دکتر روح الامین سعیدی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) و دارای چندین اثر در حوزه روابط بین‌الملل و سیاست خارجی است. او معتقد است در حمله اخیر، باردیگر اثبات شد که نهادهای بین‌المللی دیگر کارکردی مشخص ندارند؛ بنابراین جمهوری اسلامی ایران نمی‌تواند هیچ‌گونه اتکایی به آنها داشته باشد.

ناگزیر از «خودیاری» هستیم

آگاه: اینجاست که منطقه رئالیستی روابط بین‌الملل بر تحلیل غلبه می‌کند: جمهوری اسلامی، برای تامین امنیت خود، ناگزیر از «خودیاری» (Self-help) است. متن مصاحبه با ایشان را بخوانید:

ناگزیر از «خودیاری» هستیم

به‌طور کلی در ماجرای این ۱۲ روز و حمله‌ اسرائیل و سپس مشارکت آمریکا چه نکاتی نهفته است و در مورد دست‌اندازی آمریکا کدام موارد مهم‌تر است؟ 
یکی از نکات بسیار مهمی که در جریان حمله آمریکا به ایران باردیگر آشکار شد، این بود که نهادهای نظم بین‌المللیِ پس از سال ۱۹۴۵ عملا از حیز انتفاع ساقط شده‌اند. این واقعیت ضرورت حرکت به ‌سوی یک نظم نوین جهانی را برجسته‌تر می‌سازد؛ مسئله‌ای که سال‌هاست مورد تاکید بسیاری از نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل قرار دارد.
نهاد محوری در نظم پس از جنگ‌جهانی دوم برای حفظ امنیت جهانی، شورای امنیت سازمان ملل متحد بوده است. اما در ماجرای حمله اخیر آمریکا به ایران، این شورا نه‌تنها کوچک‌ترین اقدامی نکرد بلکه حتی از صدور یک بیانیه محکومیت ساده نیز ناتوان بود. در حالی‌که حفظ صلح و امنیت بین‌المللی، جزو وظایف ذاتی آن است. این وضعیت نه فقط در قبال ایران بلکه در قبال تجاوز بیش از یک‌ساله رژیم صهیونیستی به نوار غزه و کشتار ده‌ها هزار غیرنظامی نیز تکرار شده است. شورای امنیت، عملا تحت نفوذ قدرت ایالات متحده فلج شده و موضوعیت خود را از دست داده است. در حمله اخیر، باردیگر اثبات شد که این نهادها دیگر کارکردی مشخص ندارند؛ بنابراین جمهوری اسلامی ایران نمی‌تواند هیچ‌گونه اتکایی به آنها داشته باشد. اینجاست که منطقه رئالیستی روابط بین‌الملل بر تحلیل غلبه می‌کند: جمهوری اسلامی برای تامین امنیت خود، ناگزیر از «خودیاری» (Self-help) است؛ یعنی باید بر توانمندی‌های ملی به‌ویژه نظامی، تکیه کند.
مسئله دوم، رژیم منع گسترش تسلیحات هسته‌ای (NPT) است. این رژیم نیز که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت، عملا برای جمهوری اسلامی بی‌موضوع شده است. ایران با پذیرش عضویت درNPT، از حق تولید سلاح هسته‌ای چشم‌پوشی کرده، در حالی‌که در ازای آن باید از حقوق استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای برخوردار باشد. اما در عمل این حقوق نه تنها رعایت نشده، بلکه سایت‌های هسته‌ای ایران هدف حمله کشورهایی چون آمریکا و رژیم صهیونیستی (غیرعضو) قرار گرفته است، بی‌آنکه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به‌عنوان نهاد ناظر، هیچ واکنشی نشان دهد. بلکه حتی در برخی موارد مواضع جانبدارانه‌ای ازسوی مدیرکل آژانس آقای گروسی، اتخاذ شده است. به‌عنوان یک پژوهشگر روابط بین‌الملل، بر این باورم که تداوم عضویت ایران در NPT نه‌تنها هیچ موضوعیتی ندارد، بلکه اطلاعات هسته‌ای کشور را در اختیار دشمنان قرار داده است. حملات انجام‌شده به مراکز هسته‌ای ایران، چه از سوی آمریکا و چه رژیم صهیونیستی، گواه ناکارآمدی کامل این رژیم حقوقی است. درنتیجه یکی از مهم‌ترین پیام‌های حمله اخیر آمریکا این بود که نظم‌های بین‌المللیِ پس از ۱۹۴۵ دیگر نمی‌توانند نقشی در تامین منافع و امنیت جمهوری اسلامی ایران ایفا کنند. جمهوری اسلامی ناچار است امنیت خود را مستقلانه و مبتنی بر توان داخلی تامین کند.

