کریستف کلمب، دریانورد و کاشف ایتالیایی که از طرف پادشاهی اسپانیا به دنیاگردی پرداخت تا نقاط جدیدی از جهان را کشف کند و مردم قرن ۱۵ را با چیزی آشنا کند که نظم تمام دنیا را زیرورو کند، شاید در جریان نبود که عاقبت یک دنیا را دچار چالشی عمیق خواهد کرد. کلمب به دنبال راهی برای رسیدن به هند، راهی پیش پای دنیا گذاشت که تا قرن‌ها بعد( تا امروز) تاثیرات عمیقی بر زندگی تک‌تک افراد بعد از او گذاشت. کلمب در ۲۰ می ۱۵۰۶ و در ۵۵ سالگی در اسپانیا درگذشت. به همین مناسبت، به ماجرایی که کلمب با کشف خود باعث آن شد، پرداخته‌ایم.

کاشفان دنیا، غارتگران انسان

آگاه: سفرهای اکتشافی که از قرن پانزدهم میلادی آغاز شدند، جهان را به شکل بنیادینی دگرگون ساختند. این سفرها که ابتدا توسط ملل اروپایی به‌ویژه پرتغال و اسپانیا سازماندهی شدند، نه‌تنها منجر به کشف سرزمین‌های ناشناخته شدند، بلکه پایه‌های نظام استعماری و شبکه تجارت جهانی را نیز بنا نهادند. انگیزه اصلی کاشفان اولیه مانند کریستف کلمب، واسکو دا گاما و فردیناند ماژلان، یافتن مسیرهای دریایی جدید به‌سوی سرزمین‌های شرق بود، چرا که مسیرهای زمینی تجارت تحت کنترل امپراتوری عثمانی قرار داشت. آنها با استفاده از فناوری‌های نوین دریانوردی مانند کشتی‌های کاراول، قطب‌نما و ابزارهای ستاره‌شناسی، راه‌های ناشناخته اقیانوس‌ها را درنوردیدند.
کریستف کلمب در سال ۱۴۹۲ با حمایت پادشاهی اسپانیا به‌سوی غرب حرکت کرد و به جای رسیدن به آسیا، به جزایر کارائیب رسید. این سفر تصادفی منجر به کشف قاره آمریکا شد، هرچند کلمب تا پایان عمر بر این باور بود که به هندوستان رسیده است. در پی این کشف، موجی از سفرهای اکتشافی آغاز شد که منجر به شناسایی سرزمین‌های گسترده در آمریکای شمالی و جنوبی، آفریقا و آسیا گردید. پرتغالی‌ها با دورزدن دماغه امید نیک در آفریقا، راه دریایی به هند را گشودند و اسپانیایی‌ها به فتح امپراتوری‌های ثروتمند آزتک و اینکا در آمریکای مرکزی و جنوبی پرداختند.
این اکتشافات به‌سرعت به استعمارگری انجامید. کشورهای اروپایی با استفاده از برتری نظامی خود، سرزمین‌های تازه یافته را تحت کنترل درآوردند. اسپانیا در آمریکای لاتین، پرتغال در برزیل و بخش‌هایی از آفریقا و آسیا و بعدها انگلستان و فرانسه در آمریکای شمالی به ایجاد مستعمرات پرداختند. استعمارگران با استفاده از تاکتیک‌های نظامی، ایجاد تفرقه بین قبایل محلی و انعقاد قراردادهای ناعادلانه، سلطه خود را تحکیم بخشیدند. پیامدهای این استعمارگری ویرانگر بود: تمدن‌های بومی نابود شدند، میلیون‌ها نفر از ساکنان اصلی قاره آمریکا بر اثر بیماری‌های اروپایی و جنگ‌ها از بین رفتند و نظام برده‌داری گسترش یافت که طی آن میلیون‌ها آفریقایی به زور به دنیای جدید منتقل شدند.
همزمان با این تحولات، نظام تجارت جهانی شکل جدیدی به خود گرفت. پدیده‌ای که به «مبادله کلمبی» معروف شد، موجب انتقال گسترده گیاهان، حیوانات، فناوری‌ها و فرهنگ‌ها بین دنیای قدیم و جدید گردید. محصولات کشاورزی جدید مانند سیب‌زمینی، ذرت و گوجه‌فرنگی از آمریکا به اروپا راه یافتند و تحول عظیمی در کشاورزی و تغذیه ایجاد کردند. از سوی دیگر، اسب، گندم و بیماری‌های مرگباری مانند آبله از اروپا به دنیای جدید منتقل شدند. راه‌های تجاری جدید اقیانوسی جایگزین مسیرهای زمینی مانند جاده ابریشم شدند و مراکز ثقل اقتصادی از شهرهای مدیترانه‌ای به بنادر اقیانوس اطلس منتقل گردید.
