۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۰:۱۱
کد خبر: ۱۲٬۷۸۶

علی عسگری - آگاه مسائل سیاسی: شاید تا کنون با این گزاره مواجه شده باشیم که اگر روحانیون وارد سیاست نمی‌شدند، احترام بیشتری داشته و مردم دین‌دارتر می‌ماندند؛ اما بیایید تا با گذری در تاریخ این ادعای تکراری را صحت‌سنجی کنیم. آیا واقعا جدایی دین از هرآنچه دنیا خوانده می‌شود، سبب عزت معنویت می‌گردد؟ یا دین، عالمان و عاملان به آن، روزی برای سرگرمی در قاب عکس‌ها ثبت شده و در موزه‌های مردم‌شناسی روبه‌روی تماشاچیان قرار می‌گیرند؟!

تمدن برای مردم

حراج دین در رنسانس
شاید کسی فکرش را نمی‌کرد که حکومت ارباب معابد و کلیسا با توسعه زندگی شهری و وسعت زیرساخت‌های اقتصادی، پایان یابد. البته مسیحیت، آن‌طور که روایت می‌شود، ناگهانی از حکومت کناره نگرفت. اصلاح‌گران دینی (پیوریتن‌ها) که خود از کشیشان مسیحی بودند، وحی منزل دانستن دین را به خوانش‌های فردمحور تنزل دادند تا دین‌داری، امری شخصی گشته و توسعه مدنی در قیدوبند تقدس‌های روح‌القدسی، محدود نشود. این مسئله سبب شد تا رفته‌رفته، کنش دینی رنگ‌وبوی اجتماعی خود را از دست داده و به عنوان امری شخصی و سلیقه‌محور قلمداد شود.
لوتر آلمانی (از کشیشان مسیحی) به تأسی از روند روبه‌رشد تجدد در اروپا، مسیحیت پروتستان را بر محور نسبی‌گرایی نهاد تا هر فرد، هر جور که می‌خواهد، مسیحیت را تفسیر کند. (مبانی نظری غرب مدرن/ شهریار زرشناس)
باید اذعان داشت، تفسیرگرایی اتفاقی نبود که خارج از تغییرات صنعتی و اجتماعی اروپای مدرن تعریف شود؛ بلکه خودبخشی از برنامه‌ تجدد بود. دنیای تجدد، به دینی نیاز داشت که در نظام معنایی خود، جایی برای جهان مدرن تدارک ندیده باشد، زیرا مدرنیته برای انسانی ساخته و پرداخته شده بود که همه چیز درید قدرت او قرار داشت، حتی معنویت!
طبیعی است که تعدد تفسیرهای انسان متجدد از دین، معنویت را با چالشی از همان جنس مواجه می‌ساخت. دین در ادبیات مدرن دیگر سازنده نبود. پروتستانیزم، دین را به ابزاردست سرمایه‌سالاران شهری تبدیل کرد تا دنیای صنعتی و انسان ابزاری در جریان تمدن‌سازی مدرنیسم، مشروعیت بیشتری پیدا کند؛ همین نیز شد!
انزوای معنویت اگر برای کلیسا نان نداشت، اما برای فرانسوی‌ها، انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها، آب داشت. آبی که همچون سیلی خانه‌خراب‌کن، بر سرزمین‌های غیراروپایی عبور کرد تا نشان دهد، دنیای بدون معنویت، هیچ ضمانت اخلاقی برای عمل به شعار انسان‌دوستی ندارد. بنابراین سیاست جهان مدرن، بدون جدایی از دین، امکان اجرایی نداشت. از این رو تمدن غرب، براساس سکولاریسم چارچوب‌بندی شد تا فردگرایی و لیبرالیسم، به عنوان قله‌ بهشت مکانیکی عصر صنعت و تکنولوژی شناخته شود. قله‌ای که فاتحانش، بمب‌های اتمی آمریکایی‌هایی بودند که بر سر مردم بی‌گناه هیروشیما و ناکازاکی فرود می‌آمد.
نیک می‌بینیم، حراج دین توسط مارتین لوتر و ژان کالون، برای دست‌یافتن به بهشت زمینی نه‌تنها توهمی بیش نبود، بلکه آنچه در عالم واقع رقم می‌خورد، جهنمی از جنس جنگ‌های جهانی، قتل‌عام چند ده‌هزارنفری مردم غزه و سکوت مدرنیسم در برابر آن بود! جنایاتی که با قرائت‌های متکثر از دین و معنویت صورت پذیرفت.
لوتر در ایران!
جامعه‌شناسان و مورخان، تمدن را نظامی اجتماعی توصیف کرده‌اند که فرهنگ را تجسم بخشیده و از دل آن دستاوردهایی برای حل مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می‌سازند. (تاریخ فرهنگ و تمدن/ محمدرضا کاشفی/ص۴۴)- (آشنایی با جامعه‌شناسی/ غلامرضا پرهیزکار/ص۱۰۷)
تفاوت رویکرد مسیحیت و اسلام به دنیا، جهان اجتماعی متفاوتی برای هرکدام رقم زده بود. همزمان با جدایی دین از دنیا در غرب، در ایران صفوی دین توسط نهاد حوزه، تمدنی شکوفا مبتنی بر اندیشه‌ اسلام ناب تولید کرده بود.
بر همین اساس، نظام معنایی اسلام در صفویه، فرهنگی متناسب با خود را که بر پایه‌ وحی و عترت بود، در کالبد ساختار سیاسی و اجتماعی همگون، مستقر کرد. در نظام تمدنی اسلام، دین یک قرائت دارد که به واسطه فقها از دل قرآن و روایات معصومین، استنباط شده و در عصر غیبت به دست ولی فقیه، جامه‌ ظهور اجتماعی بر تن می‌کند.
این نگاه کلی از تمدن اسلامی در تاریخ ایران، گاهی نمود آشکار پیدا کرده است و گاهی دچار انزوا و غفلت گشته است. دوران «پسا مشروطه» در ایران، از جمله دورانی است که دین توسط مقلدان مارتین لوتر (طبقه روشنفکری) به انزوا رفت تا تجدد اروپایی در غیر زیست‌بوم خود، عملیاتی شود.
بدون تردید آن زمان را می‌توان، یکی از دوره‌های تقابل سخت و مشقت‌بار اندیشه‌ توحیدی و تفکر شبه مدرن دانست. زمانه‌ای که روشنفکران مقلد، سکولاریسم را تنها راه‌حل پیشرفت می‌شمردند؛ آنها از سویی مردم را جدای از دین و روحانیت می‌دانستند و از سوی دیگر دین را به عنوان استبداد سیاه، عامل بازدارنده توسعه معرفی می‌کردند. این ادعاها در حالی گفته می‌شد که سیاه‌ترین دوره پادشاهی ایران، زیر چکمه‌های استبداد رضاخانی شکل گرفته بود.
کشف حجاب، دستور به خلع لباس روحانیون، تعطیلی عزاداری محرم و در نهایت دستور به تعطیلی حوزه به عنوان تنها نماینده‌ نهاد دین در ایران توسط رضاشاه، پای نهادن بر جای پای پروتستان‌ها بود. از این رو جریان روشنفکری سال‌ها در صدد برآمد تا انزوای روحانیت از جامعه را با نظریه‌ پروتستانیزم اسلامی، تئوری‌سازی کند.
 این اتفاق هرچند جسته‌وگریخته در نهاد علم ایران، ریشه دواند؛ اما حفظ حوزه توسط آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی (ره) و استمرار جریان فقه اجتماعی توسط امام خمینی (ره)، بار دیگر نور امید دین‌داری اجتماعی را در دل طلاب حوزه زنده کرد. جریان تجددمآب در ایران، هراندازه قصد داشت تا دیانت را همچون رنسانس، امری شخصی قلمداد کند، اما با تبیین، روشنگری و مردمی‌بودن روحانیون به رهبری امام راحل، این مقصد به سرانجام نرسید.

