آگاه: اگر تا دیروز برخی از ما گمان میکردند که دوران رزم تمام شده و باید تفنگها را کنار گذاشت و موشکها را تحویل داد و مشغول بزم و بازی شد، امروز میدانیم که یک دشمن فعال مشترک داریم که هیچگاه نه خوابیده و نه بیخیال تجاوز و جنایت شده. در این روزها دانستیم با ما فاصلهای ندارد. از هر طرف بیخ گوش ما حاضر است و آدمهایش حتی نزدیکتر آمدهاند و در شهر و روستا و خیابان و بیابان و اداره و کارخانه ما نفوذ کردهاند. به زبان ما سخن میگویند و ادای از ما بودن را درمیآورند تا ما خودمانیهایمان را بیشتر با آنها در میان بگذاریم و دست ما را بهتر بخوانند و نقاط ضعف ما را بهتر بشناسند و برای نقاط قوتی که داریم نقشه قویتری بکشند.
تجربهای که از سر میگذرانیم نشان میدهد که ما دوستیهای مشترکی نیز داریم. دوستیهایی که گاه فراموش میشوند و آنقدر عادی انگاشته میشوند که انگار نیستند. از فرطبودن پنهان میشوند و قدر دانسته نمیشوند. آنوقت سقوط میکنیم در خودخواهیهایمان و فاصلههایمان بیشتر میشود ،تا نفوذیهای دشمن جای بیشتری برای جاسازهای جنگی خود در میان ما داشته باشند.
از این به بعد خیلی از ما به این فکر میکنیم که چرا جنگ شد؟! چه چیزی در این سالها تغییر کرده بود که دشمن را به نقطه شلیک رساند؟! هدف چه بود؟! چگونه جنگ متوقف شد؟! در حالی که احتمالات میگفت در دام یک زد و خورد لااقل چندماهه افتادهایم؟! چه چیز دشمن را فراری داد؟! چه چیز دشمن را به میدان باز خواهد گرداند؟! چه چیز دشمن را همان عقب نگاه خواهد داشت؟! این سوالها و خیلی سوالهای دیگر را باید بعد از این با خودمان مرور کنیم و به دنبال پاسخ درست آن بگردیم اما با این التفات که دیگر یک دشمن فعال داریم که هر لحظه منتظر است تا ما را غافلگیر و داغدار کند. پس فرصتی برای فراموشی و غفلت و خواب نداریم. هر لحظه باید بیدار باشیم. آماده و قبراق.
مردم ایران اما واکنشی متفاوت از آن چیزی داشتند که دشمن برای آن آماده شده بود. پس از حمله دشمن یک همدلی بزرگ در کشور نمایان شد. کسانی که پیش از این مردم را روزمره و مبتذل میفهمیدند، در جریان این اتفاقات نیز تلاش کردند تا این همدلی را نوعی ترس و تردید در هنگام خطر معنی کنند. تصور باطلی که پیشتر به گوش دشمن رسیده بود و شده بود اساس باورش از مردم ایران. دشمن خیال میکرد که مردم ایران تمام باورهای مشترک خود را از دست دادهاند و انکار مشترکی نیز ندارند. تنها آمادهاند تا با یک فشار خارجی و شکستن فضا هر یک به سویی پراکنده شوند و کشور را دو دستی تسلیم بیگانه کنند. به عبارت دیگر، به گمان دشمن آمده بود که این ملت تولی و تبرای خود را از دست داده و دیگر یک ملت نیست. جمعیتی آشفته است که به ناچار گرد هم باقی مانده و اگر فرصت فراری باشد، تردید نخواهند کرد. اما جنگ تحمیلی دوم حقایقی را که پنهان شده بود آشکار و خطاها را اصلاح کرد. کسانی که ایمان خود را به ایمان مردم از دست داده بودند، دیدند که این مردم هنوز به باورهای انقلاب اسلامی ایمان دارند.
