۱۷ تیر ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
کد خبر: ۱۴٬۳۹۷

زهرا بذرافکن - خبرنگار گروه فرهنگ: حماسه‌ها با مرگ قهرمانانشان به پایان نمی‌رسند؛ بلکه این روایت بازماندگان است که جوهر آن قیام یا آن تراژدی را در رگ‌های تاریخ جاری می‌سازد و از آن در برابر تحریف و فراموشی محافظت می‌کند. مفهوم «بازمانده حماسه» در تاریخ و ادبیات فراتر از یک شاهد عینی مصیبت‌زده، به یک حامل پیام و تداوم‌بخش یک آرمان اشاره دارد. تاریخ و ادبیات ما مشحون از این چهره‌های رسالت‌مند است.

پیام‌آوران مقاومت

آگاه: در ایران باستان، سوگ سیاوش با مرگ او خاتمه نمی‌یابد، بلکه در وجود همسر و فرزندش، فرنگیس و کیخسرو، به یک جنبش دادخواهانه بدل می‌شود. در تاریخ اسلام نیز این الگو به اوج خود می‌رسد؛ آنجا که پس از واقعه عظیم عاشورا، بازماندگانی چون امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س)، وظیفه روشنگری و پاسداری از خون شهیدان را بر دوش می‌کشند. همچنان که در جنگ تحمیلی ۱۲روزه با رژیم صهیونیستی نیز از ابتدای این بازماندگان‌اند که راوی حقایق و ابعاد مقاومت شهدا و آسیب‌دیدگان‌اند. 

اینجاست که پرسش اساسی شکل می‌گیرد: تعهد و وظیفه یک بازمانده حماسه چیست؟ او چگونه رنج و سوگ شخصی خود را به یک مسئولیت تاریخی و اجتماعی بدل می‌کند و روایتگری‌اش چگونه به ماندگاری ابدی یک حماسه یاری می‌رساند؟ حماسه حسینی آنچنان که در ظهر عاشورای سال ۶۱ هجری قمری در کربلا به وقوع پیوست، تنها آغاز یک راه بود؛ راهی که بقا و گسترش آن بر دوش بازماندگانی نهاده شد که با وجود تحمل سنگین‌ترین مصائب، رسالتی عظیم را بر عهده گرفتند. 

