خبر کوتاه بود؛‌ بهرام بیضایی در روز تولدش، با زندگی خداحافظی کرد. هنرمندی که در واپسین سال‌های عمرش در آمریکا به سر می‌برد و با عوارض سرطان دسته و پنجه نرم می‌کرد، حالا دیگر جسمش در میان ما نیست اما با کارهایش هنوز در جهان هنر حضور دارد و نفس می‌کشد؛ نامدارها نمی‌میرند. فقط چند دقیقه از خبر درگذشت بیضایی گذشته بود که تمام صفحات شبکه‌های مجازی پر شد از تصاویر این هنرمند سینما و تئاتر.

آگاه: اندکی پس از آن هم صدور پیام‌های تسلیت آغاز شد. از دوستان و آشنایان بیضایی گرفته تا آقای رئیس‌جمهور و وزیر، تشکل‌ها و نهادهای صنفی سینما و تئاتر، کارگردانان، نویسندگان و بازیگران معروف، کانون پرورش فکری. درگذشت این هنرمند در رسانه‌های خارجی مثل فیگارو و هالیوود ریپورتر هم بازتاب داشت.

ایرانی‌ترین فیلمساز
از زمانی که خبر درگذشت بیضایی منتشر شد در بسیاری از پیام‌ها به خصیصه «ایرانی بودن» او خیلی تاکید شد که بسیار هم درست است. بیضایی همواره به ایران می‌اندیشید حتی وقتی در ایران نبود. علاقه‌اش به زبان فارسی را با دیدن کارهایش می‌توان متوجه شد؛ او یک بار در جایی گفته بود:  «من زبان فارسی را خیلی دوست دارم و کوششم همیشه در استفاده و بهره‌گیری از آن است، راستش من برای زبان فارسی احترام عمیقی قائلم زیرا که این زبان، با قدرت تمام، خاصیت‌های ثمربخش خود را از مانع زمان عبور داده است.»
بیضایی ایران تاریخی را دوست داشت اما همیشه از مردم ایران معاصر گلایه داشت که چرا قدر این کشور ارزشمند را نمی‌دانند. رابطه بیضایی با ایران یک رابطه عشق و نفرت بوده است. او در یکی از مصاحبه‌هایش به صراحت می‌گوید ایران برای او چیزی فراتر از دفتر کارش یا خانه‌ای در شمال نبوده است و وقتی در کوچه و خیابان قدم می‌زده گویی با وطن خویش بیگانه بوده است. او این بیگانگی را به شکل هنرمندانه‌ای در طومار شیخ شرزین بیان کرده است: «گویی مردمان دیگری وارد کرده‌اند و ما در وطن بیگانه‌ایم. دنیا به دست اوباش است و نیکان به گناه لیاقت می‌میرند. دندانم کندند تا نگویم و چشمم تا نبینم، اما پا را وانهاده‌اند که ترک وطن کنم...»
اصغر فرهادی، بیضایی را ایرانی‌ترین ایرانی نامیده و احتمالا دلیل این نامگذاری هم این است که به قول تورج دریایی او یک تنه توانسته فرهنگ این سرزمین را پربارترکند. پژوهشگر و تاریخ‌نگار در زمینه مطالعات ایران در پی درگذشت بیضایی در گفت‌وگویی، بیان کرده است: آنچه بهرام بیضایی را با دیگر سینماگران درباره اسطوره و تاریخ ایران باستان متمایز می‌کند دیدگاه خودشان است که یک دید شخصی به اسطوره‌های ایرانی دارد و نگاه متفاوت او به اسطورها اهمیتش را دوچندان می‌کند. وی افزود: بهرام بیضایی اسطوره‌های مختلف و داستان‌ها و روایت‌های گوناگون و نمایشنامه‌هایی که در تاریخ ایران از یاد رفته‌اند را  کندو و کاو می‌کند و درباره آنها می‌نویسد که جایگاه بسیار ارزشمندی در تئاتر ایران دارد.
دریایی ادامه داد: در جهان هند و ایرانی ایده‌ای وجود دارد که امروزه ما به آن «رسالت» می‌گوییم، اما در متون فارسی، واژه «خویشکاری» مترادف آن و پرمعناتر است و در زبان سانسکریت «سوادارما» دانسته می‌شود. در متون باستانی ما آمده است که هر کس باید خویشکاری و رسالت خود را بیابد و آن‌گاه است که به‌درستی و با خشنودی زندگی خواهد کرد. بهرام بیضایی به نیکوترین شکل، خویشکاری خود را می‌دانست. او ساخت، نوشت و سخن گفت و فرهنگ ایران‌زمین را پربارتر کرد و به ما «زندآگاهی» خود را آموخت. از همین رو، از او قدردانم، چرا که نمونه‌ای الهام‌بخش برای زندگی ما در دورانی دوچندان آشفته است.