چگونه ریشه‌های بی‌اعتمادی به آمریکا عینیت یافت؟
ریشه‌های بی‌اعتمادی به آمریکا این‌بار نه در تحلیل بلکه در عمل آشکار شد. زمانی که جمهوری اسلامی ایران در حال مذاکره غیرمستقیم با ایالات متحده بود، آمریکا به‌طور هماهنگ با رژیم صهیونیستی به ایران حمله‌ای برنامه‌ریزی‌شده و غافلگیرانه را اجازه داد. این اتفاق به‌وضوح نشان داد که بی‌اعتمادی رهبر انقلاب به آمریکا - که سال‌ها بر آن تاکید داشتند- تا چه حد ریشه‌دار و واقعی بوده است. با وجود هشدارهای مکرر ایشان مبنی بر اینکه مذاکره با دولت فعلی آمریکا غیرعاقلانه، غیرهوشمندانه و غیراخلاقی است اما در فضای داخلی، برخی جریانات غرب‌گرا مجددا بر مذاکره تاکید کردند. نهایتا نیز مذاکرات غیرمستقیم با آمریکا با تایید مشروط و مصلحت‌سنجی سیاسی آغاز شد.
اما چه رخ داد؟ درست درحالی‌که ما هنوز میز مذاکره را ترک نکرده بودیم و هیچ اقدام تحریک‌آمیزی از سوی ایران انجام نشده بود، رژیم صهیونیستی در روز جمعه به خاک ایران حمله کرد، در حالی که قرار بود تنها دو روز بعد (یک‌شنبه) مذاکرات ادامه یابد. پس از آن گزارش‌هایی ازجمله گزارش وال‌استریت ژورنال به‌صراحت نشان دادند که مذاکرات صرفا یک فریب بوده و آمریکا در حالی‌که واکرد می‌کرد به دنبال گفت‌وگو است، همزمان به رژیم صهیونیستی چراغ سبز برای آغاز عملیات نظامی داده بود.
این عملیات هم از نظر نظامی گسترده بود و هم از منظر سیاسی برنامه‌ریزی‌شده. پشتیبانی تسلیحاتی آمریکا از رژیم صهیونیستی - ازجمله سامانه‌های پدافندی پیشرفته مانند تاد - و همچنین حمایت مالی و دیپلماتیک آن در مجامع بین‌المللی، نشان داد که آمریکا نه‌تنها شریک اسرائیل در این حمله بود بلکه در مقطعی که رژیم در وضعیت بن‌بست و استیصال قرار داشت، مستقیما وارد صحنه شد. به گفته بسیاری از تحلیلگران، در آن مرحله اگر دخالت مستقیم آمریکا صورت نمی‌گرفت، رژیم صهیونیستی توان ادامه عملیات را نداشت. بمباران تاسیسات حساس ایران ازجمله سایت فوردو توسط آمریکا، در این چارچوب قابل تحلیل است. مجموعه این اقدامات جمهوری اسلامی را به این جمع‌بندی رساند که امکان مدیریت همزمان دو جبهه در برابر آمریکا و رژیم صهیونیستی، نیازمند ملاحظاتی است. به همین دلیل پیشنهاد آتش‌بس از سوی طرف مقابل مورد پذیرش قرار گرفت.
