آگاه: ما دچار یک خطای محاسباتی بزرگ شدهایم؛ خیال میکنیم رفاه یعنی همین سوخت تقریبا رایگان، غافل از اینکه برای نگه داشتن این وضعیت، داریم از جیب نسلهای بعد برداشت میکنیم و فرصتهای طلایی اقتصاد را یکی پس از دیگری میسوزانیم.
بیایید نگاهی به ابعاد مصرف سوخت در کشور بیندازیم تا بزرگی ماجرا روشن شود. آمارهای رسمی و میدانی نشان میدهد که در روزهای اوج، مصرف بنزین در ایران به عدد حیرتانگیز ۱۴۰ میلیون لیتر در روز میرسد. اما این تمام ماجرا نیست؛ در کنار بنزین، مصرف گازوئیل نیز عددی خیرهکننده است و میانگین آن حدود ۱۲۰ میلیون لیتر در روز برآورد میشود. وقتی این دو عدد را کنار هم میگذاریم، به مصرف روزانه ۲۶۰ میلیون لیتر سوخت مایع استراتژیک میرسیم. سوال کلیدی اینجاست: این اقیانوس سوخت از کجا میآید؟

برای تولید این حجم عظیم از فرآورده، پالایشگاههای کشور باید با تمام توان و فراتر از ظرفیت اسمی کار کنند. اگر فرآیند پیچیده تبدیل نفت خام به فرآورده را به زبان ساده ترجمه کنیم، برای اینکه بتوانیم ۲۶۰ میلیون لیتر بنزین و گازوئیل در روز داشته باشیم، باید روزانه حجمی حدود دو میلیون بشکه نفت خام را وارد پالایشگاهها کنیم. این عدد تکاندهنده است. معنایش این است که بخش اعظمی از نفتی که از چاههای جنوب استخراج میشود، اصلا فرصت نمیکند رنگ کشتیهای صادراتی و بازارهای جهانی را ببیند. این نفت، که میتوانست دلار و یورو برای توسعه کشور به ارمغان بیاورد، وارد چرخه داخلی میشود، تبدیل به سوخت میشود و ظرف کمتر از ۲۴ ساعت در موتور خودروهای پرمصرف، کامیونهای فرسوده و ترافیکهای سنگین شهری میسوزد و تمام میشود.
تراژدی مضاعف: واردات بنزین در کشور نفتخیز
اما فاجعه واقعی زمانی ابعاد هولناکتری به خود میگیرد که بدانیم ظرفیت تولید داخلی، حتی با اعمال فشارهای فرساینده بر گرده پالایشگاههای کشور، دیگر پاسخگوی این اشتهای سیریناپذیر و مصرف نامتعارف نیست. ایران، کشوری که تا همین چند سال پیش، سندهای چشماندازش را بر مبنای تسخیر بازارهای انرژی منطقه و تبدیل شدن به هاب صادرات فرآوردههای نفتی تنظیم میکرد و سودای ساخت پتروپالایشگاههای مدرن را در سر میپروراند، اکنون در چرخشی تلخ و تاریخی، به یک واردکننده بنزین تبدیل شده است.
گزارشهای رسمی و تحلیلهای کارشناسی حاکی از واقعیتی گزنده است: برای پر کردن شکاف عمیق میان تولید و مصرف و برای اینکه شریانهای حیاتی حملونقل کشور از حرکت نایستد، سالانه رقمی معادل ۶ میلیارد دلار از منابع ارزی کشور صرف واردات بنزین میشود. دقت کنید که ما در چه چرخه باطل و عجیبی گرفتار شدهایم: ما صاحب نفت هستیم، اما به دلیل بیعملی و اتخاذ سیاستهای اشتباه، مجبوریم دست به دامان واردات شویم. ما دلارهای نفتی را که در شرایط سخت تحریمی، با دور زدن موانع بانکی و با هزار مشقت و ریسک به دست میآوریم، به راحتی از دست میدهیم.
به بیان سادهتر، ما نفت خام را با دشواری میفروشیم تا ارز به دست بیاوریم و سپس همان ارز ارزشمند را دو دستی تقدیم میکنیم تا برایمان بنزین بیاورند؛ بنزینی که زمانی خودمان صادرکننده آن بودیم.
