۲ آبان ۱۴۰۴ - ۲۲:۴۶
کد خبر: ۱۷٬۳۱۰

باتلاق شرم‌الشیخ

چرا عدم حضور ایران در نمایش ترامپ تصمیم درستی بود؟

محمد بیات _ دانشجوی دکترای مطالعات خاورمیانه

باتلاق شرم‌الشیخ

آگاه: بعد از گذشت دو سال از نبرد طوفان‌الاقصی، سرانجام دونالد ترامپ با الهام گرفتن از طرح تونی بلر با هماهنگی تل‌آویو و رهبران برخی کشورهای اسلامی تصمیم گرفت تا از طرح ۲۰ ماده‌ای خود برای برقراری آتش‌بس در نوار غزه رونمایی کند.

با آنکه در این طرح به تمام خواسته‌های دو طرف پاسخ کامل داده نشده بود اما از طریق «فشار» در میان متحدان آمریکا زمینه توقف جنگ در شرق مدیترانه را فراهم آورد. رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه آمریکا در آستانه اعلام برنده جایزه صلح نوبل قصد داشت با راه‌اندازی نمایشی ویژه در کنست اسرائیل و اجلاس شرم‌الشیخ چهره یک بازیگر صلح‌ساز را از خود نشان دهد تا از این طریق زمینه تحقق یکی از رویاهای زندگی‌اش یعنی دریافت جایزه صلح نوبل فراهم شود! در چنین شرایطی ما شاهد آن بودیم که ترامپ و معاونان وی قصد داشتند این نگاه را ترویج کنند که صلح یاد شده حاصل اجماع میان رهبران تمام کشورهای منطقه از جمله جمهوری اسلامی ایران است. این تلاش مذبوحانه در حالی دنبال می‌شد که آمریکا در جریان جنگ ۱۲روزه به ماشین جنگی اسرائیل انواع کمک‌های تسلیحاتی، اطلاعاتی و لجستیکی را برای هدف قرار دادن ارکان قدرت تهران ارائه داد. اعلام دعوت رسمی از ایران به منظور شرکت در این اجلاس را می‌توان اوج تلاش طرف آمریکایی برای ایجاد چهره پیروز در منطقه غرب آسیا دانست. رجال عالی‌رتبه ایرانی اما پس از بررسی اهداف و نیات شخصی ترامپ در تصمیمی درست اعلام کردند که حاضر به شرکت در چنین نمایشی نیستند. ترامپ نمی‌تواند همزمان رئیس‌جمهور جنگ و رئیس‌جمهور صلح باشد!
شامگاه چهارشنبه هشتم اکتبر، دونالد ترامپ رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه آمریکا با انتشار پستی در شبکه اجتماعی «سوشال تروث» از پذیرش مرحله نخست آتش‌بس میان جنبش اسلامی حماس و اسرائیل خبر داد. پیش از ترامپ پس از مشورت با بنیامین نتانیاهو، سران کشورهای اسلامی و تحت تاثیر طرح تونی بلر نخست‌وزیر سابق انگلیس از ایده ۲۰ ماده‌ای صلح برای برقراری آتش‌بس در غزه خبر داده و با تعیین ضرب‌الاجل رسمی خواستار توقف جنگ در سواحل مدیترانه شده بود. براساس اطلاعات منتشر شده توسط رسانه‌های جریان اصلی، در این طرح به موضوعاتی کلیدی همچون تبادل اسرا، عقب‌نشینی ارتش اسرائیل از باریکه غزه، شکل‌گیری حاکمیت بین‌المللی و سپس انتقال آن به فلسطینی‌ها، خلع سلاح (تدریجی) حماس، ارسال کمک‌های بشردوستانه و بازسازی این منطقه جنگ‌زده توجه شده است. پس از اعلام رسمی این خبر گمانه‌زنی‌ها در خصوص آینده جنگ و میزان پایبندی هر کدام از طرفین منازعه محل بحث است. همین مسئله سبب شده است تا ناظران بیرونی هر کدام با استخدام قرائتی متفاوت دست به قلم شده و این رخداد مهم در منطقه خاورمیانه را مورد تحلیل و بررسی قرار دهند. در این متن نیز سعی خواهد شد با بررسی نقاط عطف و نکات مهم در مسیر برقراری آتش‌بس در غزه، به این سوال مهم پاسخ دهد که چرا رهبران شاخه سیاسی حماس با آخرین پیشنهاد صلح ترامپ موافقت کردند؟ با آنکه ایران واکنش منفی نسبت به این توافق نشان نداد اما چرا در نشست شرم‌الشیخ شرکت نکرد؟
در نمایش «جنگ غزه» تنها این بازیگران اصلی نبودند که به نقش‌آفرینی پرداختند بلکه سیاه‌لشکر این نمایش یعنی «بازیگران میانجی» نیز به نقش‌آفرینی جدی پرداختند. به عنوان مثال دوحه و قاهره طی این دو سال تبدیل به مقر مذاکرات سیاسی- امنیتی برای مدیریت تنش و تلاش برای پایان جنگ، حتی به صورت موقت شدند. در یکی از آخرین پرده‌های این نمایش ارتش اسرائیل با همکاری «شین‌بت» در حمله‌ای هوایی پایتخت امیرنشین قطر را هدف قرار داد تا بتواند رهبران سیاسی حماس را ترور و جلوی توقف جنگ را بگیرد. نکته جالب توجه در این عملیات شکست‌خورده آن است که موساد با طرح‌ریزی و اجرای آن به دلیل پیامدهای احتمالی اقدام علیه قطر مخالف بود. هنگامی که ترامپ با امضای فرمان اجرایی نسبت به امنیت قطر متعهد شد برخی تحلیل‌گران با دید موساد همراه شده و حق را به داوید بارنع دادند. درک تهدید «هژمون‌طلبی» اسرائیل در منطقه خاورمیانه سبب شد تا بازیگران میانجی از فرصت‌هایی همچون نشست مشورتی دوحه یا مجمع عمومی سازمان ملل استفاده کرده و مانع عملیاتی شدن ایده «اسرائیل بزرگ» شوند. چنین تلاشی درهم‌تنیدگی و اتصال منافع کشورهای مختلف را در قبال جنگ غزه نشان می‌دهد.
با وجود تلاش‌های قطر و مصر برای متوقف کردن ماشین جنگی اسرائیل اما شاید مهم‌ترین بازیگر میانجی برای تغییر وضعیت میدانی- سیاسی در جنگ غزه را بتوان ترکیه و شخص ابراهیم کالین، رئیس سرویس میت دانست. با مقایسه طرح‌های پیشنهادی اردوغان و ترامپ به راحتی می‌توان ردپای آنکارا را در ایده ۲۰ ماده‌ای ترامپ دید. در عین حال کشورهای یادشده تنها بازیگران صحنه صلح نبودند. 
ترامپ پس از اعلام توافق میان اسرائیل و حماس رسما اعلام کرد که در این روند با ایران نیز در تماس بوده و تهران در طرح صلح بزرگ‌تر خاورمیانه حضور خواهد داشت! استخدام چنین ادبیاتی از سوی رئیس‌جمهور نشان‌دهنده آن است که «کانال‌های دوم» دیپلماتیک همچنان میان ایران و آمریکا فعال است و این امکان وجود دارد که دو کشور به الگویی برای از سرگیری گفت‌وگوها و کنترل تنش دست یابند. چنین رویایی فعلا دور از دسترس به نظر می‌رسد اما اگر قرار باشد «راند دومی» میان ایران و اسرائیل اتفاق نیفتد، تهران و واشنگتن چاره‌ای جز توافق در برخی مسائل مهم اتمی، موشکی و منطقه‌ای ندارند.

