آگاه: تصور کنید شبی را که سرمای گزنده زمستان بر پشت پنجرهها میکوبد اما در اندرونی خانهها، گرمای کرسی و سرخی انار و آتش، محافظی امن در برابر تاریکی و سرما گشودهاند. بوی زغال افروخته، عطر کندر و اسفند و طعم گس و شیرین انار و هندوانه، تنها عناصری حسی نیستند؛ اینها واژگان زبانی هستند که انسان با آن، با طبیعت سختگیر سخن میگوید. یلدا، تمرین تابآوری است؛ تمرین امیدواری در لحظهای که تاریکی به اوج قدرت خود رسیده است. دقیقا در همین نقطه اوج ظلمت است که امید به زایش خورشید معنا مییابد.
دیالکتیک یلدا و چله
در گفتمان عمومی و رسانهای امروز، دو واژه «یلدا» و «چله» اغلب به جای یکدیگر و به عنوان مترادف به کار میروند اما از منظر زبانشناسی تاریخی و مطالعات تطبیقی، هر یک بار معنایی، خاستگاه جغرافیایی و پیشینه متفاوتی دارند که در طول زمان درهم تنیده و یک هویت واحد را شکل دادهاند. واژه یلدا بر خلاف تصور رایج، ریشهای در زبانهای ایرانی (پارسی باستان، اوستایی یا پهلوی) ندارد. این واژه برآمده از زبان سریانی، یکی از گویشهای مهم زبان آرامی است. در زبان سریانی، یلدا دقیقا به معنای تولد، میلاد یا زایش است. ریشه سامی این واژه (و-ل-د) با واژگان عربی نظیر تولد، میلاد و ولد همخانواده است.
شاعران فارسیزبان، بهویژه در قرون بعد از اسلام، از واژه «یلدا» استقبال کردند. دلیل این استقبال، شاید آهنگ خوش و ظرفیت استعاری بالای این واژه بود. در ادبیات کلاسیک فارسی، یلدا به نمادی برای تاریکی عمیق، هجران طولانی و البته گیسوی سیاه یار تبدیل شد. سعدی، حافظ و دیگران، سیاهی و درازای شب یلدا را به شبهای تنهایی و دوری از معشوق تشبیه کردند، در حالی که امید به صبح در پس آن نهفته بود. بنابراین، یلدا نامی وارداتی است که بر آیینی بومی سوار شد و هویت جدیدی یافت.
مفهوم بومی و تقویم زراعی
در مقابل واژه سریانی یلدا، واژه چله یا شب چله کاملا بومی، فارسی و ریشهدار در فرهنگ کشاورزی، اقلیمی و زیستبوم فلات ایران است. چله مخفف «چهله» و به معنای یک دوره ۴۰ روزه است. عدد ۴۰ در فرهنگ ایرانی و اسلامی عددی مقدس و نماد بلوغ، کمال و دورههای گذار است (مانند ۴۰ روز عزاداری یا چلهنشینیهای دیگر). در تقویم سنتی و تجربی کشاورزان ایرانی، زمستان به دو بخش اصلی تقسیم میشد که نشاندهنده درک دقیق نیاکان ما از رفتار طبیعت است. یکی چله بزرگ که این دوره ۴۰ روزه از اول دیماه (روز پس از شب یلدا) آغاز میشود و تا دهم یا یازدهم بهمن ادامه دارد. این دوره به عنوان سختترین، پربرکتترین و اصلیترین دوره سرما شناخته میشود. در باور عموم، در چله بزرگ، زمین نفس میکشد و سرمای آن، اگرچه سخت است اما پربرکت توصیف میشود و دیگری چله کوچک که این دوره بیستروزه از ۱۰ بهمن تا اول اسفند طول میکشد. با اینکه مدت آن نصف چله بزرگ است اما در فرهنگ عمومی به عنوان دورهای پیر، خشمگین و گزنده توصیف میشود که میخواهد قبل از رفتن قدرتنمایی کند. اصطلاحات عامیانه مانند «اهمن و بهمن» در برخی مناطق، اشاره به همین روزهای پایانی و سخت زمستان دارد. شب چله در واقع شب آغازین چله بزرگ است. این نامگذاری نشاندهنده پیوند ناگسستنی این جشن با چرخههای طبیعت و معیشت مبتنی بر کشاورزی است. جشن گرفتن در آغاز این دوره چهلروزه، نوعی آمادگی روانی و اجتماعی برای مواجهه با سختترین و تاریکترین روزهای سال بوده است.