عشق و علاقه بیضایی به اسطوره‌ها از کجا آمده؟
یکی از خصیصه‌های ایرانی بودن کارهای بیضایی، استفاده از مضامین اساطیری در آثار اوست. بیضایی به موضوع «اسطوره» بسیار علاقه داشت و این علاقه را به نوعی در کارهایش هم نشان می‌داد.
اما عشق و علاقه بیضایی به اسطوره‌ها از کجا و چگونه به وجود آمد؟ بیضایی اولین مواجهه‌اش با متون اساطیری را چنین روایت می‌کند: «خواندن ترجمه‌های هدایت از متون پهلوی در اوایل جوانی دری را به روی من باز کرد. این کتاب‌ها به نظرم جهانی رسید که از من پوشیده و نگه داشته شده بود. کارهایی مثل کارنامه اردشیر بابکان را که خواندم اصلا فریفته شدم. دبیرستان را که تمام کردم یک سال پشت دانشگاه ماندم و این فرصتی بود که یک بار دیگر برگردم و شاهنامه و اساطیر و ترجمه‌های پورداود و غیره و غیره را بخوانم. بعد که به دانشگاه رفتم. اسطوره‌ها مزیت‌شان در این است که افکار و ترس‌های مردم را نشان می‌دهند و مردم با ساختن آنها و اجرای آئین‌های مربوطه به آنها خود را از وحشت‌هایشان آزاد می‌کنند. بنابراین از اسطوره‌ها می‌شود به عنوان ابزاری برای شناخت روانشناسی دسته‌جمعی مردم بهره گرفت. من راه بهتری برای شناختن مردم دوره‌های کهن، که اسناد چندانی در موردشان نداریم، نمی‌شناسم.»
کار مهم بیضایی کشف مفاهیم کهن و معانی امروز است. اسطوره در جهان بهرام بیضایی ابزاری برای مواجهه با آن است. او با بازخوانی و گاه فروپاشی اسطوره‌ها، مخاطب را از ستایش بی‌چون‌وچرا به شناخت مسئولانه می‌رساند. بیضایی اسطوره را از مقام روایت مقدس پایین می‌آورد و آن را به عرصه انتخاب، آگاهی و کنش انسانی می‌کشاند. از همین روست که آثار او، با وجود ریشه داشتن در کهن‌ترین لایه‌های فرهنگ ایرانی، همچنان معاصرند و با انسان امروز سخن می‌گویند. اسطوره در نگاه بیضایی زنده است، چون انسان هنوز همان پرسش‌ها، همان ترس‌ها و همان امیدها را با خود حمل می‌کند و تا زمانی که این پرسش‌ها باقی است، هنر بیضایی نیز به زیستن ادامه خواهد داد.
مروری بر آثار بیضایی؛ از سگ‌کشی تا مرگ یزدگرد
معمولا وقتی نام بیضایی می‌آید یاد فیلم‌هایی چون سگ‌کشی و باشو غریبه کوچک می‌افتیم اما اینها تنها دو اثر از ۱۴ فیلم سینمایی بودند که بیضایی ساخته بود. او پیش از ورود به دنیای سینما، چند اثر پژوهشی در حوزه نمایش و تئاتر نوشته بود که معروف‌ترین آنها در دهه ۴۰ «پهلوان اکبر می‌میرد» بود. به گفته خیلی‌ها،‌ بیضایی با اجرای این نمایش در سالن‌های تئاتر معروف شد.
با فرا رسیدن دهه ۵۰، دوران فیلمسازی بهرام بیضایی آغاز شد. او نخستین فیلم بلندش را در سال ۱۳۵۰ به نام رگبار ساخت. این فیلم بسیار ستایش شد، ولی از لحاظ تجاری چندان کامیاب نبود. ماجرای فیلم درباره یک مثلث عشقی در محله‌ای فقیرنشین در میانه‌های قرن چهاردهم هجری خورشیدی است.
با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ تا مدت‌ها وضعیت هنری کشور نامعلوم بود. اما بهرام بیضایی موفق شد نمایشنامه مرگ یزدگرد را بنویسد و روی صحنه ببرد. نمایشنامه برگرفته از داستان یزدگرد سوم است که از جنگ مسلمانان به مرو می‌گریزد و در آسیابی پناه می‌گیرد. داستان از زبان آسیابان و زن آسیابان و دخترشان بیان می‌شود و همه روایت‌ها با هم تفاوت دارد. البته لازم به ذکر است که در سال ۱۳۶۰ بیضایی فیلمی هم از این نمایشنامه ساخت. در سال‌های بعد او فیلم‌های دیگر خودش با نام‌های باشو غریبه کوچک، شاید وقتی دیگر، مسافران، گفت‌وگو با باد، سگ‌کشی، قالی سخنگو و وقتی همه خوابیم را ساخت.
