آگاه: این حمله بسیاری از پیش فرضها و انگارهها در خصوص «سوریه پسااسد» را حتی در نزد خوشبینترین افرادی که این پدیده را ایجابی تلقی میکردند، ابطال کرد. اکنون مفاهیم و مصادیقی که ناظر بر «ثبات سوریه در دوران جدید»به ذهن طرفداران غرب در منطقه خطور میکرد یکی پس از دیگری به چالش کشیده شده است.
اصلیترین حلقه مفقوده در سوریه امروز
در اینجا باید به دنبال حلقههای مفقوده در «سوریه امروز» بود. قویا معتقدیم «امنیت» اصلیترین حلقه مفقوده و محور در قبال تحولات جاری در سوریه محسوب میشود. این کلیدواژه مهم و حیاتی، به چاشنی اصلی موضعگیریهای اخیر آمریکا و اتحادیه اروپا در قبال دمشق تبدیل شده است. بخشی از این فقدان امنیت ناظر بر ساختار داخلی سوریه است. ساختار و مدلی که امروز «حکومت سوریه» نامیده میشود دارای ویژگیهای حداقلی بومی و ملی (برای تثبیت این حکمرانی نیست) بهعنوانمثال اخیراً ابومحمد جولانی، سرکرده هیئت تحریرالشام از حضور ۴۰ درصدی اتباع بیگانه در خاک سوریه (در ساختار هیئت تحریرالشام) خبر داده و متعاقباً، چندین نفر از این اتباع غیرسوری را در مسندهای مهم نظامی - امنیتی در دمشق به کار گماشته است. این تصمیم خطرناک، مولد بحرانهای مزمن و پایداری در سوریه و حوزه شامات خواهد بود که مهمترین آنها، امنیتزدایی از سوریه است. این فقدان امنیت در همین مدتزمان اندک (از زمان سقوط حکومت اسد تاکنون) خود را به عناوین گوناگون نشان داده است. بروز جنگ داخلی در سویداء و ابهام در سرنوشت و فرجام واقعی مذاکراتی که اخیرا در قالب «صلح متقابل» بین گروه قسد و هیئت تحریرالشام صورت میگیرد، بیانگر همین مسئله است. کشته و زخمیشدن هزاران نفر از شهروندان سوری در جریان منازعات داخلی نشان میدهد این کشور در دوران پسا اسد وارد فاز بیثباتیهای عمیق شده است. این مسئله باتوجهبه نوع و گستره دخالت بازیگرانی مانند رژیم صهیونیستی، آمریکا، اتحادیه اروپا و ترکیه در امور داخلی ترکیه قابلپیشبینی بود. با این حال افرادی مانند هاکان فیدان ، وزیر خارجه ترکیه اصرار داشتند که قدرت کنترل و مدیریت بحرانهای داخلی و قومیتی و مذهبی در سوریه را خواهند داشت!
منهای ارتش
قاعدتا یک حکومت متمرکز با ارتشی منظم باید حافظ کشور سوریه و هویت سرزمینی آن باشد. اما اکنون نه حکومت سوریه این ویژگی را دارد و نه ارتشی متناظر با یک «حکومت با ثبات» در دمشق بر سر کار است. همانگونه که محرز است، غرب و رژیم صهیونیستی کمترین اهمیت و اصالتی برای تشکیل یک ارتش واقعی در سوریه قائل نیستند. در این معادله، ارتش به جای تبدیل شدن به نماد قدرت سخت و بازدارندهای که امنیت و حاکمیت سرزمینی سوریها بر کشورشان را تضمین کند، تبدیل به متغیری وابسته به غرب و رژیم اشغالگر صهیونیستی میشود که در بزنگاههای مهم و تعیینکننده، بازی ضدملی خود را به سود اهداف کلان و حتی کوتاهمدت ترسیم شده از سوی اتاقهای فکر دشمنان امنیت دمشق شکل دهد. در اینجا قدر سخت ارتش سوریه تحت تاثیر راهبردپردازیهای کلان، میانمدت و حتی کوتاهمدت دشمنان امنیت این کشور قرار میگیرد. «سوریه امن» به خطقرمز غرب تبدیل شده است. به این معنا که هر نماد، نشانه یا مصداقی که مؤید امنیت پایدار در سوریه باشد، از سوی آنها هدف قرار داده میشود. آنچه از سوی جولانی و رسانههای غربی و صهیونیستی به عنوان اصلاح و بازتعریف ساختار ارتش تعبیر میشود، در همین راستا قابل تحلیل و ارزیابی است. نباید در این روند، اسیر تصویرسازیهای مخدوش و معکوس شبکه سیاسی - تبلیغاتی دشمن در قبال تحولات سوریه و منطقه شد. این همان استراتژی کلان «شلیک به امنیت پایدار در سوریه» است که سالهاست در اتاق فکر آمریکا، اتحادیه اروپا و رژیم صهیونیستی به مبنای اصلی عملکرد و مداخلهگرایی آنها در منطقه غرب آسیا و حوزه شامات تبدیل شده است.
