آگاه: بررسی جامعهشناختی این تحولات نشان میدهد که اینستاگرام در ایران بیش از یک رسانه سرگرمیمحور، به نیرویی فرهنگی و اجتماعی با توان تغییر ساختارهای سبک زندگی بدل شده است.
از «زیست واقعی» به «زیست نمایشی»
در جامعهای که پیشتر ارزشهای اجتماعی حول محور خانواده، دین، کار و قناعت شکل میگرفت، اینستاگرام نوعی زیست نمایشی را ترویج کرده است؛ زیستی که در آن، «دیگران چگونه مرا میبینند» جایگزین «من چگونه زندگی میکنم» شده است. در این چارچوب، زندگی روزمره کاربران به صحنه رقابت برای بازنمایی خوشبختی و موفقیت بدل شده است. افراد، از مهمانی و سفر تا آشپزی و تربیت فرزند را با دقتی زیباشناسانه روایت میکنند تا مخاطبِ مجازی، تصویری آرمانی از آنان ببیند. این فرآیند، به تدریج معیاری تازه برای ارزشگذاری اجتماعی ایجاد میکند که در آن «داشتن دیدهشدن» بر «داشتن معنا» پیشی گرفته است.
خانواده؛ از حریم به ویترین
خانواده در الگوی ایرانی ـ اسلامی، حریمی است برای آرامش، تربیت و محبت. اما در بستر اینستاگرام، این حریم در معرض بازتعریف قرار گرفته است. بسیاری از کاربران با انتشار تصاویر خصوصی، روابط عاطفی و حتی تربیتی خود، خانواده را از حوزه «خصوصی» به حوزه «عمومی» منتقل کردهاند. این تحول، پیامدهای دوگانهای دارد: از یکسو، میتواند آگاهی و همدلی اجتماعی میان خانوادهها را افزایش دهد و از سوی دیگر، ممکن است به نوعی نمایشگری عاطفی و فشار مقایسهای بینجامد. در نتیجه، خانواده بهجای آنکه صرفا نهاد پرورش ارزشها باشد، به صحنهای برای بازتولید ارزشهای بصری و رقابت نمادین تبدیل شده است؛ جایی که «خانه زیبا»، «فرزند خوشپوش» و «سفر لوکس» معادل موفقیت خانوادگی تلقی میشود.
مصرف؛ از نیاز تا نماد
یکی از آشکارترین تاثیرات اینستاگرام در حوزه سبک زندگی، تحول الگوی مصرف است. فضای تصویری این شبکه، نگاه کارکردی به کالا را از میان برده و نگاه نمادین را جایگزین آن کرده است. پدیده «اینفلوئنسرها» نقشی اساسی در این جهتگیری دارند؛ آنان با تولید محتوای جذاب، کالا را نه بر مبنای کیفیت، بلکه بر اساس جذابیت هویتی و تصویری تبلیغ میکنند. در نتیجه، مصرفکننده ایرانی بیش از گذشته درگیر «مصرف برای دیده شدن» شده است. این روند با ارزشهای فرهنگی قناعت و اعتدال در آموزههای ایرانی ـ اسلامی در تعارض است و به شکلگیری نوعی مصرفگرایی عاطفی و رقابتی انجامیده است؛ نظامی که در آن خرید، احساس شادمانی یا «بهروز بودن» را القا میکند، بیآنکه رضایت واقعی یا پایداری اجتماعی را تضمین کند.
از همزیستی تا همنمایی
در گذار از دوران پیشااینترنتی، روابط انسانی در ایران مبتنی بر تعامل چهرهبهچهره، خویشاوندی و هممحلی بودن بود. اما در عصر اینستاگرامی «همزیستی» جایش را به «همنمایی» داده است؛ یعنی رابطهها نه بر پایه فهم متقابل، بلکه بر مبنای نمایش متقابل استوار میشود. در این میان، تعاملات عاشقانه، دوستیها و حتی مناسبات فرهنگی نیز از منطق ارتباط سنتی فاصله گرفته و تابع الگویی نمایشی، بخشبخش و ناپایدار شدهاند. در سطح فرهنگی، شاهد پیدایش گونهای هویت شبکهای هستیم؛ هویتی که نه از ریشههای تاریخی و بومی، بلکه از جریانهای لحظهای جهانی تغذیه میشود. چنین هویتی، هم فرصت تعامل تمدنی را فراهم میکند و هم تهدیدی برای عمق فرهنگی و پیوستگی نسلی به شمار میرود.
ضرورت بازسازی سواد رسانهای و بازآفرینی فرهنگ دیجیتال
تحلیل تغییرات سبک زندگی ایرانی در بستر اینستاگرام، نشان میدهد که ما با نوعی جابهجایی مرکز معنا در زندگی معاصر روبهرو هستیم؛ مرکزی که از درون خانواده و ایمان، به بیرون و به نگاه دیگران در قابهای تصویری منتقل شده است. راه مواجهه با این تحول، نه در انکار رسانه، بلکه در احیای عقلانیت فرهنگی و سواد مصرف رسانهای نهفته است. جامعهشناسی اسلامی باید به جای رویکرد سلبی، به تبیین الگوهای «زیست مومنانه در عصر تصویر» بپردازد: زیستی که در آن نمایش، ابزار خدمت به معناست نه جایگزین آن؛ ملاک ارزشمندی، اصالت و صداقت رابطههاست نه جذابیت بصری و خانواده، همچنان پناهگاه آرامش میماند نه ویترین رقابت.
در نهایت، بازسازی سبک زندگی ایرانی در عصر اینستاگرام تنها با پیوند دوباره ایمان، آگاهی و رسانه ممکن است؛ یعنی بازگشت به روح فرهنگ ایرانی ـ اسلامی در قالبی نو، که بتواند هم مقتضیات دنیای شبکهای را بشناسد و هم اصالت انسان و خانواده را پاس دارد.
نظر شما