در نهایت هم «فریب مذاکره» و هم «تهاجم مستقیم نظامی» نشان دادند که بی‌اعتمادی به آمریکا نه یک موضع احساسی، بلکه یک ضرورت عقلانی و تجربه‌شده است. آمریکا باردیگر اثبات کرد که نه در گفت‌وگو قابل اعتماد است و نه در امنیت جهانی نقشی بی‌طرفانه دارد.

آمریکا با زدن فناوری هسته‌ای ما دنبال چه هدفی است؟
به اعتقاد من اقدام آمریکا در ضربه‌زدن به تاسیسات هسته‌ای ایران، بیش از هر چیز در راستای تامین امنیت رژیم صهیونیستی انجام شد. تهدید فناوری هسته‌ای ایران، پیش از آنکه برای آمریکا نگران‌کننده باشد، مستقیما رژیم صهیونیستی را هدف قرار می‌دهد. چرا که در حالی‌که آمریکا در سطحی جهانی عمل می‌کند، تقابل اصلی جمهوری اسلامی ایران با رژیم صهیونیستی در سطح منطقه‌ای جریان دارد.
رژیم صهیونیستی نگران بود که ایران در زمینه فناوری هسته‌ای، به‌ویژه از نظر دانش نظری و سطح غنی‌سازی اورانیوم به پیشرفت چشمگیری دست یافته است. دستیابی ایران به اورانیوم با غنای بالای ۶۰ درصد، از نگاه آنها فاصله کشورمان تا ساخت بمب را به‌شدت کاهش داده و موجب نگرانی شدید تل‌آویو شده بود. چرا که این رژیم، به‌عنوان تنها دارنده سلاح اتمی در منطقه همواره بر انحصار هسته‌ای خود تکیه کرده است و از همین موقعیت برای کسب نوعی آرامش و برتری امنیتی بهره می‌برد.
از دید رژیم صهیونیستی، از دست دادن این انحصار به‌ویژه در مواجهه با کشوری چون ایران که نگاه مستقل و مقاوم دارد، می‌تواند معادلات امنیتی منطقه را به‌شدت تغییر دهد. هرچند ایران بارها اعلام کرده که قصدی برای ساخت یا آزمایش سلاح هسته‌ای ندارد اما رژیم صهیونیستی و حامیان غربی‌اش این موضع را باور نداشته و ندارند.
در دوره ریاست‌جمهوری ترامپ، این خط‌مشی کاملا علنی شد. او بارها تصریح کرد که اجازه نخواهد داد ایران به بمب دست یابد و تاکید داشت که برنامه غنی‌سازی ایران باید به «صفر» برسد. حذف کامل توان غنی‌سازی، تنها راهی بود که می‌توانست نگرانی امنیتی رژیم را رفع کند. آمریکا در راستای همین هدف، با رژیم صهیونیستی همراه شد تا برنامه هسته‌ای ایران را دچار اخلال و عقب‌گرد کند. در نهایت باید گفت که این هدف تا حدی محقق شد. گرچه گزارش‌هایی وجود دارد مبنی بر اینکه برخی سانتریفیوژها یا مواد غنی‌شده از پیش خارج شده بودند، اما در مجموع تاسیسات ما در نقاطی مانند خنداب، نطنز، اصفهان، فوردو و قُم آسیب‌های قابل‌توجهی دیدند. بنابراین می‌توان گفت که رژیم صهیونیستی، دست‌کم برای مدتی کوتاه، به بخشی از هدف امنیتی خود در مهار ایران دست یافته است.