فیلم «سگ‌کشی» که در سال ۱۳۸۰-۱۳۷۹ نمایش داده شد به روایت مطبوعات وقت، پرفروش‌ترین فیلم سال نام گرفت.
اما بیضایی در حوزه تئاتر هم کارنامه پرباری دارد. علاقه‌مندان قدیمی تئاتر حتما تجربه دل‌انگیزی از تماشای نمایش‌های بیضایی در تئاتر شهر و تالار وحدت دارند. بیضایی در سال ۱۳۵۸ مرگ یزدگرد را در تالار چارسو اجرا کرد و سپس در سال ۱۳۷۷-۱۳۷۶ بانو آئویی را در خانه کوچک نمایش روی صحنه برد. اجرای نمایش کارنامه بندار بیدخش، شب هزارویکم، مجلس شبیه و افرا از دیگر تجارب تئاتری بیضایی در ایران است. او بعدها نمایش‌های جانا و بلادور، آرش، گزارش ارداویراف، طرب نامه و چهارراه را در سالن‌های تئاتر خارج از کشور روی صحنه برد.
بیضایی و سیاست
نحوه مواجهه بهرام بیضایی با سیاست متفاوت از سایر کارگردانان سینمای ایران بوده است. بیضایی هرگز فیلم سیاسی مستقیم نساخت. سیاست در آثار او نه در قالب رویداد، بلکه به‌عنوان ساختاری تاریخی و فرهنگی حضور دارد. این نگاه کلان بیضایی باعث شده تا سیاست همیشه نه در قالب یک داستان سیاسی مشخص که در بین سطور آثار او حضور داشته باشد. بدبینی او نسبت به سیاست، ریشه‌ای عمیق داشت و به سال‌های پیش از انقلاب بازمی‌گشت؛ او سال‌ها پیش و در بهار سال ۱۳۵۷ که فضای سیاسی کشور به شدت ملتهب بود گفته بود: «هیچ اجباری نداریم که برای جماعتی که کار فرهنگی عمیق نمی‌خواهند کار کنیم. مردم تنها عربده می‌خواهند و من نمی‌توانم روی صحنه عربده بکشم و فکر می‌کنم هر کس که نعره می‌زند دروغ می‌گوید.» این نگاه کلان باعث شده سیاست هیچ گاه مسئله اصلی بیضایی نباشد. بلکه او همیشه فرهنگ عقب مانده‌ای را هدف گرفته که آن را باعث انحطاط ایران می‌داند.

زن در آثار بیضایی
زن در آثار بیضایی جایگاهی اسطوره‌ای دارد: نمادی از باروری و برکت و مهر و صلابت. چیزی شبیه میترا ایزدبانو، اسطوره بزرگ ایران. برای همین هم هست که قدرتمندترین زنان سینمای ایران را در آثار بیضایی می‌بینیم. از نایی باشو غریبه کوچک تا گلرخ کمالی سگ‌کشی و حتی زن آسیابان فیلم مرگ یزدگرد.
به اعتقاد بیضایی، زنان اهمیت بالاتری در جامعه ایران دارند و دلیل آن را پیشرو بودن زنان برای ساخت یک جامعه مدنی‌تر می‌دانست. اوج همدلی بیضایی با زنان را می‌توان در دیالوگ کلاسیک و بسیار مشهور این کارگردان در نمایش نامه شب هزار و یکم مشاهده کرد: «خرد تا به زنان می‌رسد نامش مکر می‌شود و مکر تا به مردان می‌رسد نام عقل می‌گیرد. درخواست توجه به زنان می‌رسد نامش حسادت می‌شود و حسادت تا به مردان می‌رسد می‌شود غیرت.»  برای بیضایی زنان، مهم‌ترین نقطه امید در ساخت یک جامعه بهتر هستند. جامعه‌ای که بیضایی با وجود تمام گلایه‌هایی که نسبت به آن دارد، زنده و پویاست و زنان مهم‌ترین عامل این پویایی هستند. بیضایی پنجم دی سال ۱۳۱۷ به دنیا آمد و پنجم دی ۱۴۰۴ در سن ۸۷‌سالگی چشم از جهان فروبست.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.