آگاه: دنیای زندگی آنلاین، امروز همه چیز را در کسری از ثانیه تبلیغ میکند. جذابیت تبلیغات چنان بالاست که مرز بین تبلیغ تا ترویج یک موضوع خیلی باریک میشود. همین مسئله در حوزه فرهنگسازی و مسائل اعتقادی، دغدغههایی جدی ایجاد میکند. برای مثال وقتی یک گروه از جوانان غیرمسیحی، تصاویر و محتوای مربوط به کریسمس را دنبال میکنند، برای کارشناسان فرهنگی و اجتماعی دغدغه میشود. پیش از هر تلنگری در قدم اول به نظر میرسد جوان، نوجوان، نسل جدید یا به طور کلی مخاطب، در نگاه اول، درگیر تبلیغات گسترده این جشن شدهاند. شاید رنگ و لعاب بابانوئل غربی سورتمه سوار و سخاوتمند، چشم مخاطب را برده، دل و دین مخاطب اما پابرجاست. ریشههای مذهبی و فرهنگی راه خودش را میرود؛ تاریخ ملی و مذهبی ایران پر از همزیستی محترمانه ادیان است. با این حال اما نباید از قدرت و سرعت اثرگذاری فرهنگسازی و تبلیغات در فضای مجازی جهان امروز غافل ماند. فرهنگ ما پر از شخصیتهای حقیقی است که میتواند مانند بابانوئل غربی و حتی بهتر از آن تصویرسازی، بومی و به نمادی ملی تبدیل شوند. در این گزارش با پرداختن به زاویای کمتر دیده شده تاریخچه جشن کریسمس و چند و چونی که لعاب جذابیت به آن داده، نقاط عطف، غیاب و فقدانی را پیدا و مرور میکنیم که نگذاشته مناسبتهای ملی و مذهبی ایرانی چنان که باید و شاید به جایگاه واقعی خود برسد. در حالی که میتوان فضای مجازی را به نفع فرهنگ و تاریخ ایران به خدمت گرفت و تأخیر و فقدانها را جبران کرد.
درخت نخل تا گوزنهای قطب شمال
«نوئل» یا «کریسمس» جشن آغاز سال نوی میلادی و همزمان با سالروز حضرت مسیح(ع) طبق باور و تقویم مسیحیان است. در طول تاریخ چالشهای بسیاری برای ثبت این تاریخ وجود داشته با این حال اکنون ۲۰۲۵ سال از تاریخ میلادی میگذرد و جهان در آستانه ۲۰۲۶ میلادی است. یکی از چالشهایی که برای ثبت این تاریخ وجود داشته عدم تطابق جزئیات تاریخی با خواسته حکمرانان در زمانهای مختلف برای مشخص کردن سال نو میلادی است. برای مثال طبق آنچه در کتابهای دینی، تاریخی و از همه مهمتر قرآن کریم اشاره شده، حضرت مریم (س) هنگام بارداری و تولد فرزند از میوههای درخت نخل، خوردهاند. آیه ۲۵ سوره مریم این موضوع را با جزئیات مطرح میکند: «و تنه خرما را به سوی خود بجنبان (بتکان) تا برایت خرمای تازه و از بار چیده شده، بریزد.» خرما میوه فصل گرم سال در سرزمینهای گرمسیری است اما ۲۵ دسامبر درست در اوج فصل سرد سال در کشورهای نیمکره شمالی، به مناسبت سالروز تولد مسیح و آغاز سال نوی میلادی جهان ثبت شده است. حتی نمادهای جشن کریسمس هم حال و هوای زمستانه دارند؛ از سورتمه گوزنهای قطب شمال بابانوئل گرفته تا درخت کاج و بقیه جزئیات جشن...
