آگاه: در آن لحظه، نه چهرهای که از دوستم میدیدم، کاملا او بود و نه احتمالا چیزی که او از من میدید. بلکه مجموعهای از دادهها بود که توسط یک الگوریتم پیشبینی شده و به جای «من» و «او»ی حقیقی مینشست. فهم این موضوع حس عجیبی از بیگانگی در من به وجود آورد، چیزی مثل مفهوم «بیخانمان»ی که هایدگر میگفت. این اتفاق پیشپاافتاده، نقطه آغاز تاملی شد پدیدارشناسانه بر نسبت ما با هوشمصنوعی. همین ابتدا باید تذکر بدهم که لازمه درک صحیح این فضا، این است که هوشمصنوعی را نه به عنوان یک ابزار بیرونی، بلکه به مثابه نیرویی که در حال دگرگون کردن «خود محصول تجربه زیستی» ما از فضا، بدن و امر مقدس است، ببینیم.
بدن گسترده
در پدیدارشناسی مرلو-پونتی، بدن ما «فاعل شناسای ادراک» است و نقطه آغاز بودن در جهان. اما هوشمصنوعی و فضای مجازی این بدن را به شیوهای بیسابقه «گسترده» و در معرض دید قرار میدهد. در این دنیای جدید دیگر بدن من تنها آن کالبد فیزیکی نیست که در فضای سهبعدی حرکت میکند. اینجا «بدن دادهای» من متولد شده است، متشکل از مجموعهای از الگوهای ضربان قلب ثبتشده توسط ساعت هوشمند، مسیرهای حرکتم در نقشههای دیجیتال، علاقهمندیهایم در موتورهای جستوجوگر و سلیقههایم که در شبکههای اجتماعی متبلور میشود و ... .
این بدن دوم، شفاف است و بسیار آسیبپذیر و از این رو نیازمند محافظت. به همین دلیل وقتی رهبر انقلاب از لزوم «مسلط شدن بر لایههای عمیق» هوشمصنوعی سخن میگویند، تنها از یک ضرورت فناورانه حرف نمیزنند که از دفاع از «حریم جسمانیت دادهشده»ی یک ملت سخن میگویند. پس اگر نتوانیم بر این لایههای عمیق مسلط شویم، بدنهای دادهای ما در اختیار «آژانس هوش مصنوعی»ای قرار میگیرد که ایشان هشدارش را دادهاند. آنگاه، نه تنها حریم خصوصی، که خودامدادی (Self-agency) ما به خطر میافتد. ما به «قربانیان الگوریتمی» بدل میشویم که ترجیحات، ضعفها و احتمالات آیندهمان را نه خودمان، که یک سیستم خارجی میداند و مدیریت میکند و این همان «جنگ در دوران هوش مصنوعی» است که ایشان به آن اشاره کردند؛ جنگی خزنده برای تسخیر «خود» زیسته ما.
فضای فشرده
نکته دیگر اینکه در تجربه زیسته ما فضا تنها یک ظرف خنثی نیست. فضای مسجد، فضای بازار و فضای دانشگاه، هرکدام حال و هوای پدیدارشناختی خاص خود را دارند. در برابر این حقیقیات، فضای مجازی با از بین بردن فاصلههای فیزیکی، این فضاها را «فشرده» و همگون میسازد. فرض کنید شما در حرم امام رضا(ع) هستید، اما از طریق گوشی هوشمند، در جریان یک مناظره سیاسی نیز قرار دارید. این «تعدد حضور»، امر مقدس را با امر عرفی درهم میآمیزد و به تعبیری، نوعی «تقدسزدایی» از مکانهای خاص به وجود میآورد. حالا این مثال را به «قلب مومن» تعمیم دهید که جایگاهی قدسی است.
از طرفی، همانطور که در بیانات مقام رهبری هم اشاره شده، هوشمصنوعی یک «ابزار جدید برای انتشار پیام» است. این یعنی فضای مجازی به یک «میدان نبرد هویتی» بدل شده است که یک سوی آن «تجربه زیسته» قرار دارد و در سوی دیگر «تحلیلگر داده». در چنین اتمسفری به طور طبیعی این سوال مطرح میشود که آیا ما میتوانیم این فضای جدید را به گونهای بسازیم که حالوهوای یک «مدرسه معرفتی» را داشته باشد؟ یا اینکه این فضا، با الگوریتمهای غربیاش، در حال تزریق «حالوهوای یک مرکز خرید لیبرال» به جان کاربر ایرانی است؟ اگر بخواهم کوتاه و فشرده پاسخ بدهم، نکته کلیدی و اقتضای دوران هوشمصنوعی تنها به روز کردن ابزارهای تبلیغ نیست؛ بلکه «بازتعریف پدیدارشناسانه فضای تبلیغ» است. ما ناگزیریم تا فضای دادهای را بیافرینیم که بتواند بار معنایی روحانیت را بر دوش کشد، نه اینکه صرفا حامل اطلاعات باشد.
