آگاه: از دهه ۴۰ تاکنون، در کلاسهای درس او نسلی از شاعران، پژوهشگران و نویسندگان پرورش یافتهاند. شفیعیکدکنی را هم بهخاطر شعرش میشناسند و هم بهخاطر پژوهشهای عمیقش. شعرهایش، اما شاید مهمتر از همه اینها، شیوه تدریس و منش انسانی او باشد؛ همان چیزی که شاگردانش هنوز با شوق و احترام از آن یاد میکنند. خبرنگار «ایبنا» به مناسبت سالروز تولد این استاد ادبیات خاطرات تعدادی از شاگردان شفیعیکدکنی از کلاس درس وی را منتشر کرده است. در ادامه خاطره دو نفر از این افراد را میخوانید.
مشیت علایی، استاد ادبیات و منتقد ادبی، از نخستین مواجهه خود با استاد چنین میگوید: «۵۰سال پیش، من دانشجوی رشته زبان و ادبیات انگلیسی بودم. چون به ادبیات فارسی علاقه داشتم، واحدهای فرعی از این رشته انتخاب کردم. یکی از آن واحدها درس استاد شفیعیکدکنی بود. آن روزها هنوز جوان بودند، اما همان ابتدا تفاوتشان با دیگران آشکار بود. در حالی که بیشتر استادان فقط سخنرانی میکردند و دانشجو باید گوش میداد، شفیعیکدکنی فضای کلاس را به گفتوگو بدل کرده بود. از همان جلسه اول، ما را درگیر موضوع میکرد. میپرسید: نظرتان درباره این شعر چیست؟ این تصویر چه معنا دارد؟ این نوع نگاه، برای من و بسیاری دیگر تازگی داشت. استاد بهجای اینکه فقط سخنران باشد، شنونده اندیشه ما هم بود.
بعدها که در دانشگاههای دیگر درس خواندم، فهمیدم این روش چه اندازه پیشرو بوده است؛ نوعی تدریس دموکراتیک و خلاق که در آن، دانشجو جزئی از روند یادگیری است، نه مخاطبی منفعل. در کلاس او، یاد میگرفتیم که شعر را فقط نخوانیم، بلکه با آن گفتوگو کنیم.
بهراستی شفیعیکدکنی از معدود استادانی بود که میان دانش و انسانیت، میان قریحه شاعرانه و نظم علمی، تعادلی کامل برقرار کرده بود. من بعدها نقدی بر کتاب «با چراغ و آینه» نوشتم. گمان میکردم ممکن است نقد تند تلقی شود، اما استاد نه تنها ناراحت نشدند، بلکه با لبخند و بزرگواری تشکر کردند. برای من، این رفتار نشانه استادی حقیقی بود؛ کسی که نقد را نه تهدید، که ادامه گفتوگو میبیند.»
سهیلا صلاحیمقدم، پژوهشگر ادبی و استاد دانشگاه الزهرا(س)، یکی از شاگردان آزاد کلاسهای استاد در دانشگاه تهران، خاطرهای روایت میکند که رنگ مهر و ادب دارد: «من دانشجوی دکترا در دانشگاه تربیت مدرس بودم، اما به دلیل ارادتی که به استاد داشتم، همراه با دکتر محمدرضا خالقی به کلاسهای درس ایشان در دانشگاه تهران میرفتم؛ بهویژه درس «تذکرهالاولیا» عطار. آن حضور برایم افتخار و دلگرمی بود.یک روز برای مشورت درباره رساله دکتریام، که درباره مقایسه عرفان و شعر ویلیام بلیک و مولوی بود، به منزل استاد رفتم. دختر کوچکم را هم با خود برده بودم. استاد همین که او را دیدند، با لبخند پرسیدند: نامش چیست؟ و وقتی گفتم، بشرا، بیدرنگ بیتی از حافظ را خواندند:
بُشری اِذِ السَّلامةُ حَلَّت بِذی سَلَم
لِلّهِ حمدُ مُعتَرِفٍ غایةَ النِّعَم
و سپس افزودند: چه نام زیبایی!
برای من آن لحظه نهتنها نشانه حافظه اعجابانگیز ایشان بود، بلکه نشان از لطافت روح و توجه انسانیشان داشت. در ادامه درباره موضوع رساله صحبت کردیم. ایشان فرمودند که از نظر علمی، چون بلیک و مولوی همدوره و مرتبط نبودهاند، این پژوهش در حیطه ادبیات تطبیقی نمیگنجد. اما افزودند که میتوان در چارچوب ادبیات مقایسهای آن را پیش برد؛ جایی که افکار و فرهنگها در گفتوگو با هم قرار میگیرند. آن دیدار مسیر کارم را تغییر داد. همان پیشنهاد سبب شد رسالهام در نهایت به کتابی با عنوان «آیینه مینوی در مجلس انس» تبدیل شود. هنوز هم هر بار به آن فکر میکنم، صدای آرام و نگاه روشن استاد در ذهنم زنده میشود.»
۲۰ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۱
کد خبر: ۱۶٬۹۱۰
محمدرضا شفیعیکدکنی روز گذشته ۸۶ ساله شد. او متولد ۱۹ مهر سال ۱۳۱۸ در روستای کدکن نیشابور است و کودکیاش در میان خاک و خورشید خراسان گذشت؛ جایی که شعر از نفس خاک برمیخاست. در نوجوانی به مشهد رفت، علوم سنتی آموخت و سپس در دانشگاه مشهد و بعد دانشگاه تهران، مسیر پژوهش در ادبیات فارسی را ادامه داد.

نظر شما