آگاه: چندپارگی اجتماعی لزوما به معنای درگیری خشونتآمیز نیست، بلکه میتواند به شکل فاصلهگیری اجتماعی، کاهش اعتماد متقابل، موازی شدن زندگیها در یک جامعه واحد یا حتی همزیستی مسالمتآمیز اما جداگانه ظاهر شود. در بسیاری از جوامع بزرگ و تاریخی مانند ایران، این چندپارگی نه یک انحراف یا بیماری اجتماعی، بلکه بخشی طبیعی و اجتنابناپذیر از بافت پیچیده و متنوع آن جامعه است که میتواند هم چالشهایی جدی ایجاد کند و هم فرصتهایی برای غنا و پویایی به همراه داشته باشد.
ایران، مهد تنوع
چندپارگی اجتماعی در ایران، که گاه با اصطلاحاتی چون شکافهای اجتماعی، فرهنگی، قومی، اقتصادی، نسلی یا ایدئولوژیک توصیف میشود، پدیدهای عمیق، چندلایه و کاملا ریشهدار در تاریخ، جغرافیا و بافت انسانی این سرزمین است. این چندپارگی را نمیتوان صرفا یک ضعف یا یک فرصت دانست، بلکه باید آن را به عنوان ویژگی ذاتی و جداییناپذیر یک جامعه بزرگ، باستانی و متنوع دید که در طول هزاران سال، هم چالشهایی جدی پدید آورده و هم ظرفیتهایی بینظیر برای غنا، خلاقیت، انعطافپذیری و پایداری اجتماعی ایجاد کرده است. تنوع گسترده قومی، زبانی، مذهبی، فرهنگی و طبقاتی ایران، که از ترکیب اقوامی چون فارس، آذری، کرد، لر، بلوچ، عرب، ترکمن، گیلک، مازندرانی، تالش، قشقایی و دیگران شکل گرفته، نه تنها هویت این کشور را رنگارنگ و غنی ساخته، بلکه در بسیاری از مقاطع تاریخی، منبع قدرت و مقاومت در برابر تهدیدات خارجی و داخلی بوده است.
از دوران باستان
ریشههای این چندپارگی به دوران بسیار دور، حتی پیش از شکلگیری نخستین دولتهای ایرانی بازمیگردد. زمانی که اقوام آریایی در حدود سه تا چهار هزار سال پیش به فلات ایران مهاجرت کردند و با تمدنهای بومی مانند عیلامیها در جنوب غربی و اقوام دیگر آمیخته شدند، پایههای یک جامعه چندفرهنگی گذاشته شد. در دوران مادها، که نخستین دولت متحد ایرانی را در قرن هشتم تا ششم پیش از میلاد تشکیل دادند، اقوام مختلف مانند مادها در غرب، پارسها در جنوب و پارتها در شرق، در برابر تهدیدات خارجی مانند امپراتوری آشور انسجام یافتند و اتحادی ساختند که زمینهساز امپراتوری بزرگتر هخامنشی شد. هخامنشیان، از کوروش تا داریوش و جانشینانشان، با سیاست مشهور تحمل مذهبی و فرهنگی و نظام اداری ساتراپیها، توانستند یکی از بزرگترین امپراتوریهای تاریخ را بسازند که در آن اقوام و ادیان گوناگون – از یهودیان بابل تا مصریها، یونانیها و هندیها – در کنار یکدیگر زندگی و به پیشرفت امپراتوری کمک میکردند. مفهوم «ایرانشهر» یا سرزمین ایرانیان، که در کتیبههای هخامنشی دیده میشود، چارچوبی برای هویت مشترک فراهم آورد و جامعه را به سه طبقه اصلی کشیشان (مغان)، جنگجویان و کشاورزان و صنعتگران تقسیم کرد، اما این تقسیمبندی با انعطاف و تحمل فرهنگی همراه بود تا امپراتوری پایدار و متحد بماند.
در دوران اشکانیان، که از قرن سوم پیش از میلاد تا قرن سوم میلادی ادامه یافت، ساختار حکومت غیرمتمرکز و فدرالی بود و اشراف پارتی و قبایل مختلف نیمهمستقل عمل میکردند. این غیرمتمرکز بودن اجازه داد تا تفاوتهای قبیلهای، منطقهای و فرهنگی حفظ شود و در برابر امپراتوری روم مقاومت طولانی و موثری صورت گیرد، هرچند همین چندپارگی گاهی به چالشهای داخلی و رقابتهای محلی منجر میشد. ساسانیان، که از قرن سوم تا هفتم میلادی حکومت کردند، با تاکید بیشتر بر مذهب زرتشتی به عنوان دین رسمی و ایجاد نظام طبقاتی سختتر، تلاش کردند انسجام بیشتری به جامعه ببخشند و هویت ایرانی را تقویت کنند، اما در اواخر دوره خود با تعارضات میان کشیشان و جنگجویان، جنبشهای اجتماعی مانند مزدکیان برای برابری و فشارهای خارجی از سوی بیزانس و اعراب روبهرو شدند که زمینه سقوط را فراهم آورد.