چه برخوردی در ادامه این مسیر باید با آمریکایی‌ها داشت؟
برخوردی که ما باید در ادامه با آمریکایی‌ها داشته باشیم، حداقل تا زمانی که دولت آقای ترامپ در قدرت است، در واقع منع هرگونه مذاکره است. ببینید ما یک باردیگر این مسیر را تجربه کرده‌ایم و با اینکه رهبر انقلاب تاکید کردند که مذاکره با دولت فعلی غیرعاقلانه، غیرهوشمندانه و غیرشرافتمندانه است، من شخصا شاهد نتایج این آزمون بودم و می‌دانم چه اتفاقی افتاد. بنابراین مادامی که آقای ترامپ در رأس قدرت است، تا پایان این چهار سال هرگونه مذاکره با آمریکایی‌ها در هر موضوعی واقعا بی‌معناست و هیچ‌گونه تامین‌کننده منافع ملی ما نخواهد بود. یعنی ما از یک سوراخ چند بار قرار نیست گزیده شویم. روابط ما کاملا مبتنی بر بی‌اعتمادی است و تمام کورسوی امیدی که برای بهبود روابط وجود داشت، در طول ۱۲ روز گذشته کاملا از بین رفته است. مناسبات عداوت همچنان ادامه دارد. از منظر اسلامی هم که بنگریم، آمریکا به‌عنوان یک متجاوز مصداق کافر حربی است و فقه روابط بین‌الملل و شریعت اسلام اجازه هیچ‌گونه رابطه‌ای با کافر حربی را نمی‌دهد. آمریکا رسما به خاک ایران تجاوز کرده و مصداق بارز کافر حربی است. بنابراین حداقل تا زمانی که دولت آقای ترامپ در آمریکا حضور دارد، هیچ مذاکره یا رابطه منطقی و منافع‌بخش برای جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد. طبیعتا فشارهای آمریکا ادامه خواهدداشت، اما راه مقابله با آن استفاده از ابزار مذاکره نیست، بلکه ایستادگی بر مواضع و منافع ملی و جلوگیری از این است که آمریکا دوباره ما را تحت چنین فشارهایی قرار دهد.

با چه انگیزه و هدفی باید با آمریکا مبارزه کرد؟ 
اگر حتی اسلام را هم نادیده بگیریم و صرفا از نگاه یک رویکرد کاملا واقع‌گرایانه (رئال) به موضوع نگاه کنیم، پاسخ روشن است: تامین منافع و امنیت ملی. حوادث اخیر باردیگر این تجربه ۴۶ ساله را برای ما تقویت کرد که نزدیکی به آمریکا هرگز تامین‌کننده منافع و امنیت ملی ما نبوده است.
تامین منافع و امنیت ملی از مهم‌ترین اولویت‌های هر کشور است و تجربه ۴۶ سال گذشته نشان داده هرگاه ما تلاش کردیم به آمریکا اعتماد کنیم یا به آن نزدیک شویم، ضربه خورده‌ایم و منافع ما تامین نشده است. روابط آمریکا با ایران بسیار خصمانه و مزورانه است، این کشور حمایت کامل از رژیم صهیونیستی را دارد و بدخواهی آشکار علیه ایران انجام می‌دهد، از تجاوز نظامی آشکار گرفته تا نقض حریم هوایی و تمامیت ارضی ما. این مسائل انگیزه‌های کاملا قوی و موجهی برای تداوم مبارزه با آمریکا به ما می‌دهد. هرگاه که در داخل کشور رویکردهای غرب‌گرا و مصالحه‌گر ما را وادار کردند به آمریکایی‌ها نزدیک شویم، هیچ‌گاه منافع ملی ما تامین نشده و تحریم‌ها ادامه یافته است؛ چه در دوره جمهوری‌خواهان و چه در دوره دموکرات‌ها تفاوت چشمگیری دیده نشده است.