دقت نجومی و انقلاب زمستانی
از منظر نجومی، شب یلدا دقیقا منطبق بر انقلاب زمستانی در نیمکره شمالی است. در این شب، خورشید به نقطه انقلاب زمستانی میرسد؛ جایی که انحراف محوری زمین باعث میشود خورشید در آسمان نیمروز به پایینترین ارتفاع خود برسد و کوتاهترین قوس روزانه را در آسمان طی کند. ایرانیان باستان با دانش ستارهشناسی خود که در سازههای تقویمی مانند چارتاقیها نمود پیدا کرده، قادر به محاسبه دقیق این لحظه بودند. فلسفه نهفته در این دقت نجومی بسیار عمیق و جالب است. درست در لحظهای که تاریکی و سرما به اوج قدرت مطلق خود میرسند و به نظر میرسد جهان در ظلمت غرق خواهد شد، ورق برمیگردد. از ثانیه اول روز بعد از یلدا، روزها اندک اندک بلندتر میشوند و نور بر تاریکی پیشروی میکند. این همان مفهوم زایش است؛ زایش نور از دل تاریکی مطلق.
برخی سنتهای فراموششده و کارناوالهای باستانی
در گذر هزارهها، بسیاری از رسوم یلدا تغییر شکل داده یا به فراموشی سپرده شدهاند. بازخوانی این سنتهای فراموششده، ابعاد جامعهشناختی حیرتانگیزی از این جشن را آشکار میکند. یکی از جذابترین و کمتر پرداختهشدهترین جنبههای تاریخی یلدا، رسم «پادشاه دروغین» یا «میرنوروزی» در بازه زمانی انقلاب زمستانی است. مطالعات نشان میدهد که در ایران باستان و همچنین در تمدن بابل که تاثیر متقابل عمیقی با ایران داشت، در ایام انقلاب زمستانی که پایان یک چرخه کیهانی تلقی میشد، نظم اجتماعی برای مدتی کوتاه تعلیق یا وارونه میشد.
در این ایام، بردگان و غلامان نقش اربابان را بازی میکردند و اربابان به آنها خدمت میکردند. حتی یک پادشاه موقت از میان مردم عادی یا محکومان انتخاب میشد و برای چند روز بر تخت مینشست و فرمانهای مضحک صادر میکرد. متاسفانه، این بخش کارناوالی و انتقادی یلدا در طول تاریخ کمرنگ شده و تنها بازتابهای ضعیفی از آن در شخصیتهایی مانند حاجیفیروز یا میرنوروزیهای بهاری باقی مانده است. رسم دیگری که امروزه بسیار کمرنگ شده اما در گذشته بخشی جداییناپذیر از شبنشینیهای یلدا بهویژه در میان زنان و دختران دمبخت بود، «فال کوزه» نام داشت. در این آیین، زنان یک کوزه دهانگشاد را وسط مجلس میگذاشتند. هر کس نشانه یا چیزی کوچک مانند دکمه، سنجاق یا انگشتر را نیت میکرد و در کوزه میانداخت. سپس دخترکی نابالغ دست در کوزه میکرد و چیزها را یکییکی بیرون میآورد، همزمان هم دوبیتیهای محلی خوانده میشد. مضمون شعر خوانده شده، به عنوان فال صاحب آنشیء تعبیر میشد. این رسم نشاندهنده کارکرد یلدا به عنوان فضایی برای سرگرمی و امید به آینده بود.
جغرافیای فرهنگی یلدا، میراث مشترک ملتها
یلدا مرزهای سیاسی مدرن را به رسمیت نمیشناسد. این آیین در گستره ایران فرهنگی با تنوعی شگفتانگیز اما روحی واحد برگزار میشود. در افغانستان، شب یلدا با شور و حرارت خاصی، بهویژه در ولایات شمالی و هرات برگزار میشود. یلدا در افغانستان پیوند عمیقی با ادبیات حماسی دارد. اگر در ایران حافظخوانی محوریت دارد، در افغانستان شاهنامهخوانی رکن اصلی است. بزرگان فامیل داستانهای حماسی رستم و سهراب یا نبرد رستم با دیو سپید را با لحنی حماسی روایت میکنند. این انتخاب تصادفی نیست؛ نبرد رستم با دیوها، بازتابی از نبرد نور با تاریکی در شب یلداست. در تاجیکستان که حالا سرگردان بین یلدا و کریسمس است، واژه یلدا کمتر در زبان روزمره روستاییان استفاده میشود و مفهوم چله و چله کلان، یعنی چله بزرگ رایجتر است. تاجیکها مراسم خود را با پختن غذاهای ملی جشن میگیرند.