یکپارچگی پسا اسلام
با ورود اسلام در قرن هفتم میلادی، این تنوع نه تنها از میان نرفت، بلکه با لایههای جدیدی از هویت اسلامی غنیتر و پیچیدهتر شد. ایرانیان خیلی زود در اداره خلافت عباسی نقش محوری یافتند، وزیران و دانشمندان ایرانی فرهنگ و علم را شکوفا کردند و جنبشهایی مانند شعوبیه برای دفاع از برتری فرهنگی پارسی در برابر اعراب پدید آمد. در دورههای بعدی، مانند سامانیان، غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان، زبان پارسی بار دیگر به عنوان زبان مشترک فرهنگی، علمی و ادبی احیا شد و شاعرانی چون فردوسی با شاهنامه، رودکی، عنصری و دیگران حماسه ملی و ادبیات غنی را خلق کردند که هنوز پیونددهنده همه ایرانیان از هر قوم و منطقهای است. حمله مغول در قرن سیزدهم و سپس تیموریان ویرانی گستردهای به همراه آورد، اما جامعه ایران با انعطافپذیری تاریخی و فرهنگی خود بار دیگر از دل این بحرانها بازسازی شد، شهرها را احیا و فرهنگ و تمدن را حفظ و حتی غنیتر کرد. صفویان در قرن شانزدهم میلادی با رسمی کردن مذهب شیعه دوازدهامامی، هویت ملی- مذهبی جدیدی ساختند که ایران را از همسایگان سنیاش متمایز کرد و پایهای بسیار محکم برای وحدت در برابر تهدیدات خارجی مانند عثمانیان و ازبکها فراهم آورد. هرچند این تصمیم شکافهای مذهبی را نیز عمیقتر کرد، اما در نهایت به انسجام بلندمدت و پایداری هویت ایرانی کمک شایانی کرد و ایران را به عنوان یک واحد سیاسی- مذهبی متمایز حفظ کرد.
دوران مدرن معاصر
در دوران قاجار، ضعف شدید دولت مرکزی، نفوذ گسترده قدرتهای خارجی مانند روسیه و بریتانیا و ساختار قبیلهای نیمهمستقل باعث شد شکافهای قبیلهای، منطقهای و طبقاتی برجستهتر شود، اما جنبش تنباکو علیه امتیازات خارجی و به ویژه انقلاب مشروطه در اوایل قرن بیستم نشان داد که جامعه ایران قادر است حول اهداف مشترک مانند عدالت، قانون، استقلال و پیشرفت متحد شود و حرکتهای گسترده و فراگیری ایجاد کند. در دوران پهلوی، رضاشاه با سیاست تمرکزگرایی، ساخت ارتش مدرن، توسعه زیرساختها و یکسانسازی فرهنگی تلاش کرد شکافها را کاهش دهد و وحدت ظاهری و ملی ایجاد کند، اما این رویکرد به بیعدالتی و در نهایت نارضایتیها منجر شد. انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ خود یکی از برجستهترین نمونههای وحدت گسترده در تاریخ معاصر ایران بود؛ جایی که اقوام، طبقات اجتماعی مختلف، گروههای مذهبی و حتی افرادی با دیدگاههای متفاوت حول یک هدف مشترک متحد شدند و تغییری اساسی ایجاد کردند. جنگ تحمیلی هشتساله عراق علیه ایران نیز انسجام ملی را به اوج رساند و همه اقوام و مناطق کشور، از کردستان و آذربایجان تا خوزستان، بلوچستان و خراسان، در دفاع از سرزمین ایران، مشارکت فعال و فداکارانه داشتند.
