زهرا بذرافکن - خبرنگار گروه فرهنگ: در گزارشی که به تاریخ ۲۳ تیر با عنوان «آداب نانوشته؛ نقش‌های ماندگار» منتشر شد، به سفری در دل گنجینه‌ای کهن رفتیم؛ گنجینه فرهنگ شفاهی که در سینه‌ها و حافظه‌ها، نسل به نسل منتقل شده بود. از لالایی مادران و قصه‌های مادربزرگان تا فریادهای حماسی نقالان و هم‌نوایی کارگران در مزارع، این میراث ناملموس، دی‌ان‌ای فرهنگی و هویت جمعی ما را شکل می‌داد. آن جهان بر پایه یک اصل استوار بود: انتقال مستقیم، انسانی و سینه‌به‌سینه. اما امروز در جهانی که با الگوریتم‌ها، صفحات نمایش و اتصال دائمی به شبکه بازتعریف شده، سرنوشت آن گنجینه چه‌شده است؟

میراثی در حال دگردیسی

آگاه: پاسخ، یک نابودی ساده نیست، بلکه یک «دگردیسی» عمیق و پیچیده است. فرهنگ شفاهی نمرده بلکه روح آن در کالبدهای جدید و دیجیتالی حلول کرده است. زنجیره انتقال سینه‌به‌سینه پاره نشده بلکه حلقه‌های آن به کابل‌های فیبر نوری و امواج وای‌فای تبدیل شده‌اند. این متن کاوشی است در این جهان جدید؛ سفری برای یافتن جایگزین‌های مدرن آن سنت‌های کهن و تحلیلی بر اینکه در این جایگزینی چه چیزهایی را به دست آورده‌ایم و مهم‌تر از آن، چه چیزهایی را از دست داده‌ایم.

از آغوش مادر تا لیست پخش یوتیوب
در فرهنگ سنتی لالایی تنها ابزاری برای خواباندن کودک نبود؛ یک پیمان عاطفی و فرهنگی بود. آوای گاه قوی و گاه خسته مادر که با تاریخ شخصی، آرزوها، اضطراب‌ها و رویاهایش آمیخته بود، اولین کدهای فرهنگی را در ذهن نوزاد حک می‌کرد. لالایی بختیاری، کودک را با مفاهیم کوچ و سلحشوری آشنا می‌کرد و لالایی کردی، او را با طبیعت کوهستان پیوند می‌داد. این یک انتقال شخصی، منحصربه‌فرد و سرشار از صمیمیت بود.
امروز جایگزین این سنت، در دسترس‌تر و کارآمدتر از همیشه است. با جست‌وجوی کلمه «لالایی» در پلتفرم‌هایی مانند یوتیوب یا اسپاتیفای با لیست‌های پخش بی‌پایان و ویدیوهایی ۱۰ساعته از موسیقی‌های آرام‌بخش مواجه می‌شویم. انیمیشن‌های حرفه‌ای با رنگ‌های ملایم و ملودی‌های استاندارد جهانی، جایگزین صدای ساده و بی‌ریای مادر شده‌اند. اپلیکیشن‌های «نویز سفید» (White Noise) یا برنامه‌های مدیتیشن مانند «Calm»، با ارائه صداهای مهندسی‌شده باران یا امواج دریا، وظیفه آرام‌کردن کودک را بر عهده گرفته‌اند.
در این دگردیسی، ما راحتی و تنوع را به دست آورده‌ایم. والدین امروزی، ابزاری قدرتمند و فوری برای آرام‌کردن فرزند خود در اختیار دارند. اما در مقابل «پیوند» را از دست داده‌ایم. زنجیره انتقال سینه‌به‌سینه در این نقطه به وضوح قطع می‌شود. صدایی که کودک می‌شنود، دیگر حامل تاریخ خانوادگی، لهجه محلی و احساسات مادرانه نیست؛ صدایی استاندارد، جهانی و بی‌شناسنامه است. فرهنگ از یک «میراث انتقالی» به یک «محصول مصرفی» تبدیل شده است. لالایی دیگر یک آیین دونفره و صمیمی نیست، بلکه یک ابزار کاربردی برای بهینه‌سازی فرآیند خواب است.