در خطه آذربایجان، اسطورههای یلدا بسیار دراماتیک و شخصیتپردازی شدهاند. طبق افسانه برادران چله، زمستان به سه دوره تقسیم میشود؛ چله بزرگ (۴۰ روز)، چله کوچک (۲۰ روز) و «بایرام آیی» که یعنی ماه عید. افسانههایی درباره گفتوگوی این دو برادر وجود دارد. چله کوچک که کوتاهتر اما سردتر است به برادر بزرگش طعنه میزند که «تو کاری نکردی، من کاری میکنم که بچه در قنداق یخ بزند و پیرزن در کنار اجاق» اما عمرش کوتاه است و با آمدن وعده بهار آب میشود.
در کشور خودمان هم در خراسان جنوبی (بیرجند و گناباد)، رسمی منحصربهفرد به نام کفزنی یا کفبیخ وجود دارد. مردم ریشه گیاهی بیابانی به نام «چوبک» یا «بیخ» را در آب میجوشانند و آب غلیظ آن را در تغارهای سفالی بزرگ میریزند. مردان و جوانان با دستههایی از چوب گز ساعتها این مایع را هم میزنند. این کار گروهی و پرزحمت آنقدر ادامه مییابد تا مایع به کفی غلیظ، سفید و سفت شبیه گز اصفهان تبدیل شود که آن را با شیره انگور یا شکر شیرین کرده و با مغز گردو و پسته تزیین میکنند. این کف سفید و شیرین، نماد برف زمستانی است که شیرین شده و خوردن آن کام مردم را برای زمستان شیرین میکند. فرآیند تهیه کف، با دایرهزنی و شادی گروهی همراه است.

یلدا در آینه ادبیات
هیچ شب یلدایی بدون حضور لسانالغیب حافظ شیرازی کامل نیست. سنت فال حافظ که احتمالا از دوران صفویه به بعد در یلدا تثبیت شده، کارکردی روانشناختی دارد. در لحظات تردید، اضطراب و در آستانه تغییر فصل که در گذشته خود نوعی بحران بوده، مردم نیت میکنند و دیوان را باز میکنند. این عمل، نوعی توسلجویی و البته حالا بیشتر سرگرمی است. غزلی که میآید، توسط بزرگ مجلس خوانده و گاهی هم تفسیر میشود و معمولا با دیدی مثبت و امیدبخش تعبیر میشود تا نگرانی از آینده رفع شود. علاوه بر حافظ، سعدی و دیگر شاعران کلاسیک و معاصر نیز حضوری پررنگ دارند. سعدی بیتی مشهور دارد که فلسفه یلدا را خلاصه میکند:
«باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش / صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود»
پرونده یلدا در یونسکو
در تاریخ ۳۰ نوامبر ۲۰۲۲ یعنی ۹ آذر ۱۴۰۱، در هفدهمین نشست کمیته بیندولتها برای پاسداری از میراث فرهنگی ناملموس یونسکو در شهر رباط مراکش، «یلدا/چله» به عنوان میراث مشترک ایران و افغانستان به ثبت جهانی رسید. این ثبت، دستاوردی بزرگ در دیپلماسی فرهنگی بود. یونسکو یلدا را واجد ارزشهای والایی دانست؛ از همزیستی با طبیعت و احترام به چرخههای کیهانی، تکریم زنان و سالمندان با محوریت مادربزرگها و پدربزرگها در انتقال قصهها و مدیریت مراسم و صلح و دوستی و فضایی برای رفع کدورتها و تقویت پیوندهای اجتماعی. این ثبت مشترک نشان داد که مرزهای سیاسی نمیتوانند پیوندهای هزاران ساله فرهنگی میان مردمان ایرانزمین را قطع کنند. یلدا اکنون نه فقط یک جشن ملی، بلکه میراثی بشری است که پیامآور امید در تاریکترین زمانهاست.
تداوم هویت در گذر زمان
یلدا در نهایت، جشنی پارادوکسیکال و شگفتانگیز است. جشن گرفتن، درست در دل تاریکترین و طولانیترین شب سال. منطق حکم میکرد که انسان باستانی در چنین شبی از ترس به خود بپیچد اما نیاکان ما با خلق یلدا، روندی امیدبخش ابداع کردند. آنها تاریکی را با نور، سرما را با گرمای کرسی و سکوت مرگبار زمستان را با قصه و شعر شکستند. پیام یلدا برای انسان مدرن، پیامی از جنس تابآوری است. یلدا به ما یادآوری میکند که هیچ تاریکیای پایدار نیست و زایش خورشید، قطعیترین وعده طبیعت است. همانطور که نظامی گنجوی شاعر بزرگ میگوید «پایان شب سیه، سپید است» و یلدا، جشن یقین به این سپیدی است.
نظر شما