۲۰ آذر ۱۴۰۴ - ۱۴:۵۵
کد خبر: ۱۸٬۷۰۸

اگر در مواجهه با پدیده‌های اجتماعی پیچیده، قرار باشد تنها یک چیز را بیاموزیم، آن چیز باید این باشد که ساده‌انگاری، بزرگ‌ترین دشمن فهم است. پارادوکس ظاهری «حجاب، هم یک مسئله است و هم نیست»، نه یک تناقض منطقی، بلکه دریچه ورود به قلمرویی است که در آن، صورت‌بندی‌های کهنه از کار افتاده‌اند و نیاز به خوانشی نوین، خلاق و چندبعدی احساس می‌شود.

چرا حجاب، هم مسئله است و هم نیست؟

آگاه: با پذیرش این پارادوکس به عنوان نقطه آغاز بحث، فهم عمیق مسئله حجاب – و بسیاری چالش‌های اجتماعی دیگر مانند بحران آب – مستلزم عبور از گفتمان‌های تک‌بعدی، دوگانه‌ساز و واکنشی خواهد بود. ما نیازمند صورت‌بندی‌ای هستیم که هم پیوند ناگسستنی «زمین» و «آسمان» (مادیت و معنا) را ببیند، هم لباس را به مثابه «زبان روح» انسان بخواند و هم از وسعت‌ بین رهیافت‌های فلسفی و جامعه‌شناختی بهره گیرد.

یک وضعیت پارادوکسیکال!
ابتدا باید یک وضعیت پارادوکسیکال را توصیف کنیم. از یک‌سو، حجاب به عنوان یک هنجار دینی و ارزش اجتماعی دارای اهمیت اساسی است و بی‌تفاوتی نسبت به آن ممکن نیست. از سوی دیگر، صورت‌بندی کنونی بحث حول آن، که در آن «دشمن» (خواه به معنای جریان مقابل داخلی یا قدرت‌های فرهنگی خارجی) قواعد، چارچوب و حتی زبان گفت‌وگو را تحمیل کرده، ما را در موضعی واکنشی، تدافعی و کم‌ثمر قرار داده است. در این چارچوب تحمیلی، حجاب نه به مثابه یک «برکت» و ارزش زاینده، که به عنوان یک «مشکل» و نقطه تنش دائمی بازنمایی می‌شود. بنابراین، «مسئله» بودن حجاب، نه ذاتی آن، بلکه محصول یک گفتمان ناکارآمد و انفعالی است. از این رو راه برون‌رفت نه در چشم‌پوشی از اهمیت حجاب، که در تخریب این چارچوب و بازتعریف خلاقانه میدان گفت‌وگو است. در این حالت لازم است از موضعی ایجابی، از تاثیرات مثبت و سازنده حجاب در سلامت فردی و اجتماعی سخن گفت؛ صورت‌بندی که در آن، حجاب یک «فرصت» برای تعالی است، نه یک «تهدید» برای سرکوب.

پیوند زمین و آسمان
یکی از ژرف‌ترین بینش‌های الهیاتی، رد دوگانه‌انگاری رایج بین عالم ماده و معناست. این ایده که «زمین بخشی از آسمان است» به ما یادآوری می‌کند که قوانین عقلانی مدیریت جهان مادی (زمین)، در تضاد با قوانین معنوی (آسمان) نیستند، بلکه ذیل آن و همسو با آن‌اند. بحران آب، نمونه آشکاری از نتیجه غفلت از این پیوند است. این بحران، صرفا یک مشکل فنی یا محیط‌زیستی نیست؛ بلکه نشانه «توبه نکردن» جمعی ما از سوءمدیریت، اسراف، بی‌توجهی به علم و نادیده گرفتن مسئولیت‌مان در قبال موهبت‌های الهی است. به طور مشابه، تبدیل شدن حجاب به یک گره کور اجتماعی، تنها یک چالش فرهنگی نیست؛ بلکه می‌تواند نشانه‌ای از غفلت از «قوانین زمینی» تعامل اجتماعی، روانشناسی اقناع، جامعه‌شناسی پذیرش هنجار و اقتصاد فرهنگ باشد. مواجهه درست با هر دو مسئله، نیازمند اتحاد، عقلانیت جمعی، جهاد علمی-عملی و در نهایت یک «توبه» اجتماعی از روش‌های ناکارآمد گذشته است. هر گونه تلاش برای سیاسی‌سازی تخریبی یا تقسیم جامعه در مواجهه با این چالش‌ها، دقیقا در راستای اهداف کسانی است که خواهان تضعیف انسجام ملی هستند.