جایگاه جولانی در پازل خطرناک صهیونیستها و غرب
واقعیت امر این است که سیاستمداران طرفدار غرب و رژیم صهیونیستی در هر نقطهای از جهان دارای نقاط فرازوفرود هستند. فاصله این دونقطه (تاریخ تبلور و تاریخ انقضای مهرههای بازی غرب) در هر کشور و منطقهای بنا بر اقتضائات آن فرق میکند. این قاعده در خصوص ابومحمد جولانی نیز صادق است. برآوردهای اخیر صورت گرفته از سوی دستگاه اطلاعاتی ترکیه (میت) و حتی دیگر کشورهای عربی منطقه حکایت از آن دارد که تاریخ انقضای جولانی برای واشنگتن و تلآویو به مراتب زودتر از آنچه تصور میشود، فرارسیده است. حضور فردی به نام دونالد ترامپ درکاخ سفید این روند را تشدید کرده است. حتی غلبه نگاه معاملهگرایانه ترامپ بر نگاه استراتژیک و راهبردی وی، مولد دردسرهایی در کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا بوده است. آنچه در جریان سفر اخیر رئیسجمهور آمریکا به منطقه غرب آسیا قابلمشاهده بود، نمادی عینی از همین نگاه نامتوازن وی نسبت به تحولات کلان در حوزه روابط بینالملل بوده است. بر اساس آنچه رویترز ادعا کرده، مقامات وزارت خزانهداری و وزارت خارجه آمریکا از تصمیم ناگهانی ترامپ برای لغو تحریمهای سوریه «غافلگیر» شدند. لغو تحریمها فرآیندی پیچیده و مستلزم هماهنگی میان چندین نهاد مختلف دولتی و همچنین کنگره است. با این حال ترامپ در دیدار ابومحمد جولانی سرکرده گروه تحریرالشام، از قول خود چنین وعدهای را به وی داد! از ابتدا مشخص بود که چنین وعدهای ناظر بر تقویت جایگاه جولانی در سوریه نیست و اتفاقا نوعی زمینهسازی برای آزادی عمل غرب در جابهجایی مهرههای قدرت در دمشق خواهد بود. با این حال مقامات ترکیهای و سوری (هیئت تحریرالشام) به اندازهای مسحور وعدههای آمریکا و اتحادیه اروپا شده بودند که حداقلیترین وقایع پیرامونی خود را درک نمیکردند! غرب وعده رفع تحریمها و ایجاد ثبات پایدار را قبلا به دیگر بازیگران و مهرههای خود در نظام بینالملل نیز داده بود! شاید بتوان وعدههای واشنگتن و بروکسل به جولانی را مشابه همان وعدهای دانست که اعضای دولت قبلی آمریکا و سران اروپایی به ولادیمیر زلنسکی در خصوص عضویت در پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) دادند! قبل از آغاز جنگ اوکراین، آمریکا و دیگر اعضای ناتو به زلنسکی تضمین دادند درصورت وقوع جنگ با روسیه، عضویت کشورش در ناتو حداقلیترین دستاورد مواجهه کییف و مسکو خواهد بود. اکنون، درحالیکه بیش از سه سال از وقوع جنگ اوکراین سپری شده، از ترامپ و مکرون گرفته تا مارک روته، دبیر کل هلندی ناتو متفقالقول هستند که عضویت کییف در منظومه امنیتی ناتو با معضلات و دشواریهایی مواجه است که حلوفصل آنها در کوتاهمدت و حتی بلندمدت امکانپذیر نیست!
