آگاه: بازی از هفت اکتبر به بعد تغییر کرد؛ همه این را میدانند، حتی آنهایی که ظاهرا نمیخواهند اعتراف کنند. در حالی که فکر میکردند عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان آخرین میخ بر تابوت گفتمان مقاومت است، ناگهان در غزه انفجاری رخ داد که نهتنها نظم تبلیغاتی را بر هم زد؛ بلکه حزبالله لبنان را از حالت یک بازیگر محلی به نمادی بینالمللی برای «بازدارندگی ممکن» بدل کرد.
خود همین تغییر کوچک - از «گروهی در لبنان» به «نماد منطقهای» - بزرگترین کابوس تلآویو و پاریس و واشنگتن بود. به همین دلیل هم هست که حالا عبارت خلعسلاح، با چنین هماهنگی و تنوع در گفتمان رسانهای، تکرار میشود؛ از واشنگتنپست تا العربیه. اما چرا الان؟
نخست باید فهمید که پشت این طرح، یک فهم جدید از توان بازدارندگی حزبالله شکل گرفته است؛ فهمی که با دو رخداد نسبت مستقیم دارد: ۱. توقف عادیسازی. ۲. افزایش مشروعیت نمادین محور مقاومت در افکار عمومی عربی.
سادهتر بگوییم، غرب احساس میکند که اگر همین روند ادامه پیدا کند و حزبالله بدون هزینه مستقیم و بدون ورود جدی به جنگ، همچنان در مرز جنوبی بهعنوان یک «قدرت کنترلکننده» باقی بماند، اعتبار نمادین اسرائیل در کل منطقه تحلیل میرود و این چیزی نیست که فقط با چند معامله نفتی یا قرارداد نظامی جبران شود.
به همین دلیل، ائتلافی از سه حلقه متداخل شکل گرفته. حلقه اول،اسرائیل که بیش از هر زمان دیگری از احتمال درگیری دومحوری (غزه و جنوب لبنان) هراس دارد. حلقه دوم فرانسه/آمریکا که عملا میخواهند هزینه بازسازی لبنان را به گروگان بگیرند و حلقه سوم بخشی از محور سعودی - اماراتی که از بازگشت گفتمان مقاومت نگراناند و ترجیح میدهند هژمونی منطقهای ایران بهجای میدان نظامی در میدان سیاسی و رسانهای محدود شود. ابزارهای این فشار پیچیدهتر از گذشته است، چون اینبار هیچکس قصد حمله مستقیم ندارد. در نگاه اول ممکن است تصور شود که خلعسلاح هدف نهایی است. اما اگر دقیقتر نگاه کنیم، روایتهای رسمی به ما میگویند که این فقط نخستین مرحله است. یک سند غیرعلنیِ منتشرشده در لندن (که در رسانههای عربی بازنشر شد) اشاره میکند که «مرحله بعدی، انزوای محور مقاومت در کلیت آن است، چه در لبنان باشد، چه در سوریه یا حتی در فلسطین.»
یعنی سلاح حزبالله نه بهعنوان تهدیدی برای لبنان، بلکه بهعنوان حلقه اتصال راهبرد زمینی محور مقاومت دیده میشود. در این میان، یک سوال مهم عمدا در سایه مانده است و آن اینکه اگر حزبالله خلعسلاح شود، چه کسی امنیت لبنان را تضمین خواهد کرد؟
پاسخها در رسانههای غربی اغلب مضحک است؛ از «گسترش دولت مرکزی» گرفته تا «کمکهای بینالمللی برای بازسازی ارتش لبنان». در حالی که همان ارتش لبنان، جزءبهجزء با تجهیزات ساخت آمریکا کار میکند و حتی کوچکترین مانور عملیاتیاش باید با هماهنگی پنتاگون انجام شود. آیا چنین نیرویی میتواند در مقابل تهدیدات نامتقارن اسرائیل یا حتی ظهور مجدد تکفیریها در مرزهای شرقی ایستادگی کند؟
در واقع پرسش حقیقی این نیست که «چرا باید سلاح حزبالله باقی بماند»، بلکه شاید پرسش درست این باشد که آیا بدون این سلاح، لبنان اصلا لبنان میماند یا به آزمایشگاهی برای بازیهای نیابتی تبدیل میشود؟
برای لحظهای فرض کنیم پروژه خلعسلاح موفق شد؛ همهچیز آرام میشود؟ قیمت دلار در بیروت پایین میآید؟ اوراق قرضه بینالمللی فروخته میشود؟ جوانان شیعه و سنی پشت یک میز قهوه میخورند و میخندند؟ نه، بلکه ساختار «بازدارندگی نامتقارن» که لبنان را - حتی در اوج فروپاشی اقتصادی - از حمله مستقیم اسرائیل حفظ کرده، نابود میشود و همانهایی که امروز در پاریس از صلح میگویند، فردا در تلآویو درباره «ضرورت عملیات بازدارنده در مرز شمالی فلسطین اشغالی» جلسه اضطراری برگزار خواهند کرد. شاید خستهکننده به نظر برسد، اما تاریخ دقیقا همین را نشان میدهد. (نگاهی بیندازید به فاصله زمانی بین خروج سوریه از لبنان در سال ۲۰۰۵ و جنگ ۳۳ روزه در ۲۰۰۶).
لذا طرح خلعسلاح در ظاهر برای ثبات است، اما در اصل برای خلع هویت مقاومت و قطع شریان ژئوپلیتیک محور ایران - شام طرحریزی شده. آنهایی که امروز از «ضرورت اقتدار دولت لبنان» سخن میگویند، همانهایی هستند که سالها ابتکار عمل را از همان دولت گرفته و زیرساخت اقتصادیاش را به گروگان گرفتهاند.
بنابراین، در برابر این پرسش که «آیا خلعسلاح حزبالله یک اقدام تاکتیکی است؟» فقط میتوان با یک سوال دیگر پاسخ داد: آیا مهندسی ژئوپلیتیک جدید خاورمیانه را میتوان بدون بیاثرکردن تنها نیروی بازدارنده منطقه شروع کرد؟
شاید نه.
۳۰ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۷
کد خبر: ۱۵٬۶۳۳
یوسف پورجم، آگاه مسائل سیاسی : حالا که دستکم سه کانال خبری غربی در کمتر از دو هفته، عبارت «ضرورت گفتوگو برای خلعسلاح حزبالله» را در صدر مواضع خود قرار میدهند و همزمان در بیروت صحنه سیاسی بهگونهای طراحی میشود که انگار راه خروج از بحران اقتصادی فقط از یک در باریک میگذرد - دقیقا همان درِ خلعسلاح - شاید وقت آن رسیده باشد یک گام عقبتر برویم و از خود بپرسیم آیا این فقط یک بحث تاکتیکی درباره لبنان است یا بخشی از یک پروژه کلان برای بازچینش سازه ژئوپلیتیک منطقه؟
نظر شما