رسالتی در میان اسارت
با شهادت امام حسین (ع) و یاران باوفایش، فصل جدیدی از قیام عاشورا آغاز شد. دشمن که سرمست از پیروزی نظامی خود بود، گمان می‌کرد با به اسارت درآوردن زنان و کودکان و گرداندن آنان در شهرها، پیروزی خود را به رخ مردم خواهد کشید و رعب و وحشتی در دل‌ها خواهد افکند که تا ابد کسی جرئت مخالفت با حکومت یزید را به خود ندهد. اما این کاروان اسرا، به رهبری معنوی امام سجاد (ع) و مدیریت هوشمندانه و شجاعانه حضرت زینب (س)، به رسانه‌ای قدرتمند برای افشای جنایات امویان و تبیین اهداف والای قیام حسینی تبدیل شد.
بیماری امام سجاد (ع) که ایشان را از معرکه نظامی دور نگه داشت، در حقیقت زمینه‌ساز حفظ جان امام و تداوم خط امامت بود. ایشان به عنوان شاهد زنده حماسه کربلا و حجت خدا بر روی زمین، وظیفه داشت تا با وجود زنجیر اسارت، پیام‌آور آزادی و حق‌طلبی باشد. در کنار ایشان، حضرت زینب (س)، عقیله بنی‌هاشم که خود داغدار برادران و فرزندان بود، با صلابتی حیدری و بیانی فاطمی، پرچم مبارزه را برافراشت.
اولین منزلگاه این رسالت، شهر کوفه بود؛ شهری که مردمانش با نامه‌های فراوان، امام حسین (ع) را دعوت کرده و سپس با پیمان‌شکنی، او را در برابر سپاه دشمن تنها گذاشتند. اکنون همان مردم، برای تماشای کاروان اسرا آمده بودند. در چنین فضایی مسموم و پر از تزویر، حضرت زینب (س) با ایراد خطبه‌ای آتشین، وجدان‌های خفته را بیدار کرد و پایه‌های حکومت ابن زیاد را به لرزه درآورد. ایشان با معرفی خود و خاندانش و یادآوری جایگاه رفیع امام حسین (ع) به عنوان سید جوانان اهل بهشت، خطاب به کوفیان فرمودند: «ای اهل کوفه! ای اهل نیرنگ و فریب! آیا بر ما می‌گریید و ناله سر می‌دهید؟ شما همانند آن زنی هستید که رشته‌های خود را محکم می‌بافت و سپس آنها را از هم باز می‌کرد. شما نیز سوگندهای خود را در میان خویش، وسیله فریب و تقلب ساخته‌اید. (اشاره به آیه ۹۲ از سوره نحل)» این خطبه چنان تاثیری گذاشت که صدای گریه و ناله از میان جمعیت بلند شد و بسیاری از کرده خود پشیمان شدند.
امام سجاد (ع) نیز با وجود بیماری و ضعف در فرصتی مناسب به سخن ایستاد و با بیانی رسا، پیمان‌شکنی و بی‌وفایی کوفیان را به آنان یادآور شد. ایشان در بخشی از این خطبه فرمودند: «ای مردم شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا در خاطر دارید سوی پدر من نامه نوشتید و او را فریب دادید و پیمان و عهد و میثاق بستید و باز با او کارزار کردید و او را بی‌یاور گذاشتید؟ هلاک باد شما را! چه توشه‌ای برای خود پیش فرستادید! و زشت باد رای شما! به کدام چشم به روی پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نظر می‌افکنید؟ وقتی با شما گوید عترت مرا کشتید و حرمت مرا شکستید، پس از امت من نیستید!» این سخنان همچون پتکی بر سر کوفیان فرود آمد و ماهیت واقعی آنان را آشکار ساخت.

اوج تقابل حق و باطل
شام، پایتخت حکومت اموی و مرکز تبلیغات ضد علوی، مقصد بعدی کاروان اسرا بود. یزید که خود را پیروز میدان می‌دانست، مجلسی باشکوه ترتیب داده بود تا با نمایش قدرت، پیروزی خود را تثبیت کند؛ اما حضور امام سجاد (ع) و حضرت زینب(س) در این مجلس، معادلات را بر هم زد. یزید با تحقیر و توهین، سعی در شکستن روحیه اسرا داشت؛ اما با پاسخ‌های قاطع و روشنگرانه آن دو مواجه شد.
حضرت زینب (س) در خطبه‌ای تاریخی که به «خطبه زینبیه» مشهور است، با شجاعتی بی‌نظیر، یزید و حکومت او را به چالش کشید و فرمود: «ای یزید! آیا گمان می‌کنی که چون زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفتی و ما را همچون اسیران به هر سو کشاندی، ما نزد خدا خوار و تو گرامی هستی؟ اگر امروز ملک و اقتدار ما به تو داده شده است، اندکی درنگ کن و این سخن خدای را به یادآور که می‌فرماید: «(وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِینٌ)؛ آنها که کافر شدند (و راه طغیان پیش گرفتند) تصور نکنند اگر به آنها مهلت می‌دهیم به سودشان است، ما به آنها مهلت می‌دهیم، فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها عذاب خوارکننده‌ای (آماده شده) است.» این سخنان، یزید را در برابر حاضران رسوا کرد و چهره واقعی او را که تا آن زمان درپس‌پرده‌ای از تقدس دروغین پنهان شده بود، نمایان ساخت.
نقطه اوج این مبارزه رسانه‌ای، خطبه امام سجاد (ع) در مسجد جامع شام بود. ایشان با اصرار و با وجود مخالفت یزید، بر منبر رفتند و با معرفی خود و خاندان پیامبر (ص) و بیان فضائل و مناقب امیرالمومنین (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، حقایق را برای مردمی که سال‌ها تحت‌تاثیر تبلیغات امویان قرار داشتند، آشکار کردند. این خطبه چنان تاثیرگذار بود که صدای گریه و شیون از هر سو بلند شد و یزید که خود را در تنگنا می‌دید، برای جلوگیری از ادامه سخنان امام، دستور به اذان داد. اما امام سجاد (ع) از همان اذان نیز برای تبیین حقانیت خود بهره بردند و با هر فراز از اذان به جایگاه رفیع پیامبر (ص) و نسبت خود با ایشان اشاره کردند و یزید را در برابر این سوال قرار دادند که آیا محمد (ص) جد من است یا جد تو؟ «اگر او را جد خود بدانی دروغ گفته‌ای، ولی اگر جد من است، چرا عترت او را کشتی؟!»