سرو ابرکوه، کاج کریسمس و سبزه نوروز
کاج، نماد سرسبزی است. درختی که به نشانه حیات و شادابی گوشهای از خانه مسیحیان گذاشته با انواع لامپها و گویهای رنگین تزئین میشود. در تاریخ ایران باستان، قبل از آنکه برگزاری جشن کریسمس در غرب مرسوم شود، درخت سرو نماد سرسبزی چهارفصل بود و آیینهای مختلفی در کنار آن برپا میشد. سرو ابر کوه یزد، از کهنسالترین موجودات زنده جهان، خاطرات فراوانی از سنتهای ادیان مختلف به یاد دارد که در نزدیکی این درخت، برپا میشد. درخت چنار هم برای ایرانیان نماد زایایی، خیر، برکت و کرامت بوده و است. در سفره هفت سین ایرانیان باستان، دانههای گندم، جو، حبوبات و برخی مرکبات مانند نارنج و پرتقال کاشته و سبز میشد. این سنت چند هزارساله ایرانیان بوده و هست. ایرانیان باستان روز سیزدهم فروردین سبزهها را به نماد وحدت و انبار کردن روی هم میریختند و چال میکردند به این نیت که برکت و رویش مجدد را به زمین هدیه کنند. در شهرهایی که بهره خوبی از رودخانههای خروشان و آب جاری داشتند هم سبزهها را به آب میدادند تا روشنایی آب و برکت با هم درآمیخته شود. از کاج کریسمس و حلقه گلهای آویزان شده بر شاخههایش گرفته تا سبزه هفت سین سال نوی ایرانی، درخت و گیاه نماد برکت و حیات است.
ردپای سورتمه اسکیموها...
برگی دیگر از آلبوم سال نوی میلادی و تبلیغات رنگین آن را ورق بزنیم. اینکه گوزنهای
قطب شمال از کجا به فرهنگ جشن کریسمس اضافه شدند؟ سورتمه «بابا نوئل» از کجا آمد؟ دقیقاً مشخص نیست. اینکه چرا بابانوئل، گوزنهای شمالی را برای سورتمهاش انتخاب کرد؟ یا چرا به جای زمین از آسمان عبور میکنند و بعد از هر بار هدیه دادن، بابا، سورتمه، گوزنها و هدایا در آسمان محو میشوند؟ دلیل مشخص تاریخی و مطابقت افسانهای ندارد. برخی منابع نوشتهاند در زمستان، قطب شمال موهبت نور و روز را بسیار کم دارد. بنابراین چشم گوزنها با کمبود نور و تاریکی سازگار شده تا بتوانند مقاوم باشند و راه را گم نکنند. برای همین سالیان سال، بومیان قطب یا همان «اسکیموها» با ساخت سازههای چوبی و وصل کردن آن به گوزنها (همان سورتمه)، وسیله تردد امن و سریعی برای عبور از باریکههای صعب العبور و انباشته از برف ساختند. گوزنها قابلیت و مهارت ویژهای در عبور از میان تاریکی و برف دارند. اما اینکه چرا سورتمه بابانوئل در آسمان حرکت میکند هم پاسخ دقیقی ندارد جز اینکه برخی شفقهای قطبی را به جادههای آسمانی و پر از روشنایی توصیف کردهاند.
سرنوشت کاجهای عید کریسمس
بدون شک حضرت مسیح برای ادیان مختلف به خصوص مسلمانها جایگاه ویژهای دارد. پیامبری اولوالعزم که در فرهنگ اسلام و ظهور منجی، حیاتی جاودانه و نقشی مهم دارد. در جشن کریسمس امروزی که در غرب رایج شد، نکات جالبی درباره برخی نمادها وجود دارد. برای مثال اینکه چرا رنگ سبز و سرخ، اصلیترین رنگهای این جشن است؟ رنگ سبز نماد سرسبزی است. سالانه درختهای کاج در کشورهای سردسیر به خصوص کانادا، آمریکا و آلمان کاشته میشوند و همین که به ارتفاع و ضخامت مخصوصی رسیدند، بریده میشوند تا گوشه خانه مسیحیان را تزئین کنند. درختهای کاج خوش قامت و پر برگ ۱۵ ساله معمولاً مشتریهای بیشتری دارند. البته امروزه نسل جدید غربی هم به استفاده از کاجهای مصنوعی و نمادین روی آوردهاند. چون هم برگ آن نمیریزد و نظافت خانه راحتتر است. ارتفاع زیادی ندارند و برای تزئین آن احتمالاً دچار آسیب نمیشوند. همچنین چوبهای کاج دورریز و درختان بیهوده قطع نمیشوند. با استناد به برخی منابع، به نظر میرسد، برای اولین بار آلمانیها بودند که درخت کاج را به سنتهای جشن سال نو اضافه کردند تا یادی از درخت سیب ممنوعه و حضرت آدم و حوا کنند.
