آگاه: ارزیابی شما از روند مذاکرات تا به امروز چیست و باتوجهبه محیط پیرامون و شرایط منطقه چه دامنههایی خواهد داشت؟
در پاسخ به سوال اول در خصوص ارزیابی از روند مذاکرات، به نظر میرسد میتوان از چند زاویه به مسئله مذاکرات در شرایط فعلی نگاه کرد و آن را ارزیابی کرد.
نکته اول و قابلتوجهی که مذاکرات فعلی را نسبت به مذاکرات سابق متمایز میکند، وجود انسجامی در فضای داخلی کشور، در ساختار سیاسی و در افکار عمومی نسبت به مذاکرات است. این میزان از انسجام در تاریخ مذاکرات با آمریکاییها، از دهه ۶۰ (مسئله مکفارلین) تا دهههای ۷۰ و ۸۰ (گفتوگوهای انتقادی، مذاکرات به بهانههای اقتصادی و سیاسی و مذاکرات پنهانی) بیسابقه بوده است. هرچند نمیتوان آن را هماهنگی مطلق دانست اما شاهد هماهنگی قابلتوجهی میان نهادهای مختلف نظام، شامل وزارت خارجه، نیروهای مسلح، رسانه ملی و مجموعههای عالی نظام هستیم. این نکته بسیار مثبتی است که نشان میدهد مذاکرات فعلی در درون نظام دارای هدف مشخص و انسجام لازم است.
نکته دومی که در ارزیابی این مذاکرات حائز اهمیت است و ویژگی خاصی به آن میبخشد، این است که مذاکرات فعلی نه در چارچوب تغییر ریل یا تغییر رفتار جمهوری اسلامی ایران و عادیسازی (نرمالیزاسیون) انقلاب، بلکه با هدف حل یک امر اقتضایی و محدود به یک موضوع مشخص یعنی مسئله هستهای و نهایتا رفع تحریمها از سوی طرف مقابل صورت میگیرد. در حالی که در مذاکرات قبلی، خواه به صورت شفاف و علنی یا آرزویی پنهان در اندیشه کنشگران سیاست خارجی و سیاسی کشور، مذاکره بهمثابه آغازی برای کاهش تنش، عادیسازی روابط و تبدیل جمهوری اسلامی ایران به یک شهروند معمول جهانی (به تعبیر آنها) تلقی میشد، مذاکرات فعلی فاقد این معناست. برعکس، مفهوم مذاکره را به شکلی کاملا اقتضایی و در چارچوب روایت بومی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بازتعریف کرده است. به نظر من این یکی از امتیازات مذاکرات اخیر است؛ فارغ از اینکه به نتیجه میدانی برسد یا نه، در سطح گفتمانی این مذاکرات در چارچوب گفتمان انقلاب اسلامی مطرح میشود و توسط نسل جدیدی از دیپلماتها پیش میرود.
نکته سوم در ارزیابی این مذاکرات، نقشآفرینی نسل سوم دیپلماتهاست. این نسل، هرچند دارای تجربه در مذاکرات سابق هستند اما حضور طیفی که طی چهار دهه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را در دگماتیسم و تحجر سیاسی (بهویژه انحصار در ایده مذاکره جامع با آمریکاییها) در تنگنا قرار داده بودند، در این مذاکرات کمرنگ است. مذاکرات فعلی توسط دیپلماتهایی پیش میرود که به تحلیل من، دارای خودآگاهی نسبت به منافع ملی و نظم جهانی هستند؛ نه پرخاشگر و شعارزده و نه غربزده. این تعادل (که البته نسبی است و نه مطلق) یک اتفاق مثبت در مذاکرات اخیر محسوب میشود.
باتوجهبه این مقدمه که فضای جدیدی را در ساختار سیاسی کشور فراهم کرده است، به ارزیابی عینی و مقطعی مذاکرات میپردازیم. مجموعا دستور کار مذاکرات مشخص است و سطحی از محرمانگی و اعلام شاهد هستیم که تعادلی را ایجاد کرده است. دسته برتری که جمهوری اسلامی ایران در تعیین حدود و ثغور مذاکرات دارد، قابلتوجه است. طرف مقابل حتی در آن یادداشت معروف پیشنهادی، مبانی فکری انقلاب اسلامی را مورد نظر قرار داده بود، اما مجبور شد در خط مورد نظر ما به مذاکره بپردازد. محدوده مذاکرات و میزبانی آن (در وین) نیز با تاکید ما صورت گرفت. این نکات همگی حکایت از این دارد که مذاکرات بهنوعی با رویکردی فعال از سوی ایران پیش میرود. نگاه تیم مذاکرهکننده ما و تیم مذاکرهکننده آمریکایی بهنوعی عملگرایانه است، یعنی به دنبال نتیجه هستند. حواشی مذاکرات تا به اینجا مجموعا بهخوبی کنترل شده و وزیر خارجه اجازه ورود موضوعات حاشیهای به مذاکرات را نداده است. این نیز از نکات مثبت مذاکرات است. باتوجهبه مقدمات و نکاتی که عرض شد، به نظر میرسد میتوان به نتایج مذاکرات درچارچوب منافع ملی امیدوار بود.