روایت بازماندگان عاشورا در آیینه ادبیات
قدرت روایتگری و نیروی کلام بازماندگان عاشورا، همواره مورد توجه نویسندگان و اهالی اندیشه بوده است. آنها معتقدند که بدون این جهاد تبیینی، حماسه کربلا در حد یک فاجعه باقی می‌ماند و به یک مکتب انسان‌ساز تبدیل نمی‌شد.
سید مهدی شجاعی، نویسنده برجسته ادبیات آیینی است که کتاب «جز حکایت دوست» را سال گذشته به انتشار رسانده است. این اثر در دسته ادبیات تاریخی - دینی قرار گرفته و به زندگی امام سجاد (ع) می‌پردازد. «جز حکایت دوست» سومین جلد از مجموعه‌ای پنج‌جلدی است که با عنوان «حماسه سجادیه» به چاپ رسیده است. نویسنده در این مجموعه زندگی و سیره امام سجاد (ع) را با این نظرگاه که به ابهامات تاریخی پیرامون وی پاسخ دهد روایت کرده است. در کتاب‌های اول و دوم این مجموعه نویسنده به واقعه کربلا و حضور امام سجاد در این رویداد پرداخته و هجرت ایشان به مدینه و در ادامه زندگی در بیابان‌های اطراف مدینه را روایت کرده است. همچنین واقعه حره و اتفاقاتی که برای امام سجاد (ع) در مدینه رخ داده‌اند، از موضوعات مهم کتاب‌های اول و دوم هستند. کتاب سوم در ادامه جلدهای پیشین قضایای بعد از عاشورا را بازگو کرده و به نقش امام سجاد در دوران پس از امام حسین (ع) و رسالت او پرداخته است. در «جز حکایت دوست» جنایات حکومت اموی و حمله لشکر یزید به مدینه و مکه روایت می‌شود. همچنین به ماجرای مرگ یزید و به‌قدرت‌رسیدن مروان اشاره می‌شود. این کتاب راوی‌های مختلفی دارد.
نویسنده کتاب درباره «جز حکایت دوست» با تاکید بر اینکه کتاب به وقایع بعد از عاشورا می‌پردازد، می‌گوید: شخصیت‌محوری کتاب، حضرت امام سجاد (ع) است و روایاتی با فلش‌بک از عاشورا بیان می‌شود که به ابعاد گوناگون زندگی امام سجاد(ع) می‌پردازد. علاوه بر این در این دوره سه‌جلدی، از شخصیت‌های منفور تاریخ هم سخن به میان آورده شده است و بخشی از کتاب هم با زبان شیطان روایت می‌شود.
همچنین از مهدی شجاعی کتاب «آفتاب در حجاب» نیز منتشر شده است که با ۱۹۲هزار نسخه تیراژ چاپ‌های قبل، توسط نشر نیستان به چاپ سی و هشتم رسیده است. این کتاب روایتی است از زندگی حضرت زینب (س) از کودکی تا عاشورا تا اسارت و وفات. اثری که ماندگاری‌اش از حال پیداست. رمانی که به پشتوانه تحقیقات دقیق و عالمانه تاریخی و روایی، به همه زوایای پنهان و آشکار زندگی و رفتار و درونیات حضرت زینب پرداخته است. داستان از کابوس حضرت زینب در کودکی آغاز می‌شود: چشم‌های اشک‌آلودت را به پیامبر دوختی، لب برچیدی و گفتی: «خواب دیدم، خواب پریشان دیدم. دیدم که طوفان به پا شده است، طوفانی که دنیا را تیره‌وتار کرده است. طوفانی که مرا و همه چیز را به این‌سو و آن سو پرت می‌کند، طوفانی که چشم به بنیان هستی دارد. ناگهان در آن وانفسا چشم من به درختی کهن‌سال افتاد و دلم به سویش پرکشید...» داستان از این کابوس که گواه رحلت پیامبر است و شهادت مادر و پدر و... آغاز می‌شود و در انتهای کتاب ‌باز به همین خواب پریشان می‌رسیم: «تعبیر شد خواب کودکی‌های من پیامبر! و من اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها
 مانده‌ام...» .

