کتاب «زندگی رزمندگی» تلاشی است متفاوت برای عبور از لایه نخستین خاطرات دفاع مقدس و رسیدن به یک قاعده؛ قاعده‌ای برای زیستن که محدود به دهه ۶۰ و هیچ دهه‌ای نیست و می‌توان آن را به عنوان الگویی برای نیرو بودن در تمام ادوار به کار بست. نویسنده در این اثر که به همت «انتشارات روایت فتح» به چاپ رسیده، با نگاهی آسیب‌شناسانه به ساختارهای فرهنگی، به دنبال ترسیم نقشه راهی است که در آن جوان مومن انقلابی بتواند جایگاه منحصر به فرد خود را در میدان و با رهبری ولی فقیه پیدا کند و از سردرگمی رهایی یابد.

در مکتب شیعه، انفعال نداریم

آگاه: این نویسنده و فعال فرهنگی که پیش از این با انتشار مجموعه پنج جلدی «مخاطب خاص» توسط «نشر معارف»، دغدغه‌مندی خود را در حوزه تربیت و آمادگی نوجوان و نسل جدید در برابر هجمه‌های فرهنگی نشان داده بود، این بار حاصل یک دهه تجربه میدانی خود در مساجد، دانشگاه‌ها و تشکل‌های انقلابی را به رشته تحریر درآورده است. او که همکاری با ناشرانی همچون مهستان و جمکران را نیز در مسیر تالیفات خود دارد، در این کتاب تلاش کرده است تا با صراحت بیان، لکنت‌های رایج در نقد فضای فرهنگی را کنار بگذارد.
در گفت‌وگویی که پیش رو دارید، با این نویسنده درباره چالش‌های استعدادسنجی در سیستم آموزشی و چرایی قرار گرفتن نیروهای مستعد در جایگاه‌های اشتباه، چگونگی برقراری ارتباط موثر با نوجوانان امروزی-فارغ از برچسب‌های وارداتی نظیر نسل Z- و یافتن زبانی مشترک برای انتقال مفاهیم دینی صحبت کرده‌ایم. شاپورزاده در این فرصت، درباره مفهوم خودسازی در گرو جامعه‌سازی و لزوم گذر از فعالیت‌های فردی به عملیات‌های اجتماعی جریان‌ساز بحث می‌کند که در ادامه می‌خوانید:

آقای شاپورزاده، شاه‌بیت کتاب شما عبارت تکان‌دهنده‌ای است: «جبهه‌هایی خالی از نیرو و نیروهایی خالی از جبهه» این گم‌گشتگی بین آدم‌های دغدغه‌مند و میدان‌های عمل دقیقا از کجا نشأت می‌گیرد؟ آیا ما در تعریف میدان اشتباه کرده‌ایم یا در تربیت نیرو؟
پاسخ این سوال در بخش‌های اول و دوم کتاب به تفصیل آمده است و اگر کسی بخواهد به طور کامل متوجه شود که نقشه راه چیست و مشکل کجاست، باید این دو بخش را مطالعه کرده، در آن تامل کند و حتی تحقیقات بیشتری انجام دهد. اما اگر بخواهم به صورت خلاصه پاسخی ارائه دهم، باید بگویم که نقطه اتصال میان «نیرو» و «میدان» یا نقشی که باید ایفا کند، امری کاملا تخصصی است که برای تحقق آن حتما باید ساختار، سیستم و تشکیلاتی بنا شود. مسئولان کشوری و کسانی که دارای مناصب حکومتی و قدرت هستند، باید در روند گزینش خود اصلاحاتی انجام دهند تا بتوانند این نقش‌ها را در معرض نیروهای توانمند جامعه قرار داده و به مشارکت بگذارند.
آسیب‌شناسی ما نشان می‌دهد که گاهی در گزینش‌ها، به جای صلاحیت‌سنجی و استعدادسنجی، عواملی مانند ارتباطات و رانت جایگزین می‌شوند و بر فرآیند سایه می‌اندازند. یعنی یک فرد به جای اینکه سنجیده شود که آیا متناسب با آن جایگاه هست یا خیر، صرفا به واسطه ارتباطاتی که داشته در آن منصب و نقش قرار می‌گیرد. حالت ایده‌آل این است که هر نوجوانی یا جوانی که نیروی کار، نیروی متخصص و نیروی فعال و پرشور جامعه محسوب می‌شود، باید در صف اول سازندگی کشور و در صحنه عملیات‌های فرهنگی و اجتماعی حضور داشته باشد. اما این اتفاق چگونه باید رخ دهد؟ دانش‌آموزان ۱۲ سال در آموزش و پرورش تحصیل می‌کنند و هر سال حجم زیادی از کتب درسی را می‌خوانند. ساختارهایی مانند معاونت پرورشی، هدایت تحصیلی و انتخاب رشته همگی برای این طراحی شده‌اند که «نقش‌نمایی» برای نوجوان اتفاق بیفتد. نوجوان باید بداند تناسب وجودی او با نقش‌های خالی در جامعه چیست و برای کجا ساخته شده است تا در آینده در آنجا عملیات کند.
اگر ما این ۱۲ سال آموزش و پرورش را جدی بگیریم، این دوران گلوگاه و معبری برای رساندن نیرو به خط مقدم است. اگر نوجوان در این مدت استعدادهای خود را به درستی بشناسد و با هدایت تحصیلی مناسب وارد دانشگاه و در رشته‌ای متخصص شود و ما نیز با همکاری مسئولان او را در جایگاهی قرار دهیم که برای آن ساخته شده است، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد.
ما نیروهای بسیاری داریم که در مساجد و با دغدغه رشد کرده‌اند، جنگ تمدنی را می‌فهمند و ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب و عدالت را از بر هستند. اما متاسفانه هیچ‌گاه دست‌شان به نقشی که برای آن ساخته شده‌اند نمی‌رسد و سیستمی وجود ندارد که از آنها حمایت کند. این ارتباط دوسویه نیست. نیروی جوان و مستعد ما اکنون یا در جبهه‌ای اشتباه مشغول است و عمرش تلف می‌شود، یا اصلا جبهه خود را پیدا نکرده و سردرگم است. فرد به دانشگاه می‌رود و نیمی از دوره کارشناسی را می‌گذراند، سپس متوجه می‌شود که برای این رشته ساخته نشده و اشتباها هدایت شده است. این سردرگمی ناشی از آن است که نتوانسته‌ایم به او بگوییم برای پیدا کردن نقش خود چه باید بکند. اینها نکاتی است که نیرو را به جبهه متصل می‌کند و قطعا برای تشخیص آن باید یک برنامه پرورشی در ساختار آموزشی کشور طراحی و ساماندهی شود.
در تکمیل این بحث، ممکن است دچار سردرگمی شویم که با وجود نیازها و اولویت‌های زیاد کشور، کدام جبهه را باید انتخاب کنیم. طبیعتا بخشی از این موضوع به خودشناسی برمی‌گردد؛ اینکه بدانیم برای کجا ساخته شده‌ایم. همان‌طور که در دعای حضرت زهرا (س) آمده است: «اللهم استعملنی لما خلقتنی له» (خدایا مرا در آن جایی به کار بگیر که برای آن خلقم کردی). هر انسانی باید به خودشناسی برسد و توانمندی‌هایش را بشناسد که البته دیگران هم می‌توانند در این مسیر کمک کنند.
بخش دوم این است که باید مرجعی باشد تا بفهمیم نیاز مملکت و انقلاب اسلامی در چه عرصه‌هایی است. در اینجا که میان انبوهی از کارهای مهم سردرگم می‌شویم، نقش کلیدی رهبر انقلاب و نعمت ولی‌فقیه مشخص می‌شود. رهبر انقلاب در دیدارهای مختلف، چه با اقشار خاص و چه دیدارهای مردمی، خط مقدم و نیاز اساسی کشور را مشخص می‌کنند. در هر دیداری ایشان اشاره‌ای به خط مقدمی دارند که جوانان باید برای مرتفع کردن آن تلاش کنند. بنابراین، این یک شاه‌کلید و راهکار برای پیوند نیرو با میدان عمل است.