عملکرد تیم مذاکرهکننده را چطور میبینید؟
در خصوص عملکرد تیم مذاکرهکننده، به نظر میرسد تجربه چند دهه گذشته در مذاکره با آمریکاییها منجر به عملکردی نسبتا پختهتر و با آرامش بیشتر شده است. مدیریت تصویر و روایت مذاکرات بهخوبی در حال انجام است. هرچند در ابتدا از نظر اعلام خبر مذاکرات کمی تاخیر وجود داشت، اما پس از آن، تیم مذاکرهکننده توانسته است تا حد زیادی کنترل روایت مذاکرات را در دست گیرد؛ امری که آمریکاییها بر آن تاکید زیادی دارند. بهویژه انتخاب عمان به عنوان محل مذاکرات، امکان بهرهبرداری رسانهای جدی را برای غربیها و رسانههای معاند محدود کرده است. ازاینجهت، به نظر میرسد مذاکرات تحتکنترل قرار دارد.
البته نقدهایی نیز در اینجا قابلطرح است. اولا به نظر میرسد گفتمان و رویکرد مذاکراتی ما تا حدی واکنشی و انفعالی است؛ بدین معنا که منتظر اقدامات آمریکا هستیم و خواستههای ما در چارچوب عمل آنها شکل میگیرد. در حالی که میتوان فعالتر عمل کرده و مجموعهای از پیشنهادات و بستهها را ارائه کرد. نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، سطح تعامل و نقشآفرینی بازیگران خارج از مذاکرات، بهویژه روسیه و چین است. ارائه بستههای پیشنهادی ما به این کشورها میتواند بسیار تعیینکننده باشد. رویکرد فعال و غیرانفعالی در این زمینه میتواند به مدیریت بهتر مذاکرات در چارچوب منافع ملی ما کمک کند و این نکته قابلتوجهی است. در مجموع، هماهنگی تیم مذاکرهکننده قابل دفاع به نظر میرسد. ارزیابی مثبتی از عملکرد تیم، بهویژه در واکنش قاطعانه نسبت به طرف آمریکایی و عدم تساهل در قبال منافع ملی، میتوان داشت. این موارد قابل دفاع هستند.
ترامپ که در روزهای اول با زبان تهدید و ارعاب دنبال مدیریت روابطش با کشورمان بود، چه شد که به این مذاکرات روی آورد؟
باید گفت که بخشی از سبک او این است که در یک عملیات روانی، مجموعهای از خواستهها را با موضعی بسیار بالا و برتر مطرح میکند و سپس بهتدریج عقبنشینی میکند. این تهاجم اولیه بهخوبی دیده میشود، اما عقبنشینی تدریجی او کمتر مورد توجه قرار میگیرد. بدون تعارف باید گفت که امروز بخشی از جامعه ایرانی تصور میکند جمهوری اسلامی ایران از ارزشهای خود عدول کرده، ترسیده و کوتاه آمده است. بخشی از دلیل این تصور، همانطور که اشاره شد، به سبک عملیات روانی ترامپ بازمیگردد؛ سبکی که با هجومی آغاز میشود که به چشم میآید، اما عقبنشینی آن بهوضوح دیده یا روایت نمیشود. اگر دقت کرده باشید یادداشتهای علنی ریاستجمهوری ترامپ منتشر میشود، اما نامههای او به رهبری که بسیاری از خواستههای اولیه خود را کنار گذاشته و صرفا پذیرفته در موضوعی خاص گفتوگو کند، اصلا دیده نمیشود. این مجموعه، بخشی از عملیات رسانهای و روانی تیم ترامپ است. این نکته اول.