تداوم رسالت در مدینه و میراث جاودان
پس از بازگشت به مدینه، رسالت امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) وارد مرحله جدیدی شد. امام سجاد (ع) با استفاده از قالب دعا، به‌ویژه در صحیفه سجادیه که به «زبور آل محمد» مشهور است، به تبیین معارف عمیق اسلامی و مبارزه با انحرافات فکری و فرهنگی آن دوران پرداختند. ایشان با گریه‌های مداوم خود بر مصیبت کربلا، این واقعه را همواره زنده نگه داشتند و اجازه ندادند گرد فراموشی بر آن بنشیند. حضرت زینب (س) نیز با برپایی مجالس عزا و روایتگری دقیق واقعه، به مرکز و محور تبیین حماسه عاشورا در مدینه تبدیل شدند.
تعهد بازماندگان حماسه حسینی، به‌ویژه امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س)، مکملی ضروری برای قیام خونین کربلا بود. اگر شمشیر امام حسین (ع) و یارانش، اسلام را از خطر انحراف و نابودی نجات داد، زبان و منطق امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) آن را در تاریخ تثبیت کرد و به گوش جهانیان رساند. این دو بزرگوار به ما آموختند که مبارزه در راه حق، در هر شرایطی و با هر ابزاری ممکن است و تعهد به رساندن پیام حقیقت، کمتر از شهادت در راه آن نیست. حماسه حسینی با خون شهدا آغاز شد و با کلام و صبر و استقامت بازماندگانش جاودانه گشت؛ تعهدی که تا ابد الهام‌بخش آزادگان جهان خواهد بود.