در مکتب شیعه، انفعال نداریم

 بازار نشر دفاع مقدس اشباع از خاطره‌نگاری است، اما شما در زندگی رزمندگی به دنبال ارائه یک مدل یا الگوی عملیاتی هستید. مرز باریک بین نوستالژی جنگ و الگوی رزمندگی برای دهه هشتادی‌ها در کتاب شما کجاست؟ چطور مطمئن شدید که این کتاب تبدیل به یک مرثیه‌خوانی برای گذشته نمی‌شود؟
باید این مقدمه را عرض کنم که مطالعه زندگی شهدا، همان‌طور که رهبر انقلاب فرمودند گنجینه‌ای ارزشمند است، امری لازم، ضروری و اصلی غیرقابل‌انکار است. اگر انسان دقت و سعی کند سیره و سبک زندگی شهدا را در زندگی خود پیاده کند، بسیار اثرگذار خواهد بود. اما ما یک قدم جلوتر رفتیم و قاعده‌ای از زندگی شهدا استخراج کردیم که به دهه خاصی محدود نمی‌شود؛ قاعده‌ای که از زمان تولد تشیع و همراهی نسل‌به‌نسل با امام وجود داشته است؛ قاعده «نیرو بودن برای امام» و پیدا کردن نقش.
نماد و الگوی ایفای نقش در طول تاریخ، حضرت فاطمه زهرا (س) هستند؛ برای آنکه زمانی که همه به امام پشت کردند، ایشان در اوج کمال، تمام‌قد و با هرچه داشتند از امام زمان خود دفاع کردند. در طول تاریخ می‌بینیم که هر امامی یاری داشته که به خاطر ایفای نقشش در محضر امام ارزشمند شده است. به عنوان مثال، حضرت عباس (ع) چنان در محضر امام خود ایفای نقش می‌کند که امام حسین (ع) خطاب به ایشان می‌فرمایند: «بنفسی انت یا أخی» (جانم به فدایت). بیان چنین جمله‌ای از سوی امام بسیار عجیب و حائز اهمیت است و نشان‌دهنده عظمت ایفای نقش حضرت عباس (ع) در کربلاست.
البته صحنه کربلا مثال بزرگی است، چرا که تمام افراد حاضر در آن، از بزرگ‌ترین اشخاص مانند حضرت عباس (ع) و حضرت زینب (س) تا کوچک‌ترین عضو مانند علی‌اصغر (ع) و حضرت رقیه (س)، همگی در جایگاه خود قرار گرفته و برای امام نیرو بودند و ایفای نقش کردند.
این روند در دوران سایر ائمه نیز ادامه داشته است. به ویژه در دوران امام صادق (ع)، ایشان یارانی داشتند که هر کدام نقشی تخصصی بر عهده داشتند. گاهی وقتی کسی سوالی از امام می‌پرسید، ایشان او را به شخصی مانند «عبان بن تغلب» ارجاع می‌دادند و می‌فرمودند او عهده‌دار این نقش است و باید پاسخ دهد. یا در مناظرات، امام می‌فرمودند اگر توانستی شاگرد مرا شکست دهی، انگار مرا شکست داده‌ای.
من فکر می‌کنم اگر ما بتوانیم این قواعد زنده و قابل انطباق بر تمام دوران‌ها را استخراج کنیم - چه در کتاب «زندگی رزمندگی» و چه در کتاب‌های آینده - و آنها را به نسل‌های جدید دهه‌های هفتاد، هشتاد و نود که میدان‌داران آینده هستند بیاموزیم تا با آن زیست کنند، راه مطمئنی برای پیاده‌سازی سبک زندگی شهیدان یافته‌ایم. این امر گره‌خورده با کلام حاج قاسم سلیمانی است که فرمودند: «شرط شهید شدن، شهید بودن است.»