بنابراین، انگیزه کافی برای مبارزه با آمریکا وجود دارد. از منظر اسلام نیز همان‌طور که در پاسخ قبلی اشاره شد، موضع جامعه اسلامی در مقابل کافر حربی کاملا خصمانه است. این موضوع در آیات هشتم و نهم سوره ممتحنه به‌وضوح آمده است؛ در مقابل کافر حربی باید موضع خصمانه اتخاذ کرد و هرگز نباید رابطه دوستانه‌ای که منجر به پذیرش ولایت و سرپرستی آنها شود، برقرار شود. البته این موضع با کافر غیرحربی متفاوت است؛ روابط با کافر غیرحربی مبتنی بر عدالت و نیکی است، اما کسی که با ما جنگ می‌کند و به سرزمین ما تجاوز می‌کند (کافر حربی)، وضعیت کاملا متفاوت و مشخص است.

تحلیل‌تان از آتش‌بس چیست؟
وضعیت آتش‌بس، نه یک پیروزی کامل است و نه یک شکست قطعی؛ این واقعیتی است که باید بپذیریم. نه باید با شعارهای بزرگ و اغراق‌آمیز سخن بگوییم و نه ناامیدانه برخورد کنیم. ما ازسوی رژیم صهیونیستی مورد هجمه قرار گرفتیم و یک غافلگیری بسیار سخت را تجربه کردیم. رژیم درحالی‌که ما در حال مذاکره بودیم، ما را فریب داد و وارد جنگ شد؛ ضربات جدی به ما وارد کرد؛ به فرماندهان نظامی، دانشمندان، توانمندی هسته‌ای و سامانه‌های پدافندی ما آسیب زد و تعداد زیادی از مردان ما به شهادت رسیدند.
اما ما بلافاصله وارد مرحله تهاجمی و آفندی شدیم و ضربات سنگینی به رژیم وارد کردیم که در طول تاریخ این رژیم بی‌سابقه بوده است. این حرف‌ها شعار نیست بلکه کاملا ملموس است؛ ضربه‌هایی که ما به تاسیسات و زیرساخت‌هایشان در حیفا، تل‌آویو و دیگر نقاط زدیم، کاملا واضح بود و رژیم اصلا توقع این میزان خسارت را نداشت؛ به همین دلیل به دنبال کمک آمریکا رفت.
با ورود آمریکا و بمباران سایت‌های ما و با توجه به ملاحظاتی درباره احتمال گسترش جنگ و مواجهه همزمان با دو دشمن، ما پیشنهاد آتش‌بس را پذیرفتیم. این پایان کار ما نیست؛ نه با آمریکا و نه با رژیم. تقابل تداوم خواهدداشت و منطقه همچنان در ماه‌ها و سال‌های آینده شاهد تحولات پیچیده‌ای خواهد بود. آینده‌ای مبهم در انتظار منطقه است.
این وضعیت نه برای ما پیروزی مطلق بوده و نه برای رژیم. هیچ‌کدام نمی‌توانند ادعا کنند که کاملا پیروز شده‌اند. هر دو طرف به دیگری ضربه‌هایی وارد کرده‌اند اما برای قضاوت درباره شدت این ضربات باید توجه کنیم که این جنگ نابرابر بوده است؛ رژیم کاملا تحت حمایت آمریکا و کشورهای غربی است، درحالی‌که ما تنزدیکا بدون حمایت و به تنهایی وارد این ماجرا شدیم؛ بنابراین نمی‌توان مقایسه دقیقی کرد که چند درصد خسارت دیدیم و چند درصد وارد کردیم.
با این حال این کارزار به مرحله آتش‌بس رسیده است. این وضعیت همچنان ادامه خواهد یافت و در نهایت کسی برنده است که بتواند سریع‌تر نقاط آسیب‌پذیر خود را ترمیم کند.
ما آسیب‌های جدی در حوزه پدافند و توانمندی هسته‌ای دیده‌ایم که باید فورا جبران شود. همچنین خلل‌ها و ضعف‌های اطلاعاتی و امنیتی وجود داشت که ضربه‌های سنگینی به ما وارد کرد. اینها باید اصلاح شود تا بتوانیم خود را برای مراحل بعدی این رویارویی که قطعا در آینده نزدیک رخ خواهد داد، آماده کنیم.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.