ورود مقادیر عظیم طلا و نقره از معادن آمریکا به اروپا، تحولات اقتصادی عمیقی ایجاد کرد که به «انقلاب قیمت‌ها» معروف شد. این ثروت بادآورده همزمان هم موجب رشد اقتصادی کشورهای اروپایی شد و هم تورم شدیدی را به وجود آورد. شرکت‌های بزرگ تجاری مانند کمپانی هند شرقی تشکیل شدند که نقش مهمی در گسترش تجارت جهانی و استعمارگری ایفا کردند. نظام بانکداری و اعتبارات مالی توسعه یافت تا هزینه سفرهای پرهزینه اکتشافی را تامین کند.
این تحولات تاثیرات علمی و فناورانه عمیقی نیز به همراه داشت. نیاز به دریانوردی دقیق‌تر موجب پیشرفت در نقشه‌برداری، ستاره‌شناسی و ساخت ابزارهای دقیق‌تر شد. دانش گیاه‌شناسی و جانورشناسی با کشف گونه‌های جدید گسترش یافت. به‌تدریج تصویر دقیق‌تری از جغرافیای جهان شکل گرفت و بسیاری از باورهای غلط جغرافیایی گذشته اصلاح شد.
در نهایت، این سفرهای اکتشافی جهان را به شکل بی‌سابقه‌ای به هم پیوند زد. تمدن‌هایی که پیش از این جدا از هم می‌زیستند، ناگهان در شبکه‌ای از روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی درهم‌تنیده شدند. نظام قدرت جهانی دگرگون شد و کشورهای اروپایی به بازیگران اصلی صحنه جهانی تبدیل شد ند. جمعیت جهان دستخوش تغییرات عظیمی شد و الگوهای مهاجرتی جدیدی شکل گرفت. این تحولات بنیادین، شالوده جهان مدرن امروزی را بنا نهاد و تاثیرات آن تا عصر حاضر ادامه دارد. از شکل‌گیری نظام سرمایه‌داری جهانی تا الگوهای نابرابری بین کشورها، از تنوع فرهنگی امروزی تا مسائل زیست‌محیطی جهانی، همگی ریشه در این دوره سرنوشت‌ساز تاریخ بشر دارند.

چپاول به نام پیشرفت
سفرهای اکتشافی اروپاییان و پس از آن استعمار سرزمین‌های جدید، برای بومیان این مناطق پیامدهای ویرانگری داشت که تا امروز نیز ادامه دارد. از یک سو، ورود اروپاییان برخی فناوری‌ها و محصولات جدید را به زندگی بومیان آورد، اما از سوی دیگر، فاجعه‌ای انسانی را رقم زد که کمتر نمونه‌ای در تاریخ دارد.
برای بومیان آمریکا، آفریقا و دیگر مناطق تحت استعمار، نخستین مواجهه با اروپاییان با شگفتی همراه بود. آنها با دیدن کشتی‌های بزرگ، اسب‌ها، سلاح‌های آتشین و ابزارهای فلزی اروپاییان حیرت‌زده شدند. برخی این فناوری‌ها مانند ابزارهای فلزی پیشرفته، چرخ و گاری و اسلحه‌های گرم به‌تدریج وارد زندگی برخی قبایل شد و شیوه زندگی آنها را تغییر داد. محصولات جدیدی مانند گندم، شکر و مرکبات نیز به برخی مناطق معرفی شد، اما این دستاوردهای محدود به‌هیچ‌وجه قابل‌مقایسه با فجایعی نبود که بر سر بومیان آمد.
بلافاصله پس از ورود اروپاییان، موجی از بیماری‌های همه‌گیر جوامع بومی را درنوردید. آبله، سرخک، آنفلوانزا و حصبه که بومیان در برابر آنها مصونیت نداشتند، به‌سرعت گسترش یافت. در مکزیک، جمعیت آزتک‌ها از حدود ۲۵ میلیون نفر در سال ۱۵۱۹ به کمتر از دو میلیون نفر در سال ۱۶۰۵ کاهش یافت. در پرو، جمعیت اینکاها از ۹ میلیون به حدود ۶۰۰ هزار نفر رسید. در جزایر کارائیب، تقریبا تمام جمعیت بومی از بین رفت. این مرگ‌ومیر گسترده چنان وحشتناک بود که برخی تاریخ‌نگاران از آن به‌عنوان «بزرگ‌ترین نسل‌کشی تاریخ» یاد می‌کنند.