سوریه حق ندارد مستقل باشد
در این میان گزاره راهبردی معینی وجود دارد که باید نسبت به آن (در ترسیم شرایط سوریه جدید) تمرکز ویژهای داشت. راهبردهای آمریکا و رژیم صهیونیستی در سوریه با وجود برخی تفاوتهای جزئی با یکدیگر، تضعیف سوریه به عنوان یک کشور متحد و مستقل را در محوریت خود دارد. به عبارت بهتر در این راهبردپردازی سوریه حق ندارد کشوری با ثبات با هویت سرزمینی واحد تلقی شود. دمشق در پازل راهبردی جدید غرب و رژیم صهیونیستی یک «زمین منازعه» یا در بهترین وضعیت یک «متغیر وابسته» است! شبکه قطری الجزیره که اتفاقا یکی از اصلیترین حامیان رسانهای سقوط حکومت اسد و از اصلیترین حامیان حکومت جولانی محسوب میشود در یکی از تازهترین گزارشهای خود اذعان کرده است: «در حالی که ایالات متحده کنترل ژئوپلیتیکی و حفاظت از منافع انرژی و امنیتی خود را در اولویت قرار میدهد، رژیم صهیونیستی به دنبال تجزیه سوریه به نهادهای فرقهای و قومی برای تجزیه جهان عرب و تثبیت هژمونی منطقهای خود است. رویکرد رژیم صهیونیستی به سوریه و منطقه عربی جدید نیست. ریشههای آن به اوایل تشکیل این رژیم باز میگردد، جایی که اسناد استراتژیک داخلی از دهه ۱۹۵۰، صادر شده توسط وزارت خارجه رژیم صهیونیستی و موساد، خواستار ایجاد یک کشور کردی به عنوان سدی در برابر جریان غالب و گسترده ناسیونالیسم عربی در آن زمان بود.» اما سوال اصلی اینجاست که چرا این گزاره مطلق در زمانی که باید توسط بازیگران منطقهای دخیل در تحولات خونین اخیر سوریه درک میشد مورد توجه قرار نگرفت؟! تاکید میشود که توطئهها و راهبردهای آمریکا و رژیم صهیونیستی در تقابل با موجودیت و هویت سرزمینی سوریه طی روزها یا هفتههای اخیر طراحی و اجرا نشده است! این توطئهها نشات گرفته از یک نگاه ماهوی خطرناک و تجزیهطلبانه نسبت به غرب آسیاست که از سوی دموکراتها و جمهوریخواهان آمریکا و احزاب حاکم در اروپا (از سوسیال دموکراتها تا محافظهکاران) تبدیل به یک راهبرد کلان شده است. صورت مسئله مشخص است: هدف غایی آمریکا و رژیم صهیونیستی این است که کشورهای عربی قدرتمند و مرکزی با دولتهای کوچک ضعیف و تجزیه شده جایگزین شوند که هیچ تهدیدی برای امنیت تل آویو ایجاد نمیکنند، بلکه میتوانند بعدها به متحدان یا وکلای تحت حمایت رژیم صهیونیستی تبدیل شوند. این قاعده در خصوص سوریه نیز صادق است. در این معادله جولانی یک «ابزار»است نه «حکمران واقعی»!
وقتی محاسبات دشمنان غلط از آب در میآید
هم اکنون یکی از اصلیترین دغدغههای آمریکا و رژیم صهیونیستی معطوف به مدیریت مناسبات گروههای تروریستی در حوزه شامات است. در اینجا اساسا خبری از «نابودی تروریسم تکفیری» نبوده و صرفا «مدیریت» این گروهها موضوعیت دارد! افکار عمومی دنیا متوجه ارتباط و پیوستگی تحولات جاری در سوریه، لبنان، یمن، غزه، عراق و... با یکدیگر هستند. اما قطعا نقشههای مشترکی که از سوی مثلث «تل آویو-اروپا-واشنگتن» در دمشق دنبال میشود در مسیر اجرایی شدن نهایی با بحرانها و موانعی مواجه میشود! تبدیل سوریه به زمین سوخته (از دیدگاه غرب و رژیم اشغالگر هزینهها و تبعاتی برای واشنگتن و تلآویو به عنوان دو کارگردان اصلی تحولات اخیر خواهد داشت. برخی از این عواقب، مشمول اصل غافلگیری است و میتواند خلاء ناشی از فقدان یک حکومت قدرتمند را به جای نقطه قوت، به نقطه ضعف اشغالگران صهیونیستی و حامیان غربی و مهرههای آنها تبدیل کند. بنابراین پیشبینی میشود «سوریه بی ثبات» در عمل به جای اینکه تبدیل به پاشنه آشیل «راهبردهای منطقهای» آمریکا و صهیونیستها شود حکم یک مجرای آسیبزا را برای دشمنان داشته باشد. در این معادله علاوه بر جولانی، مقامات غربی و صهیونیستی نیز محکوم به شکست خواهند بود. روزهای سخت دشمنان در حوزه شامات همچنان در پیش است.
نظر شما