لباس به مثابه «زبان روح»
برای خروج از بن‌بست، باید به عمق مفهوم «پوشش» بازگردیم. فقه، حکم نهایی را می‌گوید، اما برای فهم «چرایی» و «چگونگی» تاثیرگذاری آن، باید به فلسفه، روانشناسی و نشانه‌شناسی لباس مراجعه کرد. لباس، هرگز یک پوشش منفعل برای بدن نیست؛ بلکه زبانی نمادین و فعال است که با دنیای درون و بیرون ما گفت‌وگو می‌کند. لباس می‌تواند بیانگر شخصیت فردی، تعلقات جمعی، حالات عاطفی و مهم‌تر از همه، خواست روح برای «ظهور» باشد. روح، که وجودی بسیط و یکپارچه است، می‌کوشد تا بر کثرت و تفرق بدن غلبه کند. از این منظر، حجاب آرمانی (و نیز لباس ساده روحانیون)، با پوشاندن جزئیات بدن و حرکت به سوی یکدستی و سادگی، سعی دارد توجه را از «تنانگی» محض به سوی «روحانیت» و وحدت وجود فرد معطوف کند. در مقابل، پوشش‌هایی که بر نمایش تفصیلی بدن، جلب توجه حسی و حذف نشانه‌های هویت جمعی تاکید می‌کنند، در جهت معکوس این حرکت قرار دارند. از این رو نزاع بر سر حجاب، صرفا نزاع بر سر چند سانتیمتر پارچه نیست، بلکه نزاع بر سر زبان هویت‌سازی و جهت‌گیری روح جمعی یک تمدن است.

فراتر از فقه، به سوی فهم
در اینجا توجه به ناکافی بودن فقه (به تنهایی) برای فهم حجاب، نکته‌ای کلیدی است. فقه، نتیجه نهایی و فشرده‌ای از یک فرآیند پیچیده معرفتی است. برای تدبیر امور اجتماعی مرتبط با حجاب، باید به تبارشناسی تاریخی پوشش در جوامع اسلامی، فلسفه اخلاق مرتبط با شرم و حریم، روانشناسی اجتماعی پذیرش هنجارها، اقتصاد فرهنگی صنعت پوشاک و نشانه‌شناسی پیام‌های نهفته در انواع سبک‌های پوشش مجهز شویم. تنها با چنین رویکرد میان‌رشته‌ای و کل‌نگری است که می‌توان از سطح مجادله عقیم فرمان/نافرمانی، به سطح سازنده گفت‌وگوی فرهنگی و اقناع اجتماعی ارتقا یافت. این رویکرد، همزمان مسئولیت‌پذیری ما را در قبال «زمین» (مدیریت عقلانی و عادلانه اجتماعی مسئله) و «آسمان» (حفظ اصالت و غایت معنوی حکم) یادآوری می‌کند. حجاب، درست مانند بحران آب، آینه تمام‌نمای رویکرد ما به پیچیدگی‌های جهان مدرن است. مواجهه تقلیل‌گرا، چه آن را صرفا به یک مقوله فقهی فردی تقلیل دهد، چه به ابزاری صرفا سیاسی، محکوم به شکست است. ما نیازمند یک «تغییر پارادایم» در اندیشیدن به این موضوع هستیم تا از حالت دفاعی و انفعالی در چارچوب دشمن، به سمت طرحی ایجابی و خلاقانه که در آن، حجاب به مثابه فرصتی برای تعالی فردی و انسجام اجتماعی بازتعریف شود حرکت کنیم. این تغییر پارادایم، سه پایه اساسی دارد: نخست، درک پیوند عمیق و تعاملی قوانین مادی و معنوی و پذیرش مسئولیت جمعی در قبال هر دو (درس مشترک حجاب و آب). دوم، فهم لباس به عنوان «زبان روح» و تحلیل لایه‌های نمادین آن، تا اینکه نزاع بر سر پوشش، عمیقا بر سر هویت و معناست به درستی درک شود. سوم، فراتر رفتن از دانش فقهی محض و به‌کارگیری چارچوب‌های میان‌رشته‌ای برای فهم و مدیریت این پدیده اجتماعی. تنها با چنین نگاه جامع و نقادانه‌ای است که می‌توان از چرخه باطل مجادلات بی‌حاصل خارج شد و به سوی ساختن جامعه‌ای حرکت کرد که در آن، هم کرامت انسان محترم شمرده شود، هم ارزش‌های اصیلش به شیوه‌ای خردپسند و جذاب تداوم یابد.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.