راویان دیجیتال، جایگزین نقال‌ها و قصه‌گویان
قهوه‌خانه‌ها و شب‌نشینی‌های کنار کرسی، روزگاری صحنه نمایش قدرتمندترین رسانه زمان خود بودند: «قصه‌گوها». نقال با یک چوبدستی، حماسه‌های ملی را برای جمعیتی مشتاق زنده می‌کرد و مادربزرگ با کلام جادویی خود، دیوها و پریان را به دنیای واقعی می‌آورد. ویژگی اصلی این سنت، «تعامل» و «حضور جمعی» بود. مخاطب چهره قصه‌گو را می‌دید، در نفس او شریک می‌شد و خود را بخشی از داستانی می‌یافت که در یک فضای مشترک فیزیکی روایت می‌شد.
امروز قصه‌گوها هرگز نمرده‌اند؛ آنها تنها به دنیای دیجیتال مهاجرت کرده‌اند. جایگزین اصلی آنها «کتاب‌های صوتی» و «پادکست‌ها» هستند. پلتفرم‌هایی چون فیدیبو، طاقچه و یا نمونه‌های جهانی مانند Audible، دسترسی به هزاران داستان را با صدای گویندگان حرفه‌ای ممکن ساخته‌اند. ما در حین رانندگی، ورزش یا انجام کارهای روزمره، می‌توانیم به داستان گوش دهیم. این یک دستاورد بزرگ در دسترسی به ادبیات است.

قصه‌هایی که از «کرسی» تا کنسول بازی آمدند

میراثی در حال دگردیسی
اما مهم‌ترین و قدرتمندترین جایگزین نقالان حماسه‌سرا، «بازی‌های ویدیویی روایی» هستند. بازی‌هایی جهانی مانند «The Witcher» یا «The  Last of Us»، حماسه‌های مدرن ما به شمار می‌روند که داستان‌هایی پیچیده از اخلاق، فداکاری و قهرمانی را روایت می‌کنند. این پدیده تنها به داستان‌های جهانی محدود نمی‌شود و در ایران نیز نمونه‌های موفقی از این حماسه‌های دیجیتال خلق شده است. برای مثال بازی «گرشاسپ: گرز ثریت»، با الهام مستقیم از اساطیر و پهلوانان شاهنامه، بازیکن را در نقش یک قهرمان اسطوره‌ای قرار می‌دهد و مستقیما میراث نقالی و حماسه‌سرایی را در قالبی تعاملی بازآفرینی می‌کند. 
در اینجا مخاطب دیگر یک شنونده منفعل نیست، بلکه یک «مشارکت‌کننده فعال» است. او در نقش قهرمان، تصمیمات اخلاقی می‌گیرد و سرنوشت داستان را رقم می‌زند. این اوج تعامل‌پذیری است که حتی نقال سنتی نیز نمی‌توانست آن را فراهم کند. اما این تجربه، یک تجربه عمیقا فردی است. ما با هدفون در گوش به تنهایی در اتاق خود، این حماسه‌ها را زندگی می‌کنیم. آن میدانگاه و قهوه‌خانه جمعی، به یک صفحه نمایش شخصی تقلیل یافته و هویت ملی که در شاهنامه موج می‌زد، جای خود را به ارزش‌های جهانی و هویت یک «گیمر» در یک قبیله بین‌المللی داده است.

 موسیقی، متن انزوا

میراثی در حال دگردیسی
یکی از ناب‌ترین اشکال فرهنگ شفاهی، نغمه‌های کار بود؛ آواهایی ریتمیک که برای هماهنگی در تلاش جمعی خوانده می‌شد. زنان قالیباف با هر ضربه شانه، بیتی را هم‌خوانی می‌کردند و کشاورزان در حین درو، با آوازی مشترک، به یکدیگر نیرو و انگیزه می‌دادند. این ترانه‌ها نه تنها بهره‌وری را بالا می‌بردند، بلکه روح «همیاری» و «تعلق گروهی» را تقویت می‌کردند. موسیقی، ابزاری برای اتصال انسان‌ها به یکدیگر و به کار مشترکشان بود.
جایگزین امروزی این سنت، تصویری وارونه از گذشته است: هدفون شخصی. در دفاتر کار مدرن، کارخانه‌ها و حتی در میان کارگران اقتصاد دیجیتال (مانند رانندگان تاکسی‌های اینترنتی)، هر فرد در حباب صوتی خود غرق است. موسیقی متن کار امروزی، یک لیست پخش شخصی از اسپاتیفای یا یک پادکست جنایی است. کارکرد این موسیقی، دقیقا معکوس ترانه کار سنتی است. آن برای «اتصال» بود و این برای «انقطاع».
کارمند امروزی برای فرار از محیط کار، برای نشنیدن صدای همکاران و برای تحمل ساعات طولانی کار یکنواخت، به هدفون پناه می‌برد. موسیقی دیگر از دل کار و برای آن نمی‌جوشد؛ ابزاری است برای ساختن یک دیوار صوتی میان فرد و محیط اطرافش. در این جایگزینی ما شاهد یکی از عمیق‌ترین دگرگونی‌ها هستیم: گذار از «ما» به «من». فرهنگ شفاهی کار که بر پایه هم‌نوایی و تقویت روح جمعی بود، جای خود را به موسیقی متن انزوا و فردگرایی داده است.

