیم.

عقلانیت بدون خرد
اساس دعوی این نامه، عقلانیت فنی و عدالت توزیعی است. اما عقلانیتی که خود را از خرد تاریخی جدا کند، چه ارزشی دارد؟ خرد حکم می‌کند که پیش از تجویز مجدد یک دارو، به عوارض کشنده نوبت قبل از آن نگاه کنی. داده‌های دوره ۹۲ تا ۹۹، که ایدئولوژی حاکم بر آن شباهتی غریب به پیشنهادات این نامه دارد، نشان می‌دهد اجرای این نسخه به تورم ۶۰ درصدی، رشد نزدیک به صفر اقتصادی در یک دهه و افزایش بی‌سابقه شکاف طبقاتی انجامید. حال، ادعای عقلانیت توسط امضاکنندگانی که خود از معماران فکری آن دوره بودند، نشان از چه دارد؟ این یا ناتوانی در یادگیری از تاریخ است یا جابه‌جایی عمدی میدان مسئولیت. شاید هم تلاشی باشد برای تطهیر گفتمان شکست‌خورده‌ای که امروز در لباس نو، می‌خواهد بازتولید شود. در هر حال عقلانیت واقعی، آن است که بپرسد چرا با وجود اجرای دقیق پیشنهادات شما در گذشته، کار به فاجعه انجامید؟ و چه تغییری باعث پیشنهاد مجدد همان نسخه کشنده شده؟ سکوت در قبال این پرسش، گویاتر از هر جمله‌ای است.

درخواست شفافیت یا اعاده حیثیت؟
نامه، بر شفافیت و پاسخگویی دولت تاکید می‌ورزد که حق مسلم مردم است. اما آیا این درخواست شفافیت، خود شفاف است؟ نکته طعنه‌آمیز این کلام اینجاست که شماری از امضاکنندگان، امروز در پست‌های کلیدی همان دولتی که خطابش قرار داده‌اند، حضور دارند. این تناقض، دو خوانش ایجاد می‌کند: یا این نامه یک نقشه نمایشی برای انتقال انتظارات به نهادی فراتر از خود امضاکنندگان است یا نشان از انشقاق درونی در بدنه‌ای است که نمی‌تواند دردهای خود را در درون درمان کند. این وضعیت، پارادوکس مسئولیت‌گریزی در حین مطالبه مسئولیت را آشکار می‌سازد. گفتمان نامه، هوشمندانه دولت را به عنوان دیگری مطلق فرض می‌گیرد، در حالی که بسیاری از امضاکنندگان، جزئی از هسته‌ تصمیم‌گیری همین دولت هستند. این، نه گفت‌وگوی صادقانه، که نوعی گفتمان نمایشی است.

اقتصاد کور
بزرگ‌ترین ضعف معرفتی نامه، بریدن اقتصاد از سیاست بین‌الملل هویت‌ساز است. نامه می‌گوید باید مذاکره کرد تا فشار کم شود. اما تجربه زیسته ملت ایران، دقیقا خلاف این را فریاد می‌زند. دوره اوج مذاکره (۹۵-۹۲) با تشدید تحریم‌ها و خروج یک‌جانبه آمریکا همراه بود. دوره عدم دل‌بستن و تقویت روابط درون‌جهانی (اعضای بریکس و شانگهای) با رشد اقتصادی پایدار و کاهش فقر همراه شد. نامه، این رابطه عِلیِ معکوس را نادیده می‌گیرد. چرا؟ زیرا گفتمان حاکم بر آن، غرب‌مرکزی است. این نگاه، ارتباط با چین و روسیه را بی‌ارزش می‌شمارد و تنها راه نجات را در بازی در زمینی می‌داند که قواعدش را دشمن تعیین می‌کند. این همان تقلیل‌گرایی مرگبار است، تقلیل ابرچالش استکبارستیزی به یک مانع مزاحم در مسیر تکنوکراسی. این نگاه، عمق فرهنگ مقاومت را که سرمایه اجتماعی انقلاب است، به کلی انکار می‌کند.

دو پارادایم، دو جهان
برای خروج از کلی‌گویی، داده‌های دو پارادایم را مقابل هم می‌گذاریم:
· پارادایم اعتماد به حل‌وفصل با غرب (دوره ۹۹-۹۲): نتیجه: رکورد تورم، رکورد انقباض اقتصادی، افزایش فقر مطلق، خاموشی‌های ناشی از وابستگی در تامین تجهیزات.
· پارادایم اقتصاد مقاومتی و تنوع‌بخشی به روابط بین‌الملل (دوره ۱۴۰۳-۱۴۰۰): نتیجه: رشد اقتصادی پیوسته و بالای چهار درصد، کاهش فقر از ۲۹درصد به ۲۲درصد، افزایش چشمگیر تجارت غیرنفتی، کسب بالاترین رتبه توسعه انسانی تاریخ ایران.
این اعداد، داوری عینی تاریخ هستند. ادعای عدالت در نامه، وقتی فاقد اعتبار می‌شود که نسخه پیشنهادی آن، در میدان آزمون، بزرگ‌ترین ظلم اقتصادی به طبقات ضعیف را رقم زده است. عدالت واقعی، در گرو عدالت در تعیین نقشه راه است، نه صرفا توزیع خسارات یک مسیر غلط.
در حقیقت این نامه یک هشدار فرهنگی عمیق است. هشداری که نشان می‌دهد بخشی از نخبگان ما در برج عاج تجرید خود اسیر مانده‌اند. آنها تئوری را به جای واقعیت انگاشته، اراده دشمن را نادیده می‌گیرند و حافظه تاریخی ملت را تحقیر می‌کنند. باید از ایشان پرسید آقایان! شما که امروز چنین بر طبل شفافیت می‌کوبید، شفافیت در ارائه تحلیل عِلّی شکست نسخه قبلی خودتان را چه زمانی به ملت ارائه خواهید داد؟ شما که از عدالت سخن می‌گویید، آیا حاضرید در محضر افکار عمومی، مسئولیت فکری خود را در قبال فلاکت‌های اقتصادی ناشی از سیاست‌های مشابه گذشته بپذیرید؟
ملت ایران با خون شهدا و تحمل رنج‌ها علم تجربی گران‌قیمتی را کسب کرده است و آن اینکه راه نجات در ایستادگی هوشمندانه و توسعه درون‌زا و برون‌نگر است، نه در تسلیم در برابر قواعد نظام سلطه. لذا وظیفه ما امروز افشای تاریخی این گفتمان تقلیل‌گراست. تاریخ چندین بار قضاوت خود را کرده است، اکنون نوبت مسئولیت‌پذیری فکری است. آیا امضاکنندگان، شجاعت این مسئولیت‌پذیری را دارند؟

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.