اما درباره فلسفه رواج رنگ سرخ در شب سال نوی میلادی هم حرف و سخن کم نیست. برخی منابع آن را نماد شادی و زایایی میدانند. اما منابعی که مربوط به قشر مذهبی مسیحیان میشود چرایی انتخاب این رنگ را متفاوت و نزدیک به فرهنگ شیعه درباره واقعه عاشورا توضیح دادهاند. آنها این سرخی را نماد خون حضرت مسیح و ادامه راه او میدانند. جستجو در صفحات تاریخی مجازی هم نکات دیگری درباره ابعاد این ماجرا روشن میکند. در منابع کهن مسیحیت نقاشی یا عکس خاصی مبنی بر عمومیت و حتمی بودن استفاده از رنگ سرخ در جشن شب سال نو نیست. نخستین عکس پیرمرد سرخ پوشی که شخصیت بابانوئل را تجاری و معروف کرد مربوط به تبلیغات شرکت «کوکاکولا» بود. مدیران شرکت سال ۱۹۳۱ برای تبلیغ گسترده محصولاتشان نیاز به یک نماد داشتند برای همین به یک تصویرساز، سفارش دادند و او تصویری را ساخت که نه تنها معروف بلکه به سبکی جدید برای برپایی جشنهای شب سال نو میلادی بین مردم تبدیل و محبوب شد. در واقع به ذهنیت شخصیت بابانوئل، لباسی امروزی پوشاند و آن را ملموستر کرد.
و اما بابانوئل واقعی کیست؟
اما شخصیت بابانوئل کیست و چرا به او «سانتا» هم گفته میشود؟ اواخر قرن هجدهم میلادی مردم تصمیم به برپایی یک گرامیداشت میگیرند. پدر روحانی معروفی به نام «سانتا کلاوس»، همان فردی بوده که چهرهاش در حمایت از فقرا، تبلیغ مسیحیت و مهربانی با مردم جاافتاد. بعدها یک تاریخ نویس نیویورکی این شخصیت را در قالب «سانتا» یا همان «بابا نوئل» در تاریخ غرب ثبت کرد. پیرمردی سفید رو، با عینکی گرد، بالاپوش سرخ مخملی، هیکلی توپر که خندان هم بود. چیزی که این شخصیت را در مدتی کوتاه تثبیت کرد و در فرهنگ مسیحیت جاانداخت، نکتهسنجی برای نمادسازی و ملموسسازی آن شخصیت بود. پیرمردی که میتوانست شخصیتی مثل پدربزرگ برای بچهها داشته باشد، کیسهاش همیشه پر از هدیه باشد. اصلیترین مخاطبانش هم همان بچهها هستند. در جاهایی هم که امکان دیدار مستقیم با این پدربزرگ سرخپوش نبود، پدر و مادرها جایزه بچهها را زیر درخت کاج یا داخل یک لنگه جوراب رنگی آویزان شده از درخت، میگذاشتند. اما یک نکته جالب که در این نمادسازی به آن توجه شده، نکته تربیتی است. بچههای خوب از دست بابانوئل هدیه میگیرند. بچههای بازیگوش و بد هم یا هدیه نمیگیرند یا از عجوزهای زشت به نام «بنافا»، «ذغال» هدیه میگیرند! در فرهنگ ما اما این هدیه دادن و گرفتنها، سبک دیگری دارد. پول نو عیدی در میان صفحات قرآن گذاشته میشود. اول بچهها عیدی میگیرند بعد بزرگترها. در آیین کهن ایرانی هم چهارشنبه سوری، بچهها با رسم کاسهبَری و قاشق زنی از هر خانه و خانواده چیزی هدیه میگرفتند. بعضی هم شالی از دریچه پشت بام خانه آویزان میکردند. سیب سرخ در هر کاسه یا شال میافتاد، نماد سال با برکت و عشق بود. اما این رسمهای ما چرا نماد نشد؟
خدمت کوکاکولا به جامعه خود
در غرب که خاستگاه رسانه و دنیای تصویر به حساب میآید قوانین نانوشته اما محکمی وجود دارد که جالب است. شرکتهای بزرگ و سرمایهداران موظفند سهم خود را در حوزه باورهای اجتماعی و فرهنگسازی ادا کنند. مبلغی از درآمدشان، محتوای تبلیغات یا سرمایههای مادی و معنوی برندهای معروف باید به جامعه برگردد. معادلسازی شده نام این باید نامرئی اما کاملاً جدی؛ «خدمات رایگان اجتماعی بنگاه های اقتصادی» است. چطور؟ برگردیم به قبل؛ همان تبلیغ کوکاکولا را در ایجاد و ترویج ذهنیت و شمایل سانتای سالخورده یا همان پیرمرد قبراق بابانوئل در نظر بگیریم. ما چرا با قدمت فرهنگی و تنوع شخصیتهای واقعی یا نمادین تاریخی، کمتر توانستهایم، نمادسازی کنیم؟ سرمایهداران ما چقدر خادم فرهنگمان بودهاند؟ چرا شخصیتهایی را نساختیم که با هدیه دادن به بچهها آنها را به صورت غیرمستقیم و خوشایندشان در فرصتی به نام شب سال نو با دین و عقیده آشنا کنند؟ ققنوس، سهراب، همای سعادت و دهها شخصیت ناب و اصیل ایرانی برای این تصویرسازیها کم و ناقص بود؟ این کم لطفی در حوزه مذهبی، گویا پررنگتر است. در گذشته انگار به تصویر و نمادسازی بیشتر توجه شده تا امروز. متاسفانه همان نماد و سنتها هم امروز در حال کمرنگ و گم شدن هستند. برای مثال پیاله سقا، سیب سرخ نشسته بر بالای نیزه و علم یا کتلها که نماد دست سقای کربلا هستند یا دهها نماد دیگر.