اگر فقط «معمولی» مصرف میکردیم
حالا بیایید یک سناریوی جایگزین و عقلانی را تصور کنیم و ببینیم اگر تنها به استانداردهای معمول جهانی بازگردیم، چه اتفاقی رخ میدهد. فرض کنید با مجموعهای از اقدامات هماهنگ قیمتی و غیرقیمتی نظیر اصلاح الگوی مصرف، نوسازی ناوگان خودرویی، اسقاط خودروهای فرسوده و توسعه حملونقل عمومی، مصرف سوخت ما منطقی شود. در این تصویر مطلوب، فرض ما بر این است که مصرف روزانه بنزین از ۱۴۰ میلیون لیتر فعلی به ۹۰ میلیون لیتر کاهش یابد؛ عددی که برای جمعیت و اقتصاد ایران همچنان سخاوتمندانه است، اما نسبت به وضعیت جنونآمیز فعلی بسیار قابل دفاعتر است. همزمان در بخش گازوئیل، اگر جلوی قاچاق گرفته شود و ناوگان فرسوده جادهای نوسازی شود، کاهش مصرف روزانه از ۱۲۰ میلیون لیتر به ۹۰ میلیون لیتر کاملا در دسترس است. در این حالت، ما با یک صرفهجویی عظیم روبهرو هستیم: ۵۰ میلیون لیتر بنزین و ۳۰ میلیون لیتر گازوئیل در روز آزاد میشود. این ارقام صرفا اعدادی روی کاغذ نیستند، بلکه سیلابی از ثروت ملی هستند که مسیرشان تغییر میکند. بیایید ماشینحساب را با نگاهی محافظهکارانه به کار بیندازیم. در بخش بنزین، با کاهش مصرف، ابتدا آن ۶ میلیارد دلار ارزی که سالانه با مشقت فراوان صرف واردات بنزین میشود، در خزانه کشور باقی میماند. سپس، مابقی تولید داخلی که اکنون مازاد بر نیاز است، صادر میشود که برآوردها نشان میدهد سالانه حدود پنج میلیارد دلار درآمد ارزی ایجاد خواهد کرد. بنابراین، تنها در بخش بنزین، مجموع «توقف خروج ارز» و «درآمد صادراتی»، عددی معادل ۱۱ میلیارد دلار سود خالص سالانه برای کشور به ارمغان میآورد.
اما این پازل بدون محاسبه گازوئیل، ناقص است. آن ۳۰ میلیون لیتر گازوئیلی که در سناریوی مطلوب صرفهجویی میشود، کالایی بسیار باارزش در بازارهای جهانی است. اگر این حجم را صادر کنیم، با قیمتهای فوب خلیجفارس، سالانه حدود هشت میلیارد دلار دیگر به درآمدهای ارزی کشور افزوده میشود. وقتی این دو عدد را با هم جمع میکنیم، به واقعیتی خیرهکننده میرسیم: مجموع سود حاصل از منطقیسازی مصرف بنزین و گازوئیل، به رقمی در حدود ۱۹ میلیارد دلار در سال میرسد. این ۱۹ میلیارد دلار، همان ثروتی است که ما هر روز و هر ساعت، بیرحمانه در اگزوز پرایدهای پرمصرف، پژوهای قدیمی و کامیونهای ۵۰ ساله میسوزانیم و دود میکنیم. این بودجهای است که به تنهایی میتواند تمام زیرساختهای حیاتی ایران را دگرگون کند، اما ما در کمال تعجب انتخاب کردهایم که آن را به باد بدهیم.
با ۱۹ میلیارد دلار چه کارهایی میتوان کرد؟
برای درک بزرگی این عدد، نباید فقط به صفرهای آن نگاه کرد. باید دید این پول در دنیای واقعی و در زندگی مردم چه قدرتی دارد. وقتی از «فرصتسوزی» حرف میزنیم، منظورمان دقیقا از دست دادن زیرساختهایی است که میتوانست ایران را به قدرت اول منطقه تبدیل کند. بیایید این درآمد سالانه را به صورت فرضی خرج کنیم.
