آگاه: نسلی که امروز با آن سخن میگوییم، نه با الگوهای خطابی دهههای گذشته ارتباط برقرار میکند و نه صرفا با تکرار شعارها اقناع میشود. اگر مکتب سلیمانی را مجموعهای زنده از ارزشها، کنشها و سبک زیست بدانیم، انتقال آن نیازمند بازاندیشی جدی در روشها، زبان و بسترهای ارتباطی است.
آسیب اول، آسیبشناسی روشهای رایج در معرفی چهرههای الگویی نخستین آسیب، قدسیسازی افراطی و غیرقابل دسترس کردن الگو است. در بسیاری از روایتهای رسمی، شهید سلیمانی چنان در جایگاهی فراانسانی تصویر میشود که جوان امروز نمیتواند نسبتی واقعی با او برقرار کند. الگویی که اشتباه ندارد، تردید نمیکند و در متن زندگی روزمره دیده نمیشود، الهامبخش نیست؛ صرفا محترم است.

آسیب دوم، تقلیل مکتب به مناسبتها و آیینهاست. تمرکز صرف بر سالگردها، پوسترها و مراسم رسمی، مکتب سلیمانی را از یک «جریان فکری و عملی» به یک «رویداد تقویمی» تقلیل میدهد. در حالی که مکتب، باید در زیست روزمره، انتخابهای اخلاقی و مواجهه با مسائل اجتماعی بازخوانی شود.
آسیب سوم، روایت تکصدایی و شعاری است. جوان امروز با روایتهای یکطرفه، بدون امکان پرسش، نقد و گفتوگو ارتباط برقرار نمیکند. هرجا که روایت از بالا به پایین، دستوری و فاقد پیچیدگیهای انسانی باشد، نتیجه اغلب مقاومت پنهان یا بیتفاوتی است.
مکتب سلیمانی؛ از اسطورهسازی تا انسان تراز
مکتب سلیمانی بیش از آنکه بر «قهرمانسازی» استوار باشد، بر انسان مسئول، مومن و مسئلهمند تکیه دارد. شجاعت، عقلانیت، مردمیبودن، وفاداری به ارزشها همراه با انعطاف در روش و تقدم وظیفه بر شهرت، عناصر اصلی این مکتباند. انتقال این مفاهیم زمانی ممکن است که شهید سلیمانی نه صرفا بهعنوان یک فرمانده نظامی، بلکه بهعنوان یک «کنشگر اجتماعی در تراز انقلاب اسلامی» معرفی شود؛ انسانی که در متن پیچیدهترین شرایط، تصمیم اخلاقی میگیرد.
رسانه، هنر و فضای مجازی؛ انتقال غیرمستقیم و هوشمندانه نسل جدید بیش از آنکه «شنونده» باشد، «تجربهگر» است. بنابراین انتقال مفاهیم مکتب سلیمانی باید از مسیرهای غیرمستقیم، روایی و هنرمندانه صورت گیرد.
در حوزه رسانه، روایتهای داستانمحور نقش کلیدی دارند. سریالها، مستندهای روایی، پادکستها و حتی روایتهای کوتاه در شبکههای اجتماعی که بر موقعیتهای انسانی، تصمیمهای اخلاقی و تعارضها تمرکز دارند، بسیار موثرتر از پیامهای مستقیماند. در حوزه هنر، استفاده از سینما، تئاتر، موسیقی و هنرهای تجسمی با زبان استعاری و چندلایه ضروری است. هنر قرار نیست بیانیه صادر کند؛ قرار است مخاطب را درگیر کند و به تأمل وادارد. اثری که پرسش ایجاد کند، از اثری که پاسخ تحمیل کند، ماندگارتر است. در فضای مجازی، باید از منطق گفتوگویی و تعاملی بهره برد. تولید محتوای کوتاه، خلاق، چندرسانهای و قابل بازنشر، همراه با امکان مشارکت کاربران (نظرسنجی، چالش، روایتهای شخصی) میتواند مفاهیم این مکتب را به زبان نسل جدید ترجمه کند.
نقش نهادهای آموزشی؛ از آموزش مستقیم تا تربیت موقعیتمحور مدرسه و دانشگاه نباید مکتب سلیمانی را صرفا به یک «درس» یا «مبحث» تبدیل کنند. آنچه موثر است، طراحی موقعیتهای تربیتی است: اردوهای جهادی، پروژههای مسئولیت اجتماعی، کار گروهی و حل مسئله. در چنین فضاهایی، ارزشهایی چون مسئولیتپذیری، کار جمعی و خدمت، نه آموزش داده میشوند، بلکه تجربه میشوند.
خانواده و گروههای مردمی؛ انتقال زیسته ارزشهای خانواده نخستین و موثرترین بستر انتقال ارزشهاست. اگر مفاهیم مکتب سلیمانی در رفتار والدین، سبک مصرف، نوع مواجهه با مشکلات و نگاه به جامعه دیده شود، نیازی به خطابه نیست. الگوهای زیسته از هر رسانهای قویترند.
گروههای مردمی و تشکلهای خودجوش نیز میتوانند این مکتب را از انحصار نهادهای رسمی خارج کنند. فعالیتهای داوطلبانه، هیاتهای اندیشهورز، گروههای فرهنگی و اجتماعی، زمانی که مستقل، خلاق و مسئلهمحور عمل کنند، حاملان طبیعی این ارزشها خواهند بود.
بهره سخن
انتقال اصول مکتب سلیمانی به نسلهای جدید، نه با تکرار نامها و نمادها، بلکه با بازآفرینی معنا ممکن است. این بازآفرینی نیازمند صداقت، گفتوگو، خلاقیت و اعتماد به فهم نسل جدید است. اگر مکتب سلیمانی را زنده، انسانی و قابل زیست معرفی کنیم، نسل جدید نهتنها آن را میفهمد، بلکه آن را ادامه خواهد داد.
نظر شما