موضوع کریسمس نیست، غربی شدن است
بدون هیچ قضاوتی اگر بنا باشد به یک جمع بندی مختصر برسیم، نیاز است دوباره و خیلی کوتاه مرور کنیم. پاسخ همان پرسش نخست که دلیل تهیه این گزارش بود، در میان سطر، سطر همین مطلب جاخوش کرده. قبل از هر بررسی اما باز هم لازم است واضح بگوییم که نقد ما، نقد به آیینهای مسیحیت نیست. ایران همیشه آغوش امنی برای شهروندان خود بوده چه مسلمان چه کلیمی، مسیحی و... دغدغه برای ترویج جشن گرفتن سال نوی میلادی توسط شهروندان غیرمسیحی ایرانی اما از جایی، پررنگ شده که طوری جوسازی میشود که گویی نسل جدید و شهروند ایرانی با جشنهای ملی و آیینی خود حس قرابت ندارد. اینجا حتی بحث جشن ویژه مسیحیان هم نیست. موضوع هرچه غربیتر شدن و غربیتر به نظر رسیدن است حالا بهانهاش کریسمس باشد یا چیزی دیگر. ما در غنای کامل سوژه، دچار فقر ایده و خلاقیت شدهایم.
فقر ما، فقر ایده و انتخاب است
مرور منابع و پیشینه های تاریخی به خوبی ثابت می کنند، آنچه امروز در جهان با سبک و سیاق امروزی به عنوان جشن کریسمس جاافتاده و طرفدار پیدا کرده، بعد از جنگ جهانی دوم مرسوم شده است. درست زمانی که احساس شد پس از جنگهای طولانی مردم باید سرگرم، شاد و معتقد باقی بمانند. جشنوارههای تخفیف، بزرگترین رونماییها، اکران پرفروشترین فیلمهای معروف سینمایی همه در آستانه سال نوی میلادی رقم خورد تا این مناسبت را به عنوان مناسبتی پربرکت، پر از جایزه و خواستنی نه تنها در ذهن رهروان مسیحیت که دیگران هم کُدگذاری کند. نیم نگاهی دیگر! سه هفته زمان برد که «چالرز دیکنز» سرودی که امروز به معروف و اصلی ترین سرود شب سال نوی مسیحی معروف شده را بسراید ما چرا برای نوروز خواستنی، پر از شکوفه و لطافت ایرانی چنین تلاشی نداریم؟ هزاران شعر در مدح بهار از گذشته تا امروز سروده شده اما چرا یکی به زمزمه و همخوانی ملی تبدیل نشده است؟ ما فقر سوژه و محتوا نداریم؛ ما فقر ایده و انتخاب داریم. مرور پیشینه جشن سال نوی میلادی به سبک امروزی واضح نشان میدهد، آنچه این جشن را کنجکاوی برانگیز و جذاب کرده، روزآمدتر شدن آن است. یک رسم قدیمی، مدام و حتی با نمونهبرداری از آیینهای دیگر، هر روز شکل و شمایل کاملتری به خود گرفته تا جایی که به اصطلاح «فرزند زمانه خود» شده است. فرهنگ و آیینهای ملی و مذهبی ما هم قابلیت پویایی بالایی دارند اگر هنرمندان و اهل فن بنشینند و ببینند چگونه میتوان آیینهای کهن را با حفظ اصالت و شأن، نونوار و امروزی تر کرد؟ به جای اینکه مدام بپرسیم «چرا»، گاهی هم پاسخ بدهیم «چگونه»...
نظر شما