نکته دومی که باید مورد توجه قرار گیرد، به معادلات دیگری باز میگردد که آمریکاییها در این فضا بهدرستی مورد توجه قرار نداده بودند. بهعنوانمثال، تحلیل من این است که آمریکاییها متصور بودند که میتوانند مسئله جابهجایی اسرا با حماس را بهراحتی حل کنند، یمن را بهآسانی کنترل کرده و حتی در بخشی از موضوعات اقتصادی و سیاسی ایران، بهویژه در زمینه اغتشاشات داخلی، مدیریت جدی اعمال کنند. اما بهتدریج که جلو آمدند، متوجه شدند که تحمیل موضوعات در ایران به این راحتی امکانپذیر نیست. یمن کماکان مسیر خود را طی میکند، حماس با همه فشاری که بر آن است، هنوز طرف مذاکره رژیم صهیونیستی در مسئله تبادل اسرا محسوب میشود و از سوی دیگر، شرایط اقتصادی و سیاسی داخلی در مواردی در حال کنترل و هدایت است. این واقعیتها، از جمله بحث ناترازیها و موضوعات تامین مایحتاج اولیه، به تغییر معادلات ترامپ بسیار موثر بود و باعث شد او حرف خود را پس گرفته و موضع تند خود را تعدیل کند.
نکته سومی که باید به آن توجه کرد و ذیل نکته اول قابل تحلیل است، این است که ترامپ معمولا در سطح رسانهای و عمومی، از مذاکراتی بسیار سطحی و ساده صحبت میکند و موضوع را به شکلی پرهیجان روایت میکند، اما در سطح کارشناسی، طبیعتا باید واقعگرایانه به موضوع نگاه شود. این دوگانگی در رویکرد نیز در تعدیل موضع واقعبینانه آمریکا مؤثر بود.
چه بایدها و نبایدهایی توسط مذاکرهکنندگان ایرانی در این مراحل باید در نظر گرفته شود؟ توصیههای مهم و حساس شما به آنها چیست؟
نکته اول و اساسی که باید به آن توجه ویژهای مبذول داشت، وضعیت روایت مذاکرات است. در حالی که روابطعمومی مذاکرات دارای اهمیت است، روایت رسانهای از آن موضوعی بسیار قابلتوجهتر است. ما در داخل و خارج از کشور با تهدیدات مختلفی در ارتباط با مذاکرات آینده روبهرو هستیم که این تهدیدات بهشدت با نوع روایت ما از مذاکرات گره خورده است.
نکته دوم اینکه باتوجهبه پدیده شرطیشدن جامعه ایرانی در حوزه افکار عمومی، به نظر میرسد دولت، تیم مذاکرهکننده و فضای رسانهای کشور نباید مذاکرات را به خط اول خبری و سیاسی کشور تبدیل کنند. این به معنای عدم روایت مذاکرات نیست، بلکه میتوان در یک روایت کنترلشده، این موضوع شرطیشدگی را تا حدی تعدیل کرد. البته قاعدتا این امر در کوتاهمدت به طور کامل قابلمدیریت نیست.
نکته سوم حفظ مرجعیت رسانهای و ارائه روایت اول از مذاکرات است. در این زمینه، نقش تیم مذاکرهکننده در روایتپردازی داخلی بسیار تعیینکننده است. به نظر میرسد اگر تیم مذاکرهکننده فعلی بتواند به صورت فعالانه مذاکرات را روایت کند، این امر به ما کمک میکند تا نشان دهیم که میتوان مذاکره کرد و انقلابی بود و نیازی به ایجاد تضاد یا دوگانگی میان میدان و مذاکره، انقلاب و مذاکره، یا منافع ملی و منافع اسلامی نیست. بنابراین، این رویکرد فعالانه که متضمن ارائه روایتی معقول و مقتدرانه از مذاکرات با تاکید بر تامین منافع ملی است، اهمیت بسزایی دارد.
نکته چهارم که ناظر بر برخی موضوعات فنیتر است، به خلأ در ارائه ایدههای پیشنهادی به طرف آمریکایی بازمیگردد. به این معنا که نباید منفعلانه عمل کرد و صرفا منتظر پیشنهادات طرف آمریکایی بود. ما میتوانیم مجموعهای از ایدههای اقتصادی و سیاسی را با درنظرگرفتن منافع همسایگان و سایر بازیگران مهم نظیر چین و روسیه پیشنهاد دهیم و بدین ترتیب، کیک مذاکرات را به گونهای طراحی کنیم که بهراحتی قابل برچیدن نباشد.