تجربه ما در حال دگرگونی است
بخشی از این مسئله به این برمیگردد که تجربه ما از «حکومت» نیز مانند دیگر عرصهها در حال دگرگونی است. پیش از این، حکمرانی عمدتا از طریق قوانین نوشتهشده و ضوابط انسانی تجلی مییافت. اما امروز، هوشمصنوعی در حال تبدیل شدن به «حکمران نامرئی» است. الگوریتمی که اولویتهای درمان را در بیمارستانها مشخص میکند، سیستمی که صلاحیت دریافت وام را میسنجد، یا نرمافزاری که به گفته رهبری، تعارض قوانین را رفع میکند، همگی در حال حکمرانی هستند.
این «حکمرانی الگوریتمی» یک پدیده کاملا پدیدارشناختی است که ما آن را به صورت یک فرآیند شفاف و ملموس تجربه نمیکنیم، بلکه نتیجه آن را به صورت یک «امر مقدر» احساس میکنیم. شاید شما هم تجربه درخواست آنلاین وام را داشتهاید. وقتی درخواست وام شما بدون ارائه دلیلی مشخص رد میشود، شما با یک فرآیند شفاف و قابل درک روبهرو نیستید. در عوض، با یک «جعبه سیاه» الگوریتمی مواجهید که حکم نهایی خود را همچون یک امر قطعی و غیرقابل تغییر صادر میکند، بیآنکه امکان بحث یا پرسشی درباره چرایی آن وجود داشته باشد. در چنین شرایطی است که هشدار رهبری درباره عقب نماندن، معنای عمیقتری مییابد. این عقب ماندن فقط به معنای نداشتن فناوری نیست، بلکه به معنای از دست دادن «قدرت تفسیر» و «قدرت قضاوت» در مواجهه با پدیدههاست. اگر الگوریتمهایی که دیگری نوشته بر زندگی ما حکم برانند، ما دیگر «شهروند» نیستیم، بلکه «دادهای» هستیم که توسط یک سیستم خارجی اداره میشود.
«اقتضای ایرانی» برای هوش مصنوعی
از این تاملات و آنچه گفته شد چنین برمیآید که مواجهه ما با هوش مصنوعی، نمیتواند صرفا فنی و تقلیدی باشد. ما باید به این پرسش بنیادین بپردازیم که هوشمصنوعی چگونه تجربه ما از «بودن» در این جهان را دگرگون ساخته است؟
ما نیازمند خلق یک «پاسخ ایرانی» به این پرسش هستیم. پاسخی که در آن، «بدن دادهای» شهروندان، قلمرویی برای حاکمیت ملی و حریم خصوصی باشد. پاسخی که در آن، «فضای مجازی» نه به عنوان تهدید که به عنوان بستری برای گسترش حالوهوای معنوی و فرهنگی ما بازتعریف شود و پاسخی که در آن، «حکمرانی» با بهکارگیری هوش مصنوعی، شفاف، قابل درک و در خدمت اخلاق جامعهای باشد که میخواهد هم «مدرن» باشد و هم «خودش».
شاید این، عمیقترین معنای تاکید مکرر مقام رهبری بر لزوم حرکت پرشتاب باشد چراکه ما در حال از دست دادن چیزی فراتر از فرصتهای اقتصادی هستیم. حقیقت این است که ما در حال از دست دادن «جهان» خودمان هستیم؛ جهانی که در آن، بدن، فضا و حکمرانی، معنایی آشنا و انسانی داشت. هوشمصنوعی در حال نابود کردن آن جهان است و وظیفه ما نه تنها تلاش برای عقب نماندن، بلکه به صورت کاملا فعالانه، «ساختن جهان» جدیدی است که در آن فناوری به خدمت «تجربه زیست»ما درآید، نه خواستههای دشمنان ما.
نظر شما