وقتی از زندگی رزمندگی حرف می‌زنیم، ذهن مخاطب سمت ساده‌زیستی یا معنویات شخصی می‌رود. اما شما روی عرصه‌های نقش‌آفرینی تاکید دارید. آیا این کتاب می‌خواهد بگوید رزمندگی یک شغل نیست، بلکه یک متدولوژی برای حل مسائل امروز کشور است؟
ما در بخشی از کتاب اشاره کرده‌ایم که خودسازی در گرو ساختن دیگران است. شیعه ذاتا سازنده است و انفعال در تعریف شیعه جایی ندارد. انسان شیعه هرجا باشد، تغییر ایجاد می‌کند و بر جمع موثر است. شهید بهشتی جمله‌ای دارند با این مضمون که «اسلام از ابتدا یک انقلاب بود.» این یعنی اگر شیخ زکزاکی باشی در نیجریه هزاران نفر را شیعه می‌کنی و اگر امام خمینی باشی انقلابی برپا می‌کنی. نمونه‌های دیگری مانند شیخ عیسی قاسم و شیخ باقر النمر نیز نشان می‌دهند که شیعه یعنی عامل موثر اجتماعی که رشد خود را در ساختن بقیه می‌بیند.
در کتاب به شخصیت بزرگوار حاج عبدالله والی اشاره شده است که عمر خود را در اردوهای جهادی گذاشت و می‌توان ایشان را مبتکر و پدر اردوهای جهادی دانست. ایشان در مسیر ساختن منطقه بشاگرد که بعدها خمینی‌شهر نام گرفت به شهادت رسید. نکته مهم اینجاست که وقتی بعد از پایان کار از ایشان پرسیدند آرزویت چیست، گفت: «اگر از کل بشاگرد یک یار امام زمان (عج) تربیت شود، من کارم را کرده‌ام.» او هم خود را می‌ساخت و هم جامعه‌اش را. این خاصیت که انسان برای خودسازی باید جامعه را بسازد، تنها در مکتب اسلام یافت می‌شود. گاهی ما عمل فردی انجام می‌دهیم (مانند نماز و روزه در خانه) و گاهی از روی دغدغه و هدفی مشترک کار گروهی و جمعی در مسجد یا پایگاه می‌کنیم. در کار جمعی توانمندی افزایش می‌یابد؛ مثلا به جای سیر کردن یک گرسنه، می‌توان صد نفر را سیر کرد. اما ما به این حد بسنده نمی‌کنیم و به دنبال «عملیات اجتماعی» هستیم. یعنی این گروه‌های کوچک باید به هم بپیوندند و تبدیل به یک «جمعیت» شوند که بتواند در جامعه جریان‌سازی کند. اولویت امروز نهادهای فرهنگی ما باید ایجاد جریان‌های مختلف با ارزش‌های دینی و توحیدی در جامعه باشد.
کسانی در همین انقلاب اسلامی هستند که از خاک، ظرفیت‌ها و امکانات کشور و اعتماد ملت استفاده می‌کنند تا رشد کنند، اما تیشه به ریشه انقلاب می‌زنند. فراموش می‌کنند که بستر رشدشان همین کشور بوده است. مثال بارز آن بانکی است که در جزیره کیش دو ماراتن برگزار کرد. این بانک که با سرمایه مردم بزرگ شده، حالا که معروف شده با ترویج فرهنگی که نماینده فرهنگ ایرانی نیست بلکه نماینده فرهنگ اروپایی و آمریکایی است، به فرهنگ کشور خیانت می‌کند. جالب است که نمونه‌هایی مثل صاحبان چنین ایدئولوژی‌هایی با پایگاه اجتماعی خود جریانی ایجاد می‌کنند که دقیقا مشابه همان چیزی است که جبهه انقلاب به آن نیاز دارد. آنها فرمول را یاد گرفته‌اند؛ دو ماراتن بهانه می‌شود و جوانان و نوجوانان با این جریان حرکت می‌کنند که مصداق اشاعه فرهنگ بیگانه است. جبهه انقلاب اسلامی، کانون‌ها و تشکلات‌ باید از همین فرمول به درستی استفاده کنند و وارد میدان شوند.