آیین‌های مجازی و قبایل آنلاین؛ بازتعریف سنت‌های جمعی

میراثی در حال دگردیسی
آداب و رسوم سنتی، از جشن نوروز و شب یلدا گرفته تا مراسم عروسی و عزا، بر پایه گردهمایی فیزیکی استوار بودند. افراد در یک مکان مشترک جمع می‌شدند، غذای مشترک می‌خوردند، اعمال نمادین مشخصی را با هم انجام می‌دادند و از این طریق، پیوندهای اجتماعی خود را بازسازی و تقویت می‌کردند. این آیین‌ها، چسب اجتماعی جامعه بودند. در دنیای امروز، این آیین‌ها ناپدید نشده‌اند، بلکه در حال بازتعریف‌شدن در فضاهای مجازی هستند. جایگزین بخشی از این سنت‌ها، «قبایل آنلاین» و «آیین‌های دیجیتال» هستند. جوامع هواداری، گروه‌های بازی‌های آنلاین (Guilds) یا انجمن‌های تخصصی قبایل جدیدی هستند که اعضای آن نه بر اساس جغرافیا که بر اساس علاقه مشترک گرد هم آمده‌اند و آیین‌ها و زبان مشترک خود را دارند. از سوی دیگر خود آیین‌های سنتی نیز به شدت «رسانه‌ای» شده‌اند. سفره هفت‌سین یا شب یلدا، از یک آیین خانوادگی و خصوصی به یک «پرفورمنس (اجرا) عمومی» در اینستاگرام تبدیل شده است. هدف دیگر صرفا دور هم بودن نیست، بلکه ثبت و نمایش تصویری بی‌نقص از آن برای کسب اعتبار اجتماعی (لایک و کامنت) است. ما همزمان که در حال اجرای آیین هستیم، آن را از طریق تلفن‌های همراه‌مان برای دیگران پخش می‌کنیم. حتی «میم‌ها» (Memes) را می‌توان نوعی فولکلور دیجیتال دانست؛ یک شوخی یا نکته فرهنگی که به سرعت برق، به صورت سینه‌به‌سینه مجازی، در میان میلیون‌ها نفر پخش می‌شود و یک فهم مشترک آنی ایجاد می‌کند. این یک واقعیت ترکیبی است؛ ما هنوز آیین‌ها را داریم، اما تجربه ما از آنها  به شدت تحت‌تاثیر حضور و قضاوت دنیای مجازی قرار گرفته است.

 میراث گمشده یا آینده‌ای بازنویسی‌شده؟
گذار از فرهنگ سینه‌به‌سینه به فرهنگ الگوریتمی، یک داستان ساده از تقابل سنت و مدرنیته نیست. ما در این مسیر، دستاوردهای انکارناپذیری داشته‌ایم؛ دسترسی بی‌سابقه به اطلاعات و هنر، راحتی و کارآمدی شگفت‌انگیز و امکان ایجاد جوامع جدید فراتر از مرزهای جغرافیایی. اما هزینه این دستاوردها، تغییر ماهیت بنیادین ارتباطات فرهنگی ما بوده است. گذار از امر «شخصی» به «استاندارد»، از «جمعی» به «فردی»، از «حضوری» به «مجازی» و از «فرهنگ خاص» به «محتوای جهانی»، هسته اصلی این دگردیسی است. شاید پرسش نهایی این نباشد که آیا این تحول خوب است یا بد. پرسش مهم‌تر این است: در جهانی که الگوریتم‌ها برای کودکان‌مان لالایی می‌خوانند، حماسه‌هایمان را در بازی‌های ویدیویی تجربه می‌کنیم و با هدفون کار می‌کنیم، چگونه می‌توانیم جوهر اصلی آن میراث کهن یعنی «پیوند عمیق انسانی» را زنده نگه داریم؟ شاید بزرگ‌ترین چالش نسل ما، نه انتخاب میان گذشته و آینده که یافتن راهی برای نوشتن آینده‌ای است که در آن، کارآمدی فناوری، گرمای ارتباط انسانی را به یغما نبرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.