در دوران معاصر، این چندپارگی تحت تاثیر عوامل متعددی قرار گرفته است: عوامل اقتصادی مانند تحریمهای طولانیمدت بینالمللی، تورم بالا و مداوم، نابرابری طبقاتی و کوچک شدن طبقه متوسط؛ عوامل سیاسی و ایدئولوژیک که گاهی تفاوت دیدگاهها را برجسته میکند؛ تغییرات سریع فرهنگی و اجتماعی به ویژه میان نسل جوان که تحت تاثیر جهانیسازی، رسانههای نوین و ارتباطات بینالمللی است و تفاوتهای نسلی میان قدیمیترها که به سنتها پایبندترند و جوانان که به دنبال سبک زندگی مدرنتر هستند. این عوامل گاهی به شکل اعتراضات، نارضایتیهای اجتماعی یا چالشهای معیشتی بروز کردهاند، اما در عین حال نشانههای فراوانی از تحمل، همزیستی و انعطافپذیری نیز در این میان دیده میشود؛ برای مثال، روابط روزمره میان افراد با پوششها، سبک زندگی و دیدگاههای متفاوت اغلب مسالمتآمیز است و تغییرات اجتماعی تدریجی در برخی حوزههای فرهنگی به صورت طبیعی و آرام مشاهده میشود. اعتراضات سالهای اخیر نیز بار دیگر نشان داد که اقوام مختلف و نسلهای گوناگون میتوانند حول مطالبات مشترک مانند عدالت اجتماعی، بهبود معیشت، کرامت انسانی و پیشرفت کشور متحد شوند و اتحاد گسترده و قدرتمندی را به نمایش بگذارند. همچنین جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اسرائیل علیه ایران، چنان انسجامی در میان مردم نشان داد که بسیاری از منتقدان و کارشناسان اذعان داشتند به آن باور نداشتند و مایه شگفتی همگان شد.
الگوهای تاریخی و انسجام در بحرانها
این تاریخ طولانی و پرفراز و نشیب به روشنی نشان میدهد که چندپارگی اجتماعی در ایران نه یک پدیده جدید، گذرا یا استثنایی، بلکه بخشی تکرارشونده و طبیعی از چرخههای تاریخی این سرزمین بوده است. در دورههای ضعف مرکزی یا فشارهای خارجی شدید، شکافها برجستهتر شدهاند، اما در لحظات بحران خارجی، تهدید مشترک یا نیاز به بازسازی و پیشرفت، جامعه ایران بارها و بارها توانایی خارقالعاده خود را در ایجاد انسجام، وحدت و مقاومت نشان داده است. همین الگو توضیح میدهد که چرا با وجود چالشهای اقتصادی و اجتماعی کنونی، از جمله تورم بالا و مداوم که قدرت خرید مردم را کاهش داده، کوچک شدن طبقه متوسط به دلیل فشارهای معیشتی، مهاجرت متخصصان و نخبگان در جستوجوی فرصتهای بهتر در خارج، فشارهای روزمره بر حقوقبگیران، کارگران و خانوادهها و احساس ناامیدی یا روزمرگی در میان برخی لایههای جامعه به ویژه نسل جوان، جامعه ایران همچنان پایداری شگفتانگیزی از خود نشان داده و در برابر بحرانهای خارجی و فشارهای بینالمللی، واکنشهای یکپارچه، مقاوم و هوشمندانه ارائه کرده است.
این چالشها اغلب ریشه در عوامل خارجی مانند تحریمهای طولانی و فشارهای جهانی دارند که وضعیت اقتصادی را دشوار کردهاند، اما جامعه ایران با تکیه بر انعطافپذیری تاریخی، فرهنگ غنی، پیوندهای عمیق خانوادگی و ملی خود، همواره راههایی برای مقاومت، ادامه حیات، سازگاری و حتی پیشرفت در حوزههای مختلف یافته و حفظ کرده است.