استعمارگران با خشونت بی‌سابقه‌ای به غارت ثروت‌های بومیان پرداختند. طلا و نقره معابد آزتک‌ها و اینکاها به تاراج رفت. زمین‌های حاصل‌خیز تصاحب شد و سیستم‌های آبیاری پیشرفته این تمدن‌ها نابود گردید. اسپانیایی‌ها در معادن نقره پوتوسی در بولیوی، میلیون‌ها بومی را به کار اجباری گماشتند که در شرایط غیرانسانی جان می‌باختند. نظام «انکومیِندا» که ظاهرا برای حمایت از بومیان طراحی شده بود، در واقع به بهره‌کشی وحشیانه از آنها تبدیل شد.
فرهنگ و هویت بومیان نیز هدف حمله قرار گرفت. زبان‌ها، آیین‌ها و سنت‌های محلی سرکوب شدند. معابد و آثار تاریخی باورنکردنی این تمدن‌ها تخریب شد. اسپانیایی‌ها هزاران اثر مکتوب آزتک‌ها و اینکاها را سوزاندند و تنها معدودی از این گنجینه‌های فرهنگی باقی ماند. مبلغان مسیحی با خشونت به تبلیغ دین خود پرداختند و آیین‌های بومی را «شیطانی» خواندند. این تهاجم فرهنگی هویت بسیاری از جوامع بومی را برای همیشه تغییر داد.
در شمال آمریکا، انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها سیاست‌های مشابهی را در پیش گرفتند. قبایل بومی با وعده‌های فریبنده از زمین‌های خود رانده شدند. بیماری‌های اروپایی قبایل قدرتمندی مانند موهاک و چروکی را تضعیف کرد. با پیشروی مهاجران، جنگ‌های خونینی درگرفت و بسیاری از بومیان قتل‌عام شدند. سیاست «تخته‌سیاه» که بعدها در آمریکا و کانادا اجرا شد، کودکان بومی را از خانواده‌هایشان جدا می‌کرد تا در مدارس خاص «متمدن» شوند، جایی که بسیاری از آنها مورد آزار قرار گرفتند یا جان باختند.
در آفریقا، تجارت برده فاجعه‌بارترین پیامد تماس با اروپاییان بود. میلیون‌ها آفریقایی به زور ربوده شده و در شرایط غیرانسانی به دنیای جدید فرستاده شدند. جوامع آفریقایی از هم پاشید و خشونت و بی‌ثباتی در این قاره افزایش یافت. استعمارگران بعدها با ترسیم مرزهای مصنوعی، قبایل دشمن را در یک کشور جای دادند که منشأ بسیاری از درگیری‌های امروزی آفریقاست.
تنها در برخی مناطق محدود مانند پاراگوئه، برخی مبلغان مذهبی با ایجاد واسطه تلاش کردند از بومیان در برابر استعمارگران محافظت کنند، اما این تلاش‌ها عمدتا ناموفق بود. امروزه، بازماندگان این جوامع بومی همچنان با تبعیض، فقر و ازدست‌دادن هویت فرهنگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. میراث این دوران تاریک، هرچند کم‌رنگ شده، اما هنوز در نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی مشهود است.

فرار از مسئولیت
مسئولیت‌پذیری جهان امروز در قبال فجایع دوران استعمار و اکتشافات، موضوعی پیچیده و چندلایه است که باید با نگاهی نقادانه بررسی شود. رویکرد جامعه جهانی، دولت‌های استعمارگر و نهادهای بین‌المللی در قبال این میراث تاریک، ترکیبی از انکار، بده‌بستان سیاسی، عذرخواهی‌های نمادین و در برخی موارد جبران محدود بوده است. در طول قرن بیستم و بیست و یکم، گفتمان غالب در غرب عمدتا بر جنبه‌های تمدن‌ساز و پیشرفت‌آور استعمار تاکید داشت. تاریخ‌نگاری رسمی در کشورهای اروپایی تا دهه‌ها کشتارها، برده‌داری و غارت منابع را به‌عنوان هزینه‌های اجتناب‌ناپذیر پیشرفت و گسترش تمدن توجیه می‌کرد. کتاب‌های درسی و موزه‌ها تصویری قهرمانانه از کاشفان و استعمارگران ارائه می‌دادند، در حالی که رنج میلیون‌ها انسان تحت استعمار به حاشیه رانده می‌شد.
در چند دهه اخیر، با فشار جوامع مدنی و دانشگاهیان، نگاه به این تاریخ شروع به تغییر کرده است. برخی کشورهای استعمارگر گام‌های نمادینی برداشته‌اند. اسپانیا در سال ۲۰۲۱ از مکزیک و بومیان آمریکا برای جنایات دوران استعمار عذرخواهی کرد. پادشاهی بلژیک در سال ۲۰۲۰ به دلیل جنایات دوران لئوپولد دوم در کنگو ابراز پشیمانی کرد. موزه‌های بریتانیا و فرانسه شروع به بازگرداندن برخی آثار غارت شده به کشورهای مبدأ کرده‌اند. اما این اقدامات اغلب نمایشی و فاقد پیامدهای عملی بوده است. به‌عنوان‌مثال، بریتانیا همچون از بازگرداندن الماس کوه نور به هند خودداری می‌کند و فرانسه تنها بخش ناچیزی از گنجینه‌های فرهنگی آفریقا را بازگردانده است.