چرا مردم نترسیدند؟ چرا شهرهای ما دچار صحنههای آشوب و ترس و فرار عمومی نشد؟ چرا کشور با حداکثر گشادگی و رواداری روزهای صعب و سخت حمله دشمن را پشت سر گذاشت و نشانهای از شکست و ترس در روحیه مردم دیده نشد؟ چرا مردم یکدیگر را تنها نگذاشتند و بلکه به یکدیگر نزدیکتر شدند؟
به نظر میرسد همدلی مردم ایران از جنس همدلی ایمان مشترک و انکار مشترک است، نه ترس و تردید. مردم ایران مصلحتجویانه و منفعتطلبانه گرد هم نیامدند، بلکه جانانه به هم نزدیک شدند و اجازه ندادند این تن متلاشی شود. انگار تمام آن اختلافات و اختلالات در روابط مردم ساختگی و پوشالی بود. انگار القائی و فریب بود. انگار با ذات مردم ایران بیگانه بود. مردم آنقدر به نظام خود، به نظامیان خود، به دولت خود، به مجریان امور ایمان داشتند که هیچ حس آشفتگی در آنها دیده نشد. دشمن سعی کرد با بمباران هدفدار آنان را بترساند؛ اما مردم نترسیدند قویدلتر در میدان ماندند. ما شاهد حضور محیرالعقول مردم در شهرها و روستاها بودیم. اکثر مردم بر سر کارهای خود ماندند و نگذاشتند تا چهره زندگی از تک و تا بیافتد. آنقدر عزت نفس و شجاعت دل و ایمان جانانه داشتند که حتی در شدیدترین حملهها نخواستند از جای خود جُم بخورند.
مردم ایران نشان دادند که به باورهای امام خمینی رحمتاللهعلیه که پایه انقلاب اسلامی ایران بود هنوز پایبندند. مردم باور به خدا را در این روزها نشان دادند. ایمان به جمهوری اسلامی ایران را اثبات کردند. ایمان به خودشان و اینکه یک «من» واحد هستند را به تصویر کشیدند. ایمان به حق بودنشان و آرمانهای ناب و خالصشان را هم نشان دادند. مردم در عرض چند ساعت با دیدن اولین خیانتها، خودشان را تکاندند و گرد و خاک چند دهه را کنار زدند و دوباره نشان دادند که همان هستند؛ البته با چند دهه رشد و بلوغ بیشتر.
من در مورد مردمی سخن میگویم که دشمن را متحیر به عقبنشینی وادار کردند. دشمن وقتی حمله کرد، فرارکردن مردم را ندید، باقیماندن مردم را دید. دید که این مردم همدل ایمان و امیدند. نه همداستان ترس و تردید. پس از این دشمن ما را بارها و بارها خواهد آزمود تا ببیند آیا ما هنوز بر سر ایمان خود هستیم یا نه؟! اگر باور کند که ایمان و انکار مشترک خود را از دست دادهایم، پیش خواهد آمد. اما اگر خللی در میان ما نبیند و نیابد و نتواند در میان ما لانه کند و شکافهای تاریک را زنده کند، جرئت پیشروی نخواهد داشت. ما میتوانیم دشمن را با همین ترفند عقب برانیم. اگر بیاموزیم که متحد شویم و متحد بمانیم و هیچ چیز را بر اتحاد خود ترجیح ندهیم و دشمن را به گمان غلط تفرقه وادار نکنیم، او سنگر به سنگر عقب خواهد رفت. دشمن وحشی و گردنکش ما همیشه سلاحهای پیشرفته را دارد؛ اما جرئت شلیک را فقط زمانی پیدا میکند که بداند ما از درون دچار آشفتگی و تردید هستیم. از این پس باید داوریهای غلط و قضاوتهای نابهجا و شماتتهای شیطانی را وا پس برانیم و اجازه ندهیم با روایتهای غلط از انسان ایرانی، دشمن جرئت تجاوز به ما را پیدا کند. باید به همه دنیا نشان دهیم که انسان ایرانی جوهر نابی دارد که با صفات نیکو اشراب شده و زبالههای فرهنگی غرب پس از ۱۰۰ سال انباشت در این سرزمین، نتوانسته اصل و اساس ایمان ایرانی را متزلزل و فرسوده سازد. انسان ایرانی، جهانسومیبودن و مستعمره زیستن را نپذیرفته و قویترین انسان روی زمین است. او به تنهایی در برابر تمام قدرت کوبنده باند تبهکار اسرائیل و همپیمانانش ایستاد و بدون آنکه خم به ابرو بیاورد از دسترنج چند دهه ریاضت سخت و مجاهدانه خویش مشت محکمی بسازد و بر سر و روی دشمن بکوبد و او را ناچار به توقف آتش کند.
ما این روزها تجربه بزرگی را پیش رو داریم. تجربه یافتن دوباره خود. یافتن ایمان مشترک و انکار مشترک که بهنظر میرسید در پیچ و تاب روزگار و تاریکیهای مسیر گم شده و بسیاری با هزار نحوه شتم و شماتت آن را دستاویز تحقیر ما میکردند. جنگ تحمیلی اخیر تولدی دوباره بود برای مردمی که زندهاند و زاینده. مردمی که ابدیاند و هیچ گاه تمام نخواهند شد. مردمی که تاریخ را میسازند. مردمی که امید و ایمان مردمان دیگر سرزمینهایند. مردم ایران، مردم ایمان، مردم امید.
نظر شما