جنبههای مثبت
از سوی دیگر، همین تنوع و چندپارگی منبع بینظیری برای غنای فرهنگی، خلاقیت و پویایی اجتماعی بوده و هست. موسیقی محلی و سنتی هر منطقه از آذربایجان تا کردستان و بلوچستان، غذاهای متنوع و رنگارنگ که هر قوم و منطقهای ویژگی خاص خود را دارد، آداب و رسوم غنی مانند مراسم نوروز که همه اقوام در آن شریکند و با رنگ و بوی محلی جشن میگیرند، لباسهای سنتی زیبا و متنوع، رقصهای محلی پرشور، جشنوارههای سنتی و ادبیات پارسی که از فردوسی و شاهنامه تا حافظ، سعدی، مولانا و شاعران معاصر ادامه یافته، همه نتیجه مستقیم این ترکیب فرهنگی است که میراث مشترکی عظیم، افتخارآمیز و جاودان را برای همه ایرانیان پدید آورده و ایران را به یکی از غنیترین، جذابترین و تاثیرگذارترین فرهنگهای جهان تبدیل کرده است. این تنوع نه تنها منبع الهام برای هنر، سینما، ادبیات، معماری، صنایع دستی و حتی نوآوریهای اجتماعی و کسبوکارهای مدرن بوده، بلکه در لحظاتی مانند اعتراضات نشان داده که میتواند نیروی پیشران تغییر مثبت، اتحاد گسترده و همبستگی ملی باشد. تحمل نسبی و همزیستی مسالمتآمیزی که در طول تاریخ در ایران وجود داشته، از سیاست مشهور تحمل کوروش که در منشور حقوق بشر ثبت شده تا روابط دوستانه و روزمره امروز میان اقوام و گروههای مختلف در شهرهای بزرگ، روستاها و بازارها، میتواند پایهای بسیار محکم برای تقویت پیوندهای اجتماعی، کاهش تنشها و ساختن آیندهای روشنتر و متحدتر باشد. همچنین، این چندپارگی باعث شده جامعه ایران در مقایسه با بسیاری از کشورهای چندقومی دیگر، کشمکشهای شدید قومی، مذهبی یا منطقهای کمتری را تجربه کند و نسبت به تفاوتها حساستر، پذیراتر، خلاقتر و سازگارتر شود.
عواقب و چالشها
عواقب کنونی این چندپارگی عمدتا در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و معیشتی قابل مشاهده است؛ تورم مداوم و بالای سطوح گذشته که زندگی روزمره میلیونها نفر را سخت کرده، کوچک شدن طبقه متوسط و افزایش فاصله طبقاتی به دلیل فشارهای اقتصادی طولانی، مهاجرت نخبگان، متخصصان و جوانان تحصیلکرده در جستوجوی فرصتهای بهتر و محیط آرامتر، فشارهای معیشتی شدید بر حقوقبگیران، کارگران، کشاورزان و بازنشستگان و احساس ناامیدی، روزمرگی یا فشار روانی در میان برخی لایههای جامعه به ویژه نسل جوان که آینده خود را مبهم میبیند، از جمله این پیامدها هستند که جامعه را با چالشهای جدی، روزافزون و گاهی دردناک روبهرو کردهاند.
این مسائل گاهی به چرخهای معیوب منجر شدهاند که در آن فشارهای اقتصادی به نارضایتی اجتماعی دامن میزند و این نارضایتیها به اعتراضات، مهاجرت یا فاصلهگیری بیشتر تبدیل میشود، اما در نهایت جامعه ایران با تکیه بر ظرفیتهای عمیق داخلی، فرهنگی، تاریخی و انسانی خود این چالشها را مدیریت کرده، مسیر ادامه، مقاومت و امید را برگزیده و در بسیاری حوزهها پیشرفتهایی نیز داشته است.
فرصتها و ظرفیتهای آینده
در مجموع، چندپارگی اجتماعی در ایران نه یک ضعف مطلق یا یک نقص غیرقابل جبران، بلکه ترکیبی پیچیده، پویا و غنی از چالش و فرصت است که با هزاران سال تاریخ پرافتخار، پرتلاش و پربار این سرزمین عجین شده و بخشی اساسی و جداییناپذیر از هویت جمعی آن را تشکیل میدهد. این تنوع گسترده و چندلایه، اگر با تاکید مداوم و جدی بر نقاط مشترک فرهنگی، تاریخی، زبانی و ملی و همچنین توجه عمیق به عدالت اقتصادی، توزیع عادلانه منابع و فرصتها، تقویت گفتوگوی اجتماعی و سرمایهگذاری در نسل جوان همراه باشد، میتواند به عاملی قدرتمند و بیهمتا برای تقویت انسجام ملی، پیشرفت همهجانبه، شکوفایی فرهنگی و پایداری بلندمدت تبدیل شود. تجربه چندین هزار ساله ایران بارها و بارها ثابت کرده که این جامعه بزرگ، متنوع و مقاوم همواره توانسته است از دل تفاوتها، چالشها و حتی بحرانهای سخت و طاقتفرسا، هویتی مشترک، قدرتمند، مقاوم، خلاق و پایدار بسازد و این ظرفیت عظیم، ارزشمند و الهامبخش همچنان به قوت خود باقی است و ایران را در برابر همه طوفانها، فشارها و دشواریها سرپا، متحد و امیدوار نگه داشته است.
نظر شما