نکته پنجم که آن را پیشنهاد میکنم، عدم انتقال محل مذاکرات به اروپای غربی است. طبیعتا، مسئله اسنپبک موضوعی است که اروپاییها به جد پیگیر آن هستند و میتوانند در این زمینه نقشآفرینی کنند. اما در شرایط فعلی، اروپا در ضعیفترین وضعیت خود قرار دارد و لزومی ندارد اروپایی را که نمیتواند یا نمیخواهد تحریمها را بردارد، درگیر مذاکرات کنیم. ورود صرف اروپاییها به مذاکرات، معادلات را پیچیدهتر خواهد کرد، مگر آنکه در مراحل بعدی و پس از حصول توافقات اولیه، اروپاییها را بر اساس منافع مشترک درگیر مذاکرات کنیم؛ در غیر این صورت، ورود اروپاییها بهعنوان طرف اصلی مذاکره تقریبا بیمعناست.
رفتار آینده آمریکاییها در این مذاکرات را چگونه ارزیابی میکنید؟
در خصوص رفتار طرف آمریکایی، باید اذعان داشت که تفاوت فاحشی با گذشته نداشته است. با این حال، آمریکاییها معمولا در دوره مذاکرات از شکلگیری تنشها و تعارضات رسمی و آشکار پرهیز میکنند. اما طبیعتا، فضای عملیات روانی خود را در حوزه رسانهای پنهان نخواهند کرد. اظهارات برخی مقامات آمریکایی در این راستا قابلارزیابی است و نشان میدهد که آنها در پی در اختیار داشتن فضایی فراتر از مذاکرات رسمی هستند. این رویکرد، بهویژه از سوی تیمی که بهشدت رسانهگرا و علاقهمند به حوزه عملیات روانی است، قابلپیشبینی است. رفتار آمریکاییها از این منظر قابلتوجه و ارزیابی است.
با این وجود، به نظر میرسد آمریکاییها به دو دلیل (و قطعا دلایل دیگری نیز وجود دارد) بیتمایل به دستیابی به توافق، ولو محدود و حداقلی، نیستند. دلیل اول آن است که به نظر میرسد آمریکاییها به دنبال بازیهای خُرد (میکرو) نیستند، بلکه در پی بازیهای کلان (ماکرو) هستند. در چارچوب رقابت جهانی با چین، کنترل و مدیریت این رقابت مستلزم آرامسازی بخشی از منطقه است. لذا به نظر میرسد آمریکاییها علاقهمندند که موضوع مذاکرات هستهای با ایران را به یک نتیجه حداقلی برسانند. این نتیجه را میتوانند به طرف اسرائیلی ارائه داده و اسرائیل را مجاب کنند که رفتار خود در منطقه را کنترل کرده و از اقدامات تحریکآمیز پرهیز کند تاحدیکه تنشهای منطقهای تعدیل شود. این امر میتواند به آمریکاییها کمک کند تا از درگیریهای داخلی منطقه ما فاصله بگیرند.
نکته دوم به شخصیت دونالد ترامپ و فضای رسانهای مرتبط با او بازمیگردد. ترامپ بهشدت علاقهمند است که خود را به عنوان چهرهای برجسته در تاریخ آمریکا معرفی کند. این علاقه، اشتیاق به شهرت و تمایل به قهرمانپنداری، طبیعتا ترامپ را مجاب میکند که حتی با دستیابی به یک توافق حداقلی در یک مذاکره، خود را به عنوان قهرمان ملی آمریکا که گرهای کور را گشوده است، معرفی کند. از این منظر، رفتار آمریکاییها بسیار منفعتطلبانه و قابل درک است. لذا میتوان با طرف آمریکایی وارد مذاکره شد و فضا را پیش برد، البته با حفظ سوءظنی جدی نسبت به گذشته مذاکرات.
در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مذاکره در چه صورتی میتواند واجد و برآورده کننده منافع ملی باشد؟
نکته اولی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که بپذیریم مذاکره ما با آمریکاییها در چارچوب مذاکرات جامع امکانپذیر نیست. این یک واقعیت است که جریان حق و باطل و جریان کفر و اسلام نمیتوانند مذاکرات جامع، نهایی و منجر به صلح دائم داشته باشند؛ بنابراین، هر جریان فکری و سیاسی که جمهوری اسلامی ایران را به سمت مذاکرات جامع و حل نهایی مناقشه با آمریکاییها سوق میدهد، یا در پی تغییر رفتار جمهوری اسلامی ایران است، یا بهنوعی ما را وارد یک بازی بیثمر میکند؛ مگر آنکه آمریکاییها تغییر ماهیت داده و به بازیگری عادل تبدیل شوند که در آن صورت، موضوع و فضا کاملا تغییر خواهد کرد. اما در شرایط و وضعیت کنونی، هدفگذاری مذاکرات جامع کاملا برخلاف منافع ملی است. آمریکاییها نه رفتار منطقی ما، نه مبانی فکری ما و نه روایت ما از حقوق بشر و بسیاری از موضوعات دیگر را باور دارند و نه تحمل میکنند.