این کتاب حاصل ۱۰ سال تجربه کار فرهنگی شما در کف میدان (مسجد و پایگاه) است. کدام‌یک از شکست‌ها یا بن‌بست‌هایی که شخصا در این ۱۰ سال تجربه کردید، جرقه اصلی نوشتن این کتاب شد؟ کجا احساس کردید که روش‌های سنتی کار فرهنگی دیگر جواب نمی‌دهد؟
نمی‌توان به طور جزئی گفت دقیقا چه چیزی باعث نگارش این کتاب شد، اما این اثر حاصل یک دهه تجربه در کارهای فرهنگی و اجتماعی در پایگاه‌های بسیج، مساجد، دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه است. دیدن ساختارهای مختلف و تعاملات گوناگون باعث شد هر جا ایرادی می‌دیدیم، یادداشت کنیم تا روزی به نمایندگی از همه کسانی که تریبونی برای بیان این دغدغه‌ها به مسئولان نداشتند، آنها را در قالب کتاب ارائه دهیم.
من دسته‌بندی روش‌های سنتی و مدرن را قبول ندارم. اصول ثابتی وجود دارد که تغییر نمی‌کند؛ ایمان به خدا و چارچوب‌های اسلام، تنها راهگشای مسائل کشور در فرهنگ، سیاست و اقتصاد است. ما در بخش پایانی کتاب تاکید کردیم که هرچقدر از اسلام فاصله بگیریم و به سمت تمدن‌های بیگانه برویم، فلاکت خود را قطعی کرده‌ایم. باید به سمت تمدن اسلامی حرکت کرد و این قواعد مشخص است. دلیل اصلی نگارش این یادداشت‌ها این بود که حقیقتا کتاب دیگری ندیدم که این‌قدر صریح و رک، آسیب‌های تشکل‌های انقلابی را مطرح کند و درد دل‌هایشان را بگوید و خودش هم جزئی از آنها باشد. تصمیم گرفتم لکنت زبان را کنار بگذارم و با صراحت بیان نکات را بنویسم که الحمدلله استقبال خوبی هم از آن صورت گرفت.

 بی‌تعارف بپرسم، فرق این کتاب با آثار انگیزشی انقلابی چیست؟
ما می‌خواستیم کتاب از شعارزدگی فاصله بگیرد. نمی‌خواستیم حرف‌های کلی بزنیم، هرچند کتاب ظرفیت ارائه راهکار جزئی برای تمام مسائل پهناور عرصه اجتماع و فرهنگ را ندارد. هدف این بود که انگیزه‌ای بدمیم و همفکری و هم‌جهتی ایجاد کنیم تا در قدم اول، نیروهای متعهد و دلسوز انقلاب نقش خود را پیدا کنند و انگیزه لازم برای پیشبرد انقلاب در گام دوم را به دست آورند. در کتاب‌های بعدی تلاش می‌کنیم عرصه را محدودتر کرده و راهکارهای تکنیکی‌تری ارائه دهیم تا ان‌شاءالله بتوانیم گوشه‌ای از نقش خود را در انقلاب اسلامی ایفا کنیم.

 انسان امروز، به‌ویژه نسل Z با مفاهیم فردگرایانه و رفاه‌طلبانه بمباران می‌شود. «زندگی رزمندگی» که ذاتا با ایثار و جمع‌گرایی گره خورده، چگونه می‌تواند برای جوانی که درگیر فشارهای اقتصادی و شبکه‌های اجتماعی است، ترجمه شود که شعاری به نظر نرسد؟
من به عباراتی نظیر «نسل Z» یا «آلفا» اعتقادی ندارم، زیرا اینها مفاهیم غرب‌گرایانه هستند که سنخیتی با فرهنگ ما ندارند. این برچسب‌گذاری‌ها ابزاری برای تجاری‌سازی محصولات توسط سرمایه‌داری غرب است تا بگویند اگر می‌خواهید محصولی به این نسل بفروشید، باید منطبق با این ویژگی‌ها باشد. من ترجیح می‌دهم از دهه هشتادی و دهه نودی استفاده کنم. انسان از زمان حضرت آدم تا کنون دارای فطرتی ثابت است و قطعا صلاح و منفعت خود را انتخاب می‌کند و اگر بداند چیزی شر است، به سمت آن نمی‌رود. ما در مفاهیم بنیادین با نسل جدید هیچ مشکلی نداریم؛ مشکل اصلی در نحوه ارائه و زبان گفت‌وگو است. ما نتوانسته‌ایم زبان مشترکی پیدا کنیم و با نوجوان همدلی و ارتباط موثر برقرار کنیم تا محتوا را هنرمندانه و با ظرافت به ذهن او منتقل کنیم.
تجربه ما در مدارسی با دانش‌آموزان با گارد شدید نسبت به انقلاب نشان داد که با تغییر بیان، ذائقه‌سنجی و دوری از برخورد تحکم‌آمیز و بالا به پایین، می‌توان تفکر آنها را اصلاح کرد. اگر نوجوان ما را کنار خود بداند و آن هم‌زبانی را رعایت کنیم، تاثیر می‌پذیرد. کسی که زبان ارتباط‌گیری با نوجوان را پیدا کند، در دل و فکر او نفوذ می‌کند. کاری که امروزه هالیوود و نتفلیکس با فیلم‌ها و سریال‌هایشان انجام می‌دهند، ناشی از شناخت نحوه تعامل با نوجوان است. اگر ما هم زیبایی‌ها و ارزشمندی‌های سبک زندگی مورد تایید اسلام و رزمندگی را هنرمندانه به نوجوان نشان دهیم و بگوییم چقدر انسان را عزیز و بزرگ می‌کند، قطعا قبول خواهد کرد. ما دست برتر را داریم، زیرا دشمن سعی می‌کند باطل را با رنگ و لعاب هنر حق جلوه دهد، اما ما که مبلغ حق هستیم، کافی است همان حق را با تمام زیبایی‌ها و ظرافت‌هایش نمایش دهیم تا نوجوان با اشتیاق به سمت آن حرکت کند.

