۲۶ آذر ۱۴۰۴ - ۲۲:۵۳
کد خبر: ۱۸٬۹۱۹

اگر جنگ‌های کلاسیک بر تصرف سرزمین‌ها متمرکز بودند، جنگ‌های معاصر بر تصرف «معنا» و مهار «ادراک» استوارند و اگر در آن میدان‌ها، سقوط یک خاک نشانه شکست بود، در این میدان، فروپاشی معنا و اغتشاش ذهن، نشانه مغلوب‌شدن است.

عملیات شناختی پیش‌دستانه

آگاه: آنچه امروز رهبر انقلاب از آن به‌عنوان قرارگرفتن در «کانون یک جنگ تبلیغاتی و رسانه‌ای» یاد می‌کنند، ناظر به همین تغییر بنیادین در ماهیت نزاع است؛ نزاعی که بر سر «تفسیر واقعیت» و «جهت‌دهی به فهم جمعی» جریان دارد. در چنین میدانی، شکست یا پیروزی، نه در خط مقدم نظامی، بلکه در عمق ذهن‌ها و لایه‌های پنهان حافظه اجتماعی رقم می‌خورد.

عملیات شناختی پیش‌دستانه
پس از تحولات اخیر منطقه، آرایش رسانه‌ای دشمن دچار جهش کیفی شده است. جبهه دشمن، آرایش رسانه‌ای خود را از «اقناع منفعل» به «هجوم فعال» تغییر داده است. دیگر هدف صرفا قانع‌کردن مخاطب نیست؛ هدف، بازتعریف واقعیت است. در این جنگ، دشمن نمی‌کوشد بگوید چه چیزی درست است؛ بلکه می‌کوشد تعیین کند «چه چیزی واقعیت دارد.» از همین‌جاست که جنگ رسانه‌ای، ماهیتی هستی‌شناختی می‌یابد؛ چراکه رسانه دیگر ابزار اطلاع‌رسانی نیست، بلکه «سلاح تغییر هستی‌شناسی» انسان معاصر است و دیگر با یک جبهه رسانه‌ای کلاسیک مواجه نیستیم؛ بلکه با شبکه‌ای چندلایه، سیال و هوشمند روبه‌روییم که از رسانه‌های رسمی غربی آغاز می‌شود، در پلتفرم‌های دیجیتال امتداد می‌یابد و با استفاده از اینفلوئنسرهای اجاره‌ای، هنرمندان، نهادهای به‌ظاهر مدنی و حتی برخی صداهای بومی دگراندیش تکمیل می‌شود. این همان «جبهه وسیع دشمن» است؛ جبهه‌ای که کارویژه‌اش، نه اقناع عقل، بلکه فرسایش ایمان، اختلال در حافظه جمعی و فروپاشی انسجام معنایی جبهه مقاومت است. در چنین شرایطی، حقیقت اگر روایت نشود، مغلوب می‌شود و اگر ادبیات نداشته باشد، محو خواهد شد.
دشمن، در این میدان، مستقیما به سراغ «مبانی» آمده است. هدف حمله «معرفت دینی»، «هویت شیعی»، «منطق مقاومت» و «الهیات انقلاب» است. در این جنگ، دشمن دیگر به نفی صریح حقیقت بسنده نمی‌کند؛ بلکه با «بازروایت» واقعیت، حقیقت را از درون تهی می‌سازد. مقاومت، به‌جای آنکه کنش مشروع دفاعی معرفی شود، به‌مثابه خشونت تصویر می‌شود؛ قربانی، جای جلاد می‌نشیند و تاریخ، با تکنیک‌های روایی، وارونه بازسازی می‌شود. تحریف تاریخ مقاومت، وارونه‌نمایی مفاهیم جهاد و ظلم‌ستیزی و بازتعریف خشونت به‌نفع اشغالگر، اجزای یک پازل واحدند؛ پازلی که اگر به‌موقع شناخته نشود، افکار عمومی را به نفع دشمن چینش می‌کند و اگر به‌موقع مهار نشود، به اغتشاش ادراکی و سپس به انفعال اجتماعی می‌انجامد.
