آگاه: انباشت مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، در کنار کاهش سرمایه اجتماعی، فرسایش اعتماد عمومی و گسترش نوعی بیتفاوتی جمعی، نشان میدهد که جامعه بیش از هر زمان دیگر به الگوهای بومی کارآمد نیاز دارد؛ الگوهایی که آزمون خود را در میدانهای واقعی پس داده باشند. در این چارچوب، «مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی» را باید نه صرفا بهعنوان یک سرمایه عاطفی یا آیینی، بلکه بهمثابه یک الگوی حل مسئله و مدیریت میدانی بازخوانی کرد.
از شخص تا مکتب؛ منطق راهبردی یک تاکید مهم
تاکید رهبر انقلاب اسلامی بر اینکه «حاج قاسم یک شخص نیست، یک مکتب است»، ناظر به یک نگاه راهبردی است. جامعهای که الگوهای خود را در اشخاص خلاصه کند، با فقدان آن اشخاص دچار خلأ میشود، اما جامعهای که مکتب میسازد، قادر است تجربههای موفق را بازتولید کند. مکتب سلیمانی، دقیقا از همین جنس است؛ ترکیبی منسجم از ایمان، عقلانیت و کنش میدانی. در این مکتب، ارزشها نه در سطح شعار، بلکه در سطح تصمیم و عمل معنا پیدا میکنند. شهید سلیمانی بیش از آنکه تولیدکننده گفتار باشد، تولیدکننده نتیجه بود و همین ویژگی، این مکتب را از یک روایت اخلاقی صرف، به یک چارچوب مدیریتی قابل تعمیم تبدیل میکند.
شاخصهای مکتب سلیمانی؛ تعریف یک الگوی کارآمد
نخستین شاخص مکتب سلیمانی، میدانمحوری بهجای میزمحوری است. حضور در میدان بهمعنای لمس واقعیت، شناخت مسئله از نزدیک و تصمیمگیری بر اساس شرایط واقعی است. دومین شاخص، مردمباوری واقعی است؛ مردمی که در این مکتب نه مخاطب، نه ابزار تبلیغاتی، بلکه بخشی از راهحل بهحساب میآیند. سومین شاخص، ترکیب شجاعت و تدبیر است؛ شجاعتی که به بیمحابا بودن منجر نمیشود و تدبیری که به محافظهکاری فلجکننده نمیانجامد. چهارمین شاخص، اخلاص همراه با کارآمدی است؛ در این مکتب، نیت خیر هرگز جای ضعف عملکرد را نمیگیرد. پنجمین شاخص نیز، اولویت منافع ملی و کلان بر ملاحظات جناحی و شخصی است؛ همین ویژگی، شهید سلیمانی را به چهرهای فراجناحی و مورد اعتماد طیفهای متنوع اجتماعی تبدیل کرد.
شکاف نسلی؛ مسئلهای که با شعار ترمیم نمیشود
یکی از مهمترین عرصههای کارآمدی این مکتب، مواجهه با شکاف نسلی است. تجربه نشان داده که این شکاف با گفتوگوهای نمایشی، شعارهای فرهنگی یا توصیههای اخلاقی ترمیم نمیشود. مکتب سلیمانی در این حوزه، رویکردی عملی دارد: اعتماد واقعی به جوانان و مسئولیت سپاری معنادار. شهید سلیمانی جوانان را نیروی جانبی یا آینده دور نمیدانست، بلکه آنان را در متن ماموریتها قرار میداد. ترجمه نهادی این منطق، گذار از «برنامهنویسی برای جوانان» به «مدیریت با جوانان» است؛ رویکردی که میتواند احساس تعلق و مسئولیت اجتماعی را تقویت کند و شکاف نسلی را کاهش دهد.
مدیریت بحران؛ وقتی حضور در میدان تعیینکننده است
مدیریت بحرانهای طبیعی، عرصه دیگری است که مکتب سلیمانی قابلیت الگوسازی دارد. ایران کشوری بحرانخیز است و تجربههایی چون سیل، زلزله و حوادث طبیعی مکرر نشان داده که مسئله اصلی، کمبود منابع نیست، بلکه ضعف مدیریت میدانی و هماهنگی اجتماعی است. در مکتب سلیمانی، مدیریت بحران بر سه اصل استوار است: حضور مدیر در میدان، تصمیمگیری سریع و فعالسازی ظرفیتهای مردمی. تجربه گروههای جهادی و نهادهای مردمی که با الهام از این منطق عمل کردهاند، نشان میدهد که این الگو میتواند به یک مدل رسمی و پایدار مدیریت بحران تبدیل شود.
اعتماد اجتماعی؛ محصول کارنامه، نه تبلیغ
در حوزه اعتمادسازی اجتماعی نیز، مکتب سلیمانی حرف تازهای دارد. کاهش اعتماد عمومی، یکی از جدیترین آسیبهای اجتماعی امروز است. شهید سلیمانی سرمایه اجتماعی خود را نه از طریق تبلیغات پرحجم، بلکه از مسیر کارنامه عملی، تداوم حضور موثر و تطابق گفتار و رفتار بهدست آورد. ترجمه اجرایی این منطق برای نهادها، حرکت به سمت کارنامهمحوری، شفافیت عملکرد و پرهیز از بزرگ نمایی رسانهای است. اعتماد، محصول عمل دیدهشده است، نه وعده تکرارشده.
دیپلماسی مردمی و تقویت انسجام ملی
در کنار این موارد، نباید از ظرفیت مکتب سلیمانی در حوزه دیپلماسی مردمی غفلت کرد. او پیش از تعامل با دولتها، با ملتها ارتباط برقرار میکرد و همین رویکرد، نفوذی پایدار و عمیق ایجاد میکرد. این تجربه میتواند مکمل دیپلماسی رسمی ایران باشد و چهرهای صادقتر و مردمیتر از سیاست خارجی کشور ارائه دهد. در داخل نیز، این مکتب ظرفیت بالایی برای تقویت انسجام ملی دارد؛ زیرا بر عبور از مرزبندیهای فرساینده، تمرکز بر اهداف مشترک و احیای روحیه جهادی تاکید میکند؛ روحیهای عقلانی، منظم و مسئلهمحور.
از گفتمان تا سازوکار؛ شرط تحقق کارآمدی
با این حال، باید توجه داشت که مکتب سلیمانی تنها زمانی میتواند در حل مسائل امروز ایران نقشآفرینی کند که از سطح گفتمان به سطح سازوکار منتقل شود. خطر اصلی، تبدیل این مکتب به مفهومی انتزاعی یا صرفا مناسبتی است. همانگونه که الگوهای موفق مدیریتی در جهان، تنها زمانی ماندگار میشوند که به شاخص، معیار ارزیابی و الگوی آموزشی تبدیل گردند، مکتب سلیمانی نیز نیازمند ترجمه نهادی است؛ از آموزش مدیران گرفته تا اصلاح فرآیندهای تصمیمگیری و بازتعریف نسبت نهادها با مردم.
جمعبندی؛ مکتب سلیمانی بهمثابه سرمایه راهبردی آینده
در جمعبندی میتوان گفت، مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی اگر بهعنوان یک چارچوب عملیاتی جدی گرفته شود، میتواند یکی از سرمایههای راهبردی ایران در مواجهه با چالشهای پیچیده امروز باشد. تاکید رهبر انقلاب بر این مکتب، دعوتی آگاهانه به ساخت الگوهای قابل تکرار برای آینده است؛ الگوهایی که انسجام ملی، اعتماد اجتماعی و کارآمدی را در امتداد یکدیگر تعریف میکنند، نه در تقابل با هم.
نظر شما