در مکتب شیعه، انفعال نداریم

اگر بخواهید کل حرف کتاب را به عنوان یک نقد به گوش مدیران فرهنگی کشور برسانید، آن نقد چیست؟ آیا ساختارهای رسمی ما خودشان مانع تحقق زندگی رزمندگی شده‌اند یا بستر آن را فراهم کرده‌اند؟
این موضوع نیازمند مجالی مفصل است، اما به طور خلاصه نقش کلیدی مدیران فرهنگی کشور چیزی جز «احیای دغدغه» در نیروهای جوان نیست. اگر دغدغه در دل جوان زنده شود، او خود به دنبال فراهم کردن اسباب و امکانات خواهد رفت. دغدغه، نقطه شروع هر انقلاب و تحولی است. مدیران باید به جای تمرکز صرف بر ظاهر و ساختار، به اصل مسئله یعنی زنده کردن دغدغه بپردازند که این امر با احیای کانون‌های دغدغه‌ساز مثل مساجد و مدارس گره خورده است. جوانی که پا در مسجد می‌گذارد، در واقع وارد کانون ایجاد دغدغه شده است. اگر بتوانیم دغدغه‌زایی کنیم، کار فرهنگی رونق می‌گیرد و فرهنگ ساخته شده، به سیاست، جامعه و اقتصاد نیز قوت می‌بخشد. اگر نیروی دغدغه‌مند و متعهد پای کار انقلاب تربیت کنیم، امید است که از گام حساس دوم انقلاب اسلامی سرافراز بیرون بیاییم.

آثار تازه در دست چاپ

امیرحسین شاپورزاده درباره سایر آثاری که تألیف کرده است، می‌گوید: از آنجا که دغدغه تعلیم و تربیت و نیاز اساسی کشور در تربیت نیروی نوجوان را داشتم، آثاری در این زمینه تألیف شده است. پیش از این، یک مجموعه پنج جلدی با عنوان «مخاطب خاص» با همکاری «نشر معارف» منتشر کردیم که ناظر به آسیب‌های نوجوان امروزی است. این مجموعه حکم واکسن یا سپر دفاعی برای نوجوانان را در برابر هجمه‌های تمدن غرب دارد و راهکارهایی به خود نوجوان و والدین ارائه می‌دهد. همچنین مجموعه‌های دیگری در عرصه تعلیم و تربیت با انتشاراتی نظیر «جمکران» و «مهرستان» در دست تألیف داریم. با انتشارات روایت فتح نیز قرار است موضوع انقلاب اسلامی، کنشگری اجتماعی و جهاد فرهنگی را ادامه دهیم که ان‌شاءالله به زودی به چاپ خواهند رسید.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.