تحول در آموزش و پرورش
بخش بزرگی از مدارس کشور فرسودهاند و معلمان دغدغه معیشت دارند. با اختصاص تنها بخشی از این پول (مثلا معادل دو میلیارد دلار)، میتوانیم سالانه ۲۰۰۰ مدرسه فوقمدرن و هوشمند در سراسر کشور بسازیم. مدارسی با آزمایشگاههای مجهز و فضاهای ورزشی استاندارد، نه مدارسی که هنوز با بخاری نفتی گرم میشوند. در عرض چند سال، هیچ مدرسه کپری یا فرسودهای در ایران باقی نمیماند و نسل آینده در محیطی شایسته پرورش مییافت.
تحول در نظام سلامت
هزینه ساخت بیمارستانهای عظیم و مجهز بسیار بالاست، اما با این درآمد کاملا شدنی است. با حدود سه میلیارد دلار از این بودجه، میتوان سالانه چندین ابربیمارستان در قطبهای مختلف کشور ساخت. تصور کنید در شهرهای مرزی و محروم، بیمارستانهایی داشته باشیم که مجهزترین دستگاههای MRI و داروهای کمیاب سرطان را داشته باشند و حتی توریست درمانی جذب کنند.
شریانهای حیاتی حملونقل
یکی از دلایل مصرف بالای سوخت، نبود حملونقل ریلی سریع است. با اختصاص حدود پنج میلیارد دلار در سال، میتوانیم سالانه صدها کیلومتر راهآهن سریعالسیر واقعی (با سرعت ۳۰۰ کیلومتر بر ساعت) احداث کنیم. یعنی در کمتر از یک دهه، تمام کلانشهرهای ایران با قطارهای سریعالسیر به هم متصل میشدند. همچنین نوسازی ناوگان اتوبوسرانی و متروی شهرها با این بودجه، ترافیک را به خاطره تبدیل میکرد.
سپر دفاعی و امنیت ملی
در خاورمیانه پرآشوب، امنیت شوخیبردار نیست. نوسازی ناوگان هوایی و تقویت سیستمهای دفاعی هزینهبر است. با بخشی از این پول (مثلا چهار میلیارد دلار)، میتوان سالانه دهها جنگنده پیشرفته نسل جدید به ناوگان هوایی افزود یا صنایع دفاعی بومی را چنان تقویت کرد که بازدارندگی مطلق ایجاد شود، بدون اینکه فشاری به سفره مردم وارد شود.
سرمایهگذاری برای آینده انرژی
با باقیمانده این ثروت، میتوانیم در انرژیهای تجدیدپذیر سرمایهگذاری کنیم. احداث نیروگاههای خورشیدی و بادی باعث میشود گاز طبیعی که اکنون در نیروگاهها میسوزد، آزاد شده و صادر شود؛ یعنی تبدیل کردن یک درآمد به درآمدی دیگر و پایدارتر.
بهره سخن
ما در حال حاضر در یک چرخه باطل گرفتار شدهایم. نفت را استخراج میکنیم، با هزینههای گزاف به سوخت تبدیل میکنیم، کمبودش را با دلارهای نفتی وارد میکنیم، همه را میسوزانیم و هوا را آلوده میکنیم و در نهایت پولی برای توسعه، آموزش و بهداشت باقی نمیماند. عدد ۱۹ میلیارد دلار در سال، عددی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت. این رقم معادل چندین برابر بودجه عمرانی کل کشور است که معمولا هم محقق نمیشود. راه حل این مسئله همانطور که هر عقل سلیمی به آن واقف است شوکدرمانی و گران کردن ناگهانی حاملهای انرژی نیست؛ راه حل، یک پیمان ملی است. مردم اگر ببینند که اصلاح روند مصرف انرژی، مستقیما سبب افزایش رفاه عمومی و توسعه کشور میشود همراهی خواهند کرد. مشکل ما کمبود منابع نیست؛ مشکل ما این است که نفت را به جای آنکه به توسعه تبدیل کنیم، در باک خودروها میسوزانیم. روزانه بیش از دو میلیون بشکه نفت خام برای چرخیدن چرخهایی دود میشود که ما را به مقصد نمیرسانند؛ زمان آن رسیده که ترمز این قطار پرهزینه را بکشیم و ریلگذاری را به سمت عقلانیت تغییر دهیم.
نظر شما