در سطح بین‌المللی، دادگاه‌های بین‌المللی و نهادهایی مانند سازمان ملل متحد عمدتا بر جنایات دوران معاصر تمرکز دارند و کمتر به مسئولیت تاریخی کشورها پرداخته‌اند. طرح‌های جبران خسارت به‌ندرت اجرایی شده‌اند. در سال ۱۹۹۹، دادگاه بین‌المللی حقوق بشر به نفع مایاهای گواتمالا رای داد و دولت این کشور را به پرداخت غرامت محکوم کرد، اما این مورد استثنایی بود. کشورهای آفریقایی و کارائیب بارها خواستار غرامت برای برده‌داری و استعمار شده‌اند، اما غرب با این استدلال که «تاریخ را نمی‌توان تغییر داد» از پذیرش مسئولیت مالی شانه خالی کرده است.
در ایالات متحده، جنبش «جان سیاه‌پوستان مهم است» بحث غرامت به نوادگان برده‌ها را دوباره مطرح کرده، اما تنها چند شهر و ایالت طرح‌های محدودی اجرا کرده‌اند. دولت فدرال از تصویب هرگونه قانون سراسری در این زمینه خودداری کرده است. در استرالیا، دولت در سال ۲۰۰۸ به طور رسمی از بومیان استرالیا به خاطر «نسل دزدیده شده» عذرخواهی کرد، اما شکاف عمیق اقتصادی و اجتماعی بین بومیان و دیگر استرالیایی‌ها همچنان پابرجاست.
در زمینه آموزشی، برخی کشورهای اروپایی شروع به تجدیدنظر در برنامه‌های درسی خود کرده‌اند تا جنبه‌های تاریک استعمار را نیز پوشش دهند. هلند در سال ۲۰۲۰ اعلام کرد که تاریخ استعمار را با «تاکید بیشتر بر برده‌داری» تدریس خواهد کرد. با این حال، این تغییرات اغلب با مقاومت محافظه‌کاران و ملی‌گرایان روبه‌رو می‌شود که می‌ترسند «غرور ملی» آسیب ببیند.
شرکت‌های چندملیتی که از استعمار بهره برده‌اند، رویکردی دوگانه داشته‌اند. برخی مانند بانک لویدز لندن که در تجارت برده نقش داشت، به صورت نمادین عذرخواهی کرده‌اند، اما از پرداخت غرامت واقعی خودداری کرده‌اند. کلیسای کاتولیک که در سرکوب فرهنگ‌های بومی نقش داشت، در سال ۲۰۲۲ از بومیان کانادا عذرخواهی کرد، اما نهادهای مذهبی همچنان از افشای کامل اسناد مربوط به مدارس شبانه‌روزی بومیان خودداری می‌کنند.
در کشورهای مستعمره سابق، واکنش‌ها متفاوت بوده است. برخی مانند هند و مکزیک با افتخار از مقاومت در برابر استعمارگران یاد می‌کنند، اما سیاست‌مداران اغلب از این موضوع برای اهداف سیاسی استفاده می‌کنند بدون آنکه برنامه‌ای برای جبران آسیب‌های پایدار داشته باشند. در آفریقا، برخی رهبران مانند ماکروسا سامورا از موزامبیک خواستار «استعمارزدایی ذهن‌ها» شده‌اند، اما فساد داخلی و حکومت‌های ناکارآمد مانع پیشرفت واقعی شده است.
در نهایت، باید گفت که جهان امروز تنها به صورت گزینشی و سطحی با میراث استعمار روبه‌رو شده است. در حالی که برخی جنبه‌های نمادین مانند عذرخواهی‌های رسمی یا بازگرداندن معدودی از آثار فرهنگی را می‌پذیرد، از پرداخت غرامت‌های واقعی، بازتوزیع ثروت و اصلاح ساختارهای ناعادلانه بین‌المللی که ریشه در دوران استعمار دارند، سر باز می‌زند. نظام اقتصادی جهانی هنوز بر اساس الگوهای بهره‌کشی دوران استعمار عمل می‌کند و کشورهای ثروتمند از مکانیسم‌های مالی و تجاری برای حفظ برتری خود استفاده می‌کنند. تا زمانی که این ساختارهای ناعادلانه تغییر نکند، مسئولیت‌پذیری واقعی در قبال فجایع دوران استعمار محقق نخواهد شد. استعمار، همچنان ادامه دارد و هنوز دَر، بر همان پاشنه می‌چرخد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.