در برابر چنین آرایشی، جهاد تبیین، صرفا پاسخگویی واکنشی یا تولید محتوای انباشتی نیست؛ جهاد تبیین، «عملیات شناختی پیش‌دستانه» است. تبیین، اگر به بازگویی گزاره‌ها تقلیل یابد، دیر یا زود مغلوب سرعت و حجم عملیات دشمن خواهد شد. تبیین موثر، مستلزم شناخت دقیق آرایش دشمن، درک منطق عملیات او و سپس طراحی مهندسی‌شده پاسخ است؛ پاسخی که نه‌فقط به شبهه، بلکه به «ریشه شبهه‌سازی» حمله کند. خطای رایج در جبهه خودی آن است که جنگ رسانه‌ای را صرفا در سطح روش‌ها می‌بیند و از لایه‌های عمیق‌تر آن غفلت می‌کند. حال آنکه این جنگ، همزمان در سه سطح در حال وقوع است: در سطح الهیاتی، دشمن ایمان را به‌عنوان منبع معنا و مقاومت هدف گرفته است؛ در سطح هستی‌شناختی، واقعیت را نسبی و سیال جلوه می‌دهد تا هیچ حقیقت ثابتی باقی نماند و در سطح روش‌شناختی، با بهره‌گیری از الگوریتم‌ها، روان‌شناسی جمعی و تکنیک‌های اقناع نوین، ادراک توده‌ها را مهندسی می‌کند. ما با یک «نبرد تمام‌عیار شناختی» مواجه‌ایم، نه صرفا اختلاف روایت. گمان می‌کنیم با تکثیر پیام، می‌توان با جنگ روایت‌ها مقابله کرد؛ حال آنکه مسئله، کمیت پیام نیست، کیفیت «نظام معنا»ست. دشمن، معنا می‌سازد؛ ما نباید صرفا معنا را شرح دهیم، بلکه باید «معماری معنا» کنیم.
در چنین میدانی، بزرگ‌ترین سلاح جبهه انقلاب، «ادبیات» است؛ اما نه هر ادبیاتی. ادبیاتی که فاقد جذابیت، روایت و تخیل باشد، حتی اگر حق باشد، به حاشیه رانده می‌شود. اندیشه، اگر زبان مناسب نداشته باشد، محو می‌شود و این یک قاعده راهبردی در جنگ معناست. دشمن، پیش از آنکه موشک بسازد، «داستان» ساخته است؛ پیش از آنکه افکار عمومی را هدف بگیرد، احساسات را تسخیر کرده است. از این‌رو، جهاد تبیین، نیازمند بازآرایی جبهه انقلاب و «هم‌افزایی نهادی» است. حوزه و دانشگاه، اگر در جزایر جداگانه باقی بمانند؛ رسانه و هنر، اگر از اندیشه گسسته شوند؛ عملیات فرهنگی به سرانجام نخواهد رسید. جبهه انقلاب، باید از منطق «پاسخگویی پراکنده» عبور کرده و به سمت «طراحی عملیات فرهنگی منسجم» حرکت کند؛ عملیاتی که مبتنی بر شناخت ضعف‌های دشمن، شکاف‌های روایی او و ظرفیت‌های مغفول خودی باشد.
نکته بنیادین آن است که دشمن، به‌رغم هیمنه رسانه‌ای، در یک نقطه راهبردی آسیب‌پذیر است: او فاقد «معنای پایدار» است. روایت‌های غربی، اگرچه پرزرق‌وبرقند، اما از درون تهی‌اند و همین خلأ معناست که می‌تواند به نقطه نفوذ جبهه تبیین بدل شود. جهاد تبیین «آفند روایی» است؛ عملیات فرهنگی پیش‌دستانه، دقیقا باید بر افشای این خلأ، برجسته‌سازی تناقض‌های درونی روایت دشمن و ارائه بدیل معنادار و انسانی از سوی جبهه مقاومت متمرکز شود.
بنابراین جهاد تبیین، صرفا وظیفه اصحاب رسانه نیست؛ بلکه یک تکلیف تمدنی است. همان‌گونه که در میدان نظامی، هر رزمنده جایگاه خود را می‌شناسد، در این میدان نیز هر صاحب قلم و بیان، هر معلم، هر هنرمند و هر کنشگر فرهنگی، بخشی از این آرایش است. ما مامور به نتیجه نیستیم، اما مامور به «طراحی درست تکلیف» هستیم؛ و در این جنگ، طراحی، خود بخشی از تکلیف است. اگر روایت بسازیم و معنا را بازپس بگیریم، حتی اگر مسیر طولانی باشد، کفه اراده جمعی به‌نفع جبهه حق سنگین خواهد شد. جهاد تبیین، یعنی بازپس‌گیری حقیقت از محاصره روایت‌ها و این، امروز خط مقدم نبرد ماست.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.