تمدن برای مردم
نگاه بومی به حل مسائل کشور توسط یک فقیه مبارز در برابر استعمار، روح تازه‌ای در میان مردم ایران دمید. این نگاه از آنجا نشأت می‌گیرد که اولا، روحانیت اصیل به واسطه‌ ارتباط وسیع و وثیقش با مردم، جامعه‌شناسی خوبی از صحنه دارد و ثانیا، معنای توأمان با ماده در حکمت اسلامی، این ظرفیت را ایجاد کرد تا هیچگاه اسلام ناب در دام جریان سکولاریزاسیون قرار نگیرد.
سرانجام این دیدگاه، انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ بود! انقلابی که دیانت همراه با سیاست را شاه‌کلید تمدنی خود خواند تا به واسطه‌ آن، ضمن کوتاه‌کردن دست استکبار از دامن استقلال ملی، زمینه‌های رشد تمدنی ایرانی و اسلامی را بار دیگر از مردم و برای مردم پدید آورد.
بر این اساس، دیگر حوزه فقط نهاد دین شمرده نخواهد شد، بلکه باید حوزه را نهادی دانست که تمدن اسلامی را در تمامی بسترهای حکمرانی فعال می‌کند و دین را نه ابژه که عاملی موثر در بازتولید پیشرفت بومی می‌خواهد. دور از ذهن نخواهد بود اگر دشمنان حوزه‌ فعال، با برجسته‌شدن ویژگی مهمی که سال‌ها توسط هم‌مسلکان لوتر، مغفول مانده بود، بیشتر شود. ازدیاد دشمن نه‌تنها بیانگر ضعف حوزه نیست که قطعا دلالت بر قوت آن دارد. اما باید توجه داشت که اگر لوتر از دل کلیسا  علیه آن اقدام کرد، چنین نقشه‌ای نیز برای حوزه قابل‌پیش‌بینی است.
 افرادی که در تلاش‌اند تا با جدایی میان حوزه و مردم، آن را از «روزآمدی» بازدارند تا تحقق تمدن اسلامی، خیالی خام تلقی شود. این در حالی است که تاریخ نشان داده است، نهاد دین مثل حوزه، بدون مردم مضمحل می‌شود و مردم بدون حوزه رو به پوچ‌گرایی و بربریت مدرن رهسپار می‌شوند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.