اما آیا این به معنای عدم امکان مذاکره با آمریکاییهاست؟ خیر. به اعتقاد من، مذاکراتی که منافع ملی را تامین میکند، مذاکرات جزئی و موردی است؛ مذاکراتی که در یک موضوع یا مسئلهای خاص، بدون رویکرد رمانتیک و پیگیری مذاکرات جامع برای حل تمامی مشکلات باشد؛ مانند مذاکره صرفا در خصوص تحریم یا کنترل برنامه هستهای ما در چارچوبی مشخص و محدود. به نظر میرسد این نوع مذاکرات است که میتواند منافع ملی را تامین کند.
این رویکرد کلی در خصوص نوع مذاکرات است. اما در خصوص چگونگی اجرای مذاکراتی که بتواند منافع ملی ما را تامین کند، به نظر میرسد طراحی خلاقانه و غیرانفعالی مذاکرات، همانطور که در سوالهای قبلی نیز اشاره کردم، یک شرط جدی است. ما باید شبکه منافع خود را بسیار متنوعتر از وضعیت فعلی در مذاکرات تعریف و پیگیری کنیم. ورود به موضوعاتی نظیر کریدورها، مسئله بنادر، نقشآفرینی همسایگان، واسط قراردادن منافع اروپاییها، موضوع ناترازی انرژی در اروپا، مسئله انتقال انرژی به چین، تامین امنیت انتقال انرژی روسیه و موضوعات متعدد دیگر که بهنوعی ما را در یک بازی پیچیده منافع قرار میدهد، به نظر میرسد میتواند منافع ملی ما را تامین کند. اما محدود ساختن دامنه منافع ما و تلاش برای گنجاندن تمامی این مذاکرات در یک سبد صرفا در تعامل با آمریکاییها، طبیعتا این سبد منافع ملی ما را تضعیف کرده و بهراحتی از بین خواهد برد. ما باید شبکهای از منافع را با کشورهای مختلف طراحی کنیم تا بتوانیم منافع خود را در مذاکرات تأمین کنیم.
نکته دیگری که به عنوان آخرین نکته به ذهن میرسد، این است که ما در چهار دهه گذشته عمدتا به دنبال مذاکرات در چارچوب حقوقی و حقوق بینالملل بودهایم. بنده معتقد نیستم که باید حقوق بینالملل را حذف کرد و بههیچوجه نباید به معاهدات حقوقی، بینالمللی و سازمانهای بینالمللی توجه نکرد. خیر، طبیعتا اینها بخشی از نظم پذیرفته شده جهانی هستند؛ اگرچه ما به آن انتقاد داریم، اما بههرحال ما با بخشی از این نظم سروکار داریم. اما باید توجه کنیم که قواعد حقوق بینالملل، قواعدی هستند که توسط قدرت تفسیر میشوند؛ این اصلی بسیار روشن و شفاف است. یعنی این قدرتهای جهانی هستند که تعریف میکنند حقوق بشر چیست، سلاحهای نامتعارف کداماند، چه کسی در حال تولید سلاحهای نامتعارف است و مواردی از این دست. بهعبارتدیگر، سادهلوحانه است اگر بپذیریم که صرفا با حاصلشدن توافقاتی در چارچوب قواعد حقوق بینالملل، تضمینی به دست میآید؛ همانطور که تجربه برجام نشان داد.
به اعتقاد بنده، باید از اتکای صرف به چارچوب حقوق بینالملل فراتر رفته و به عرصههای اقتصادی، سیاسی و امنیتی نیز توجه کرد و همانطور که پیشتر اشاره شد، یک سبد متنوع از مذاکرات با الگوهای گوناگون را پیشنهاد و پیگیری کرد؛ زیرا صرفا در چارچوب معاهدات حقوقی نمیتوان مذاکرات تضمینشدهای را برای آینده و تامین منافع ملی تضمین کرد.
نظر شما