تاریخ تکرار می‌شود...
رسالت بازماندگان حماسه چنانکه مرور شد، مفهومی است عمیق و چندوجهی که فراتر از داغداری و سوگ شخصی است و به یک تعهد تاریخی، اجتماعی و اخلاقی تبدیل می‌شود. همان‌طور که در نمونه‌های تاریخی و ادبی ایران و اسلام شاهدیم، بازماندگان جنگ و قیام به‌ویژه کسانی که شاهد و حامل پیام‌های شهدای بزرگ بوده‌اند، موظف‌اند که این پیام را نه‌تنها حفظ کنند، بلکه آن را به نسل‌های آینده منتقل کرده و به یک مکتب پویای انسانی و الهام‌بخش تبدیل کنند. در این مسیر بازماندگان باید در برابر تحریف‌ها و جریان‌های مخرب که ممکن است حقیقت را مخدوش کنند، ایستادگی کنند و با شجاعت و صداقت، حقایق را به زبان بیاورند.
در جنگ ۱۲روزه و دفاع ملی ملت ایران که شاهد لحظات سخت و جان‌فرسا و نیز فداکاری‌های بزرگ بودیم، رسالتی تاریخی و اخلاقی بر دوش بازماندگان است تا همچون زینب (س) و امام سجاد (ع) در واقعه عاشورا، پیام مقاومت، ایثار و عدالت‌طلبی را به بهترین شکل ممکن روایت کنند. این روایتگری صرفا بیان خاطرات نیست، بلکه تحلیلی ژرف و پیام‌آورانه است که می‌تواند حماسه‌های خونین را به مکتب‌های فکری و فرهنگی تبدیل کند که نسل‌های بعدی با آنها هویت خود را تعریف کنند و از آن الهام بگیرند.
بازماندگان نه‌تنها باید حافظ خاطره شهدای خود باشند، بلکه باید پاسدار ارزش‌هایی باشند که خون آنها برای آن ریخته شده است؛ ارزش‌هایی مانند آزادی، عدالت، مقاومت در برابر ظلم و حفظ هویت ملی و دینی. آنها باید در عرصه‌های مختلف فرهنگی، رسانه‌ای، آموزشی و هنری حضوری فعال و موثر داشته باشند و نگذارند روایت‌های جعلی و تحریف‌شده جایگزین حقیقت شود. چرا که در تاریخ آنچه روایت می‌شود، مبنای شکل‌گیری هویت جمعی و آینده یک ملت است. جایی که شمشیر شهدا مسیر را باز می‌کند، زبان بازماندگان است که آن مسیر را ماندگار و پرمعنا می‌کند. این تعهد به بیان حقایق، تبیین اهداف والای جنگ و انتقال ارزش‌های انسانی، کمتر از مبارزه مستقیم نیست و حتی می‌تواند تاثیری عمیق‌تر و پایدارتر داشته باشد.

بازماندگان حماسه در ایران باستان

ادبیات کهن ایران به‌ویژه شاهنامه فردوسی، عرصه‌ای برای نمایش نقش‌محوری بازماندگان در تداوم یک آرمان است. تراژدی سیاوش، نمونه‌ای برجسته از این مفهوم است. مرگ سیاوش به دست تورانیان، پایانی بر داستان او نیست، بلکه نقطه آغازی است برای یک رسالت بزرگ که بر دوش بازماندگانش سنگینی می‌کند.
در مرکز این روایت، دو شخصیت کلیدی قرار دارند: فرنگیس، همسر وفادار سیاوش و دختر افراسیاب و کیخسرو، فرزند سیاوش که نماد دادخواهی و پادشاه آرمانی ایران می‌شود. فرنگیس تنها یک زن سوگوار نیست؛ او حافظ راز و امانت‌دار خون به‌ناحق ریخته همسرش است. او با شجاعت و پایداری، فرزندش کیخسرو را از گزند افراسیاب حفظ می‌کند و بذر خون‌خواهی پدر را در دل او می‌کارد. او در مقام یک بازمانده، مسئولیت بقای نسل و انتقال پیام مظلومیت را بر عهده دارد.
کیخسرو نیز به عنوان بازمانده اصلی، رسالتی فراتر از انتقام شخصی را دنبال می‌کند. کین‌خواهی او از افراسیاب، نه یک تسویه‌حساب خانوادگی بلکه یک ضرورت ملی برای بازگرداندن عدالت و پاک‌کردن جهان از تباهی است. او وارث یک آرمان است؛ آرمان جهانی مبتنی بر داد و راستی که سیاوش قربانی آن شد. بنابراین سوگ شخصی این دو بازمانده، به یک تعهد عمومی برای دادخواهی و احیای ارزش‌های والای انسانی تبدیل می‌شود. کیخسرو تا زمانی که انتقام خون پدر را نگیرد و عدالت را برقرار نسازد، آرام نمی‌گیرد. این همان رسالت بازمانده حماسه است: تبدیل یک تراژدی به یک حماسه دادخواهی و تضمین اینکه مرگ قهرمان، بیهوده نبوده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.