آگاه: باید پذیرفت که چای در ایران، فراتر از یک محصول کشاورزی، یک سنت است. سنتی که از صبح با دمکردن چای صبحانه آغاز میشود و تا شب ادامه دارد. این نوشیدنی، به یکی از ارکان هویت جمعی ما بدل شده است. از مجالس وعظ و خطابه گرفته تا نشستهای دیپلماتیک و دیدارهای خانوادگی، هیچ محفلی بدون گردش سینی چای رسمیت پیدا نمیکند. در آداب و رسوم ما چای شاخصی برای سنجش بسیاری از مفاهیم است. در مراسم سنتی خواستگاری، رنگ و عطر چای و نحوه پذیرایی عروس، آزمونی ظریف برای سنجش سلیقه و کدبانوگری محسوب میشد. حتی واژگان تخصصی ما در این حوزه هم منحصربهفرد است: چای لبسوز، لبدوز و لبریز، دیشلمه و قندپهلو که حکایت ذائقه ایرانی است که تلخی حقیقت را با شیرینی مصلحت درمیآمیزد.
از افسانه امپراتور تا واقعیت گیاهشناسی
اما ریشه این گیاه که در تاروپود زندگی ما تنیده شده، به کجا برمیگردد؟ تاریخنگاران و پژوهشگران، خاستگاه چای را در شرق دور جستوجو میکنند. روایتی کهن و افسانهگون وجود دارد که میگوید در حدود دو هزار و ۷۰۰ سال پیش از میلاد، شننونگ، امپراتور چین که به خواص گیاهان دارویی علاقهمند بود و بر نوشیدن آب جوشیده تاکید داشت، روزی در سایه درختی نشسته بود. باد وزید و چند برگ خشک از شاخهها در دیگ آب جوش او افتاد. مایعی که حاصل شد، رنگی یاقوتی و عطری دلانگیز داشت. امپراتور آن را نوشید و شادابی عجیبی در خود احساس کرد.
فارغ از افسانهها، یافتههای باستانشناسی در مقبرههای امپراتوران سلسله هان نشان میدهد که چای ابتدا به عنوان دارو و بعدها به عنوان یک نوشیدنی اشرافی مورد استفاده قرار میگرفته است. این گیاه که بومی مناطق کوهستانی بین چین و هند است، قرنها طول کشید تا از طریق جاده ابریشم و بازرگانان، راه خود را به غرب آسیا باز کند.
گذر از قهوه به چای؛ تدبیری برای استقلال
شاید برای نسل امروز جالب باشد که بدانند نیاکان ما در عصر صفوی، بیش از چای با قهوه مأنوس بودند و واژه «قهوهخانه» یادگار همان دوران است. اما تحولات سیاسی و اقتصادی در قرن نوزدهم، مسیر ذائقه ایرانی را تغییر داد. با دشوار شدن دسترسی به قهوه و همچنین تسهیل تجارت با چین و هند، چای جایگزین قهوه شد. اما این چای کالایی کاملا وارداتی بود و خروج ارز برای خرید آن، فشاری سنگین بر اقتصاد کشور وارد میکرد. اینجا بود که ضرورت خودکفایی احساس شد و شخصیتی ملی پا به میدان گذاشت، یعنی محمد میرزا کاشفالسلطنه مشهور به چایکار که در ۳۱ فروردین ۱۳۰۸ درگذشت.
کاشفالسلطنه، دیپلماتی برجسته، اصلاحگر، نویسنده، مشروطهخواه دوره قاجار و پهلوی بود. او نخستین کسی است که کشت چای را در ایران رواج داد و به همین دلیل «پدر چای ایران» خوانده میشود. او ژنرال کنسول ایران در هند بود که ماموریتی دشوار را برای خود تعریف و انتقال فناوری و کشت چای به ایران را برنامهریزی کرد. در آن زمان، انگلیسها که انحصار کشت چای در هند را در دست داشتند، قوانین سختگیرانهای برای جلوگیری از خروج بذر و نهال و دانش کشت اعمال میکردند.
روایتهای تاریخی حکایت از آن دارد که کاشفالسلطنه با هوشمندی و درایتی مثالزدنی و با پذیرش خطرات بسیار، توانست مقداری بذر و نهال چای را به ایران منتقل کند. مشهور است که او بخشی از این بذرها را در عصای خود پنهان کرد تا از بازرسیهای دقیق مرزی عبور دهد. اگرچه برخی مورخان بر این باورند که او با استفاده از مصونیت دیپلماتیک حجم قابل توجهی نهال را وارد کرد اما داستان عصای کاشفالسلطنه به عنوان نمادی از تلاش خستگیناپذیر یک میهنپرست برای آبادانی کشور در حافظه تاریخی ما ثبت شده است.