بهره سخن
مهم‌ترین نکته در روند سیاست‌گذاری در حوزه سیاست خارجی، مشخص کردن «منافع ملی»، تامین ابزار لازم و به دنبال آن تضمین تحقق اهداف از پیش تعیین شده است. تجربه دو دهه مذاکره با دولت آمریکا در پرونده اتمی، این موضوع را برای تهران آشکار ساخته است که از اوبامای دموکرات تا ترامپ جمهوری‌خواه هیچگاه مسیر مطمئن، روشن و همواری برای رسیدن به یک توافق پایدار و قابل اتکا وجود ندارد. در مواجهه با دولت بدعهد آمریکا شاید غیرقابل اعتمادترین ساکن کاخ سفید را بتوان دونالد ترامپ دانست. تاجر سیاست‌پیشه‌ای که با استخدام رفتاری غیرقابل پیش‌بینی به هیچ قاعده و توافقی پایبند نیست و سعی دارد تا از طریق استفاده از اهرم‌های فشار نظامی- اقتصادی به اهداف خود در حوزه سیاست خارجی و داخلی دست یابد. با توجه به نکات مورد اشاره عدم حضور رئیس‌جمهور و وزیر خارجه ایران در نمایشی که بسیاری از رهبران جهان توسط ترامپ تحقیر شدند به نظر می‌رسد تصمیم درست و خردمندانه‌ای بوده است. مذاکره تنها زمانی معنا دارد که تامین‌کننده منافع ملی یا دورکننده تهدیدی از کشور باشد اما سیاست «مذاکره برای مذاکره» نه تنها منافع کشور را تامین نمی‌کند بلکه مانند تهدیدی، سبب به خطر افتادن منافع کشور در عرصه بین‌المللی می‌شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.