او لاهیجان را به دلیل شباهت اقلیمی با مناطق چایخیز هند برگزید. آغاز کار آسان نبود؛ مقاومتهای محلی و آشنا نبودن کشاورزان با این گیاه جدید، چالشهای بسیاری ایجاد کرد اما ممارست کاشفالسلطنه باعث شد تا سرانجام این طلای سبز در خاک گیلان ریشه دواند. او چنان به این صنعت عشق میورزید که وصیت کرد پیکرش را در میان بوتههای چای در لاهیجان به خاک بسپارند؛ مزار او اکنون به موزه تاریخ چای ایران تبدیل شده است.
چای در آینه مکتوبات
ادبیات و نشر ما نیز از عطر چای بینصیب نمانده است. در این میان، باید به آثار ارزشمندی اشاره کرد که نگاهی متفاوت به این پدیده داشتهاند. یکی از آثار خواندنی در این حوزه، «کتاب چای» اثر متفکر ژاپنی، کاکوزو اوکاکورا است. این اثر کلاسیک که توسط انتشارات پرنده منتشر شده به ترجمه قدرتالله ذاکری در دسترس مخاطبان ایرانی قرار گرفته است. اوکاکورا در این کتاب، چای را فراتر از یک نوشیدنی به عنوان آیین پرستش زیبایی در میان روزمرگیها معرفی میکند.
همچنین، کتاب خواندنی «چای در ایران» نوشته محمد میرشکرایی که نگاهی مردمشناسانه به موضوع چای دارد. اگر به دنبال متنی پژوهشی و دقیق درباره جایگاه چای در فرهنگ عامه هستید، این کتاب مرجعی عالی است. میرشکرایی در این اثر با دقت یک مردمشناس، به بررسی ورود چای، ابزارهای دمآوری از سماور تا قوری بندزده، آداب قهوهخانهها و نقش چای در آیینهای گذر مثل تولد، ازدواج و سوگواری پرداخته است. این کتاب نشان میدهد که چطور یک کالای وارداتی، بومیسازی شد و هویت ایرانی گرفت.
و نیز کتاب «قمر در عقرب» اثر شرمین نادری با نگاهی داستانی و نوستالژیک که در نشر حرفه هنرمند به چاپ رسیده است. شرمین نادری که قصهگوی قهاری در زنده کردن طهران قدیم و خاطرات غبارگرفته است، در بخشی از این کتاب با زبانی شیرین و زنانه به سماور و چای میپردازد. فصلی با عنوان جذاب «فوت قایم به سماور بکنم یا نکنم؟» در این کتاب وجود دارد که روایتی است از آداب چای خوردن، نذر چای و حال و هوای خانههایی که قلبشان با زغال سماور میتپید.

آرامگاه کاشف السلطنه و موزه تاریخی چای
و لحظهای آرامش در توفان مدرنیته
امروز که قهوهخانههای سنتی جای خود را به کافههای مدرن با منوهای فرنگی دادهاند و اسپرسوسازهای پرسرعت جایگزین سماورهای صبور شدهاند، چای ایرانی همچنان سنگر خود را حفظ کرده است. چای در زیست ایرانی، نمادی از صبر است؛ دم کشیدنش زمان میخواهد و نوشیدنش طمأنینه. برخلاف قهوه که سوخت زندگی سریع و صنعتی است، چای دعوت به توقف است.
در روزگاری که همه چیز به سمت فست فودی شدن و سطحی شدن پیش میرود، استکان کمرباریک چای، آخرین مقاومت ما برای حفظ لحظه است. چای بهانه است برای اینکه وسط روزمره، نفسی تازه کنیم و دوباره بگوییم «حالا بیا یک چایی بخوریم.» بهانه برای اینکه نسل جدید را پای خاطرات مادربزرگها بنشانیم. شاید بیراه نباشد اگر بگوییم تا زمانی که سماورها در خانههای ما میجوشند و عطر چای در خانه هست، رشته اتصال ما به ریشههایمان گسسته نخواهد شد. امروز، چای ایرانی تنها یک محصول کشاورزی نیست؛ نمادی از استقامت ملی و فرهنگی است که توانسته است عناصر بیگانه را بومیسازی کرده و به بخشی جداییناپذیر از سبک زندگی مردم تبدیل کند. ما تلخیهای روزگار را با امید و تلاش و البته یک استکان چای تازهدم